بسيار دشوار است كه فردي در حوزه نقد ورود كند و آزادانديشياش را فداي نگاههاي شخصي و جناحبنديها و دستهبنديهاي مرسوم نكند. به اين معنا كه وقتي نقد را مطالعه كرديم بتوانيم به منتقد بگوييم شما قضاوت منصفانه و قابل اثباتي انجام دادهايد. اتفاقي كه در فضاي نقد ما بسيار كم رخ ميدهد. معمولا منتقدان ما را يا وادار ميكنند عاشق سوژه نقد شويم يا اينكه از آن متنفر شويم.
احمدزاده سراغ بوفكور و صادق هدايت رفته و مسيري به كل متفاوت از ديگر افرادي كه به تحليل اين اثر و نويسندهاش پرداختهاند، پيموده است. در سالهاي گذشته مقالهها و كتابهاي زيادي درباره هدايت و آثارش منتشر شده است. عدهاي چنان شيفته بودند كه مدعي ميشدند هدايت را بايد در رده نويسندگاني چون داستايوفسكي قرار داد و برخي همچون احمد فرديد يكسره او را نفي ميكردند.
اما حبيب احمدزاده كار بزرگي را بهسامان رسانده و موفق شده بدون هيچ نوع جهتگيري و جبههبندياي كمك كند تا جوهر حقيقت آشكار شود. گفتوگو با سايه به شكلگيري بوفكور ميپردازد و از اين طريق شناخت منصفانه و دقيقي هم از خود هدايت ارائه ميدهد. جوانهايي كه بهدليل فضاسازيهاي صورت گرفته عاشق هدايت هستند يا برعكس با او دشمني دارند حتما گفتوگو با سايه را مطالعه كنند. روش برخورد احمدزاده با كتاب و نويسندهاي مشهور بهشدت آموزنده است. احتياج داريم كه ديگر آثار شاخص ادبياتمان نيز با نگاههاي محققانه، بدون حب و بغض و روشمند مورد بازخواني قرار گيرند. 3عنصري كه در كتاب احمدزاده بهچشم ميخورد.
- نويسنده و كارگردان سينما