کودکی، دوران بی‌شیله‌وپیله‌ای بود که با یک بستنی خوش‌مزه‌ی شکلاتی خوشحال می‌شدیم. کودکی دوران ساده‌ای بود که همه‌چیز را به‌راحتی باور می‌کردیم.

لحظه‌هاي سخت کودکی زماني بود که مجبور بودیم از پارک به خانه برگردیم. کودکی يعني عروسک‌بازی، یعنی پریدن در چاله‌های پر از آب، یعنی طعم شیرین آب‌نبات چوبی!

اما حالا نوجوانیم‌. با هر‌چیزی خوشحال نمی‌شویم. توقعمان بالا رفته، پرخاشگر و زودرنج و حساس شده‌ایم. به‌سختی به کسی اعتماد می‌کنیم، حرف‌های هم‌دیگر را باور نمي‌كنیم. به‌سختی دوست پیدا می‌کنیم و مي‌نشینيم و منتظر اتفاق‌هاي خوب مي‌مانیم.

چرا خودمان به دنبال کارهایی که ما را شاد مي‌كند، نمی‌رویم؟ چرا از چیزهاي کوچک لذت نمي‌بريم؟

بايد خودمان را باور كنيم و استعدادهایمان را بشناسیم. مثبت فکر کنیم و  قبل از انجام هر‌کاری به خودمان اطمينان‌ بدهيم كه موفق مي‌شويم.

 

فاطمه لاجوردی، 14 ساله از تهران

 

تصويرگري: هدي عبدالرحيمي، 17 ساله از تهران

 

  • نوجوانی با چاشنی هیجان

 

نام دوره‌ای که من در آن زندگی می‌کنم نوجوانی است. نامش جالب است، اما خودش بامزه است. با همه‌ي ویژگی‌هایش خودش را در دلم جا داده است. اگرچه می‌گویند کودکی دوره‌ی زیبایی است، نوجوانی زیباتر است.

در این دوره تجربه‌های زیادی کسب می‌کنم و دقایق زندگی برایم معنایی دیگر دارد. احساس می‌کنم می‌توانم با شیوه‌ي درست و تصمیم‌گیری به‌جا در هرشرایطی از زندگی سر بلند بیرون بیایم.

نوجوانی پر از هیجان است؛ هیجانی که شاید برای بعضی‌ها پر از ترس و برای بعضی‌های دیگر پر از احساساتی باشد که از درون نشئت می گیرد. نوع لذت‌بردن هرکس از زندگی نوجوانی نشان‌دهنده‌ي طرز فکر و رفتار اوست، بنابراین مراقب این دوره‌ي حساس از زندگی باشیم.

 

بهاره کشورزاده

14 ساله از پاکدشت