يك سؤال اساسي بايد از خودمان بپرسيم، آن هم اينكه مگر كسي پيدا ميشود كه هيچ عيبي نداشته باشد؟ خب، مشخص است، همه عيب دارند. اما امان از روزي كه من روي عيب نزديكانم حساس شوم و دائما بهدنبال عيبجويي از آنها باشم. آدم عيبجو اصلا نقاط مثبت را نگاه نميكند. هميشه بهدنبال نقطه ضعف ميگردد. بهطور كلي آدم عيبجو همچون مگس ميماند. مگس آنقدر ميگردد تا كثيفي پيدا كند و روي آن بنشيند، درحاليكه مؤمن بايد مثل زنبور عسل باشد. .
زنبور عسل ميگردد تا روي گل بنشيند اما مگس ميگردد تا روي كثيفي بنشيند. بارها شده در درگيريهاي خانوادگي، 2 نفر پيش من آمدهاند و حسابي با يكديگر بحث و جدل داشتهاند. من در قبال اين رفتارها، وقتي كه ديگر دستم بسته ميشود و هرچه توصيه ميكنم گوش نميدهند، برخي اوقات اين شگرد را ميزنم و البته خيلي جواب گرفتهام؛ مثلا ميگويم شما در اين 3-2 جلسه كلي عيب همسرت را گفتي، حالا ميشود يك حُسن هم از او بگويي؟ اين همه عيب از مادر زن و پدر زن گفتي، حال ميشود يك حُسن هم از آنها بگويي؟ اگر اولش بخواهد لجبازي كند و بگويد كه اصلا هيچ حُسني ندارند، من در پاسخش ميگويم تو پس ديوانه بودهاي كه با او ازدواج كردهاي و دختر از خانوادهاي گرفتهاي كه هيچ حُسني ندارند.
تو چطور دختر از اين خانواده گرفتي؟ اما يك مقدار كه منطقي ميشود و بهخود ميآيد شروع ميكند به گفتن اينكه بله خوبيهايي هم دارد؛ مثلا اين دو تا حُسن را دارد. در ابتدا زوركي اين خوبيها را ميبيند. به طرف ديگر نيز ميگويم خانم، شما هم از اين آقا 2 تا حسن بگو. او هم 2 تاحُسن ميگويد. به محض اينكه خانم اين دو تا حُسن را ميگويد آن مرد يك مقدار نرمتر ميشود. در زندگي هم اين نكته بايد رعايت شود؛ يعني گاهي بايد خوبيهاي طرف مقابل را به رويش بياوريم و همچنين براي خود مرور كنيم تا عيبها كمرنگتر برايمان جلوه كند. با انجام اين روند، يك دفعه ميبينيد ورق زندگي برگشت و همهچيز بهتر از آن شد كه انتظارش را داشتيم.