مدير دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران در اين نگاره به بررسي موضوع نامهنگاريهاي امام خميني با مرحوم منتظري پرداخته است.
تلاش اخير براي حياتبخشي به نيروهاي فرتوت مجاهدين خلق با نقشآفريني عناصر اطلاعاتي عربستان و برخي عناصر سازشكننده با رژيمصهيونيستي در منطقه اين سؤال را در محافل سياسي داخلي مطرح ساخت كه از چه رو غرب سرمايهگذاري جديد و گستردهاي روي يك گروه بدنام و غيرقابل اعتماد (بهدليل چرخشهاي يكصد و هشتاد درجهاي) صورت ميدهد؟ آيا شناخت همراه با تنفر جامعه جهاني بهويژه ملت ايران از دستياران ديروز صدام و عوامل تأمينكننده اطلاعات امروز براي اسرائيل، امكان بهرهبرداري از آنان را فراهم خواهد ساخت؟
در اين فضاي ابهامگونه در اقدامي تكميلي بنگاه خبري بيبيسي اظهاراتي از آيتالله منتظري در مورد مجاهدين خلق پخش كرد كه دفتر ايشان در روز سهشنبه 19مرداد از آن رونمايي كرده بود. هرچند مواضع اتخاذ شده در اين سخنان مقوله جديدي نيست و جملگي در خاطرات منتشر شده به نام وي در بهار سال79 آمده است اما بايد اذعان داشت اقدام جديد دفتر اين مقام حوزوي متوفي بسياري از ابهاماتي كه در زمان حيات امام(ره) قابل هضم نبود را روشن ساخت. از آنجا كه در اين اظهارات مجاهدين خلق داراي يك فكر و يك منطق خوانده شده و حتي دليل پافشاري ايشان بر خط ترور و آدمكشي در ايران و عراق رفتار غلط مقامات جمهوري اسلامي با آنان عنوان شده است، اين جرقه در اذهان اهل نظر زده ميشود كه گويا همزمان با تبليغات سياسي براي مجاهدين خلق در پاريس و... از تلاش براي تغيير نگرش جامعه بهويژه نسل جوان كنوني نسبت به آنان غافل نبودهاند. در مطلب منتشر شده ضمن تأكيد مكرر، آقاي منتظري بر اين ادعا كه من بيش از همه از مجاهدين خلق ضربه خوردم بر مظلوم واقع شدن اعضاي اين گروه در زندان بعد از ماجراي مرصاد پاي ميفشارد؛ بهعبارت ديگر حكم شرعي امام(ره) در مورد كساني از اين گروه كه بر مواضع خود باقي مانده بودند را مقدمه ظلمي فاحش و جنايتكارانه عنوان ميدارد. طبعا در اين شرايط طرح مظلوميت مجاهدين خلق در حادثهاي كه بزرگترين جنايت در تاريخ ايران خوانده ميشود آن هم از جانب كسي كه زماني برجستهترين شاگرد حوزوي آيتالله خميني(ره) بوده است، زمينه شكلگيري نگاه جديدي به اين گروه را فراهم ميآورد. لازم به يادآوري است بعد از پذيرش قطعنامه 598توسط ايران و تغيير يكباره استراتژي دفاعي ايران سردرگمي در نيروهاي مردمي و مدافع تماميت ارضي كشور بهوجود آمد. سازمان مجاهدين خلق كه چند سال بود بهعنوان بخشي از ارتش بعثي درآمده بود با سوءاستفاده از چنين شرايطي با پشتيباني وسيع نيروي هوايي ديكتاتور بغداد حمله گسترده زميني را عليه ايران آغاز كرد و ضمن پيشروي تا نزديكي كرمانشاه جنايات فراواني در قتلعام مقاومتكننده در برابر خود آفريد. همانگونه كه مسعود رجوي2 روز قبل از اين عمليات گفته بود همزمان نيز نيروهاي بر سر موضع اين سازمان در داخل كشور و در زندانها برنامههايي در هماهنگي با اين حركت ضدملي برعهده داشتند. بر اين اساس امام(ره) حكم شرع مقدس را در مورد اين نيروهاي محارب و در خدمت متجاوز به خاك ايران صادر فرمودند: «... با توجه به محارب بودن آنها و جنگ كلاسيك آنها در شمال، غرب و جنوب كشور با همكاريهاي حزب بعث عراق و نيز جاسوسي آنان براي صدام عليه ملت مسلمان ما و با توجه به ارتباط آنان با استكبار جهاني و ضربات ناجوانمردانه آنان از ابتداي تشكيل نظام جمهوري اسلامي تاكنون كساني كه در زندانهاي سراسر كشور بر سر موضع نفاق خود پافشاري كرده و ميكنند، محارب و محكوم به اعدام هستند.»
مجاهدين خلق كه همان داعش دهه60 ايران بودند، بعد از عدمموفقيت در شورش مسلحانه خياباني در خرداد60 از هيچ جنايتي عليه ملت ايران (از زنده زنده در آتش سوزاندن تا سر بريدن) دريغ نميورزيدند. با وجود اين بعد از دستگيري اگر توبه ميكردند، مورد عفو قرار ميگرفتند؛ حتي برخي از اعضاي اين گروه بهصورت تاكتيكي توبه ميكردند تا پس از آزادي مجددا در كنار صداميان عليه تماميت كشور اقدام كنند (براي نمونه شهيد كچويي توسط يكي از همين توابين ترور شد). باوجود تمسك آنان به اين شيوه سازماني هرگز باب پذيرش توابين مسدود نشد. با وجود رأفت فراوان جمهوري اسلامي نسبت به اعضاي اين گروه محارب اكنون بايد ديد چرا آقاي منتظري با اظهارات غيرمستند و غيرموثق تلاش كرد تا بهگونهاي تذكرات دلسوزانه استادش را تلافي كند. مجاهدين خلق از طريق سيدمهدي هاشمي (برادر داماد آقاي منتظري) به بيت ايشان نفوذ كرده بودند. اين واقعيت تلخ در قالب تذكري پدرانه از سوي امام(ره) بهصورت محرمانه و خصوصي به آقاي منتظري منعكس شد اما واكنش شاگرد نسبت به خيرخواهي استاد ناباورانه بود. آقاي منتظري گفته بود ايشان با نامه خود خواب را از چشمان من ربودند من نيز خواب از چشمان ايشان خواهم ربود.
البته جسارت وي به امام در اين حد متوقف نشد. در خاطرات وي ميخوانيم: «آقاي نوري كه اين جمله را (به نقل از امام(ره)) گفت من خيلي عصباني شدم و گفتم: «.... خورده است هر كه ميگويد منافقين در خانه من نفوذ كردهاند و آنها به من خط ميدهند...» (خاطرات آيتالله منتظري، صفحه 678) البته اين تعبير زشت و دور از شأن يك شخصيت حوزوي در اظهارات وي كه اخيرا از بيبيسي پخش شد نيز در قالب سه نقطه خوردنها تكرار ميشود. اكنون زمان، حقيقت را براي اهل تحقيق به خوبي روشن ميسازد؛ زيرا آقاي منتظري كه به بهانه دفاع از عدالت، حكم شرع مقدس را نسبت به يك گروه محارب و اعضاي بر سر موضع آن با اتكا به شنيدههاي غيرمعتبر زير سؤال ميبرد در مورد 27 فقره قتل مهدي هاشمي نهتنها موضعي نميگيرد بلكه به دفاع تمام قد از وي ميپردازد. آقاي منتظري در نامه 17/7/1365خود به حضرت امام(ره) سيدمهدي را اينگونه توصيف ميكند: «او مردي است مخلص اسلام و انقلاب و حتي شخص حضرت عالي. هم خوشاستعداد و خوشدرك است و هم خوب صحبت ميكند و خوب مينويسد و در عقل و تدبير و مديريت بهمراتب از رئيس سيا و وزير اطلاعات با همه كمالاتش بهتر است و در تعهد و تقوا هم از آنان كمتر نيست. فقط بز اخفش نيست و حاضر نيست كوركورانه مهره كسي شود.» (پيوستهاي خاطرات آقاي منتظري، ص 1161)
شايد تصور شود در زمان نگارش اين نامه آقاي منتظري از قتلهاي سيدمهدي هاشمي (برادر داماد خود) بياطلاع بوده است. خير! فردي كه از نقض عدالت در مورد داعشيهاي دهه60 ايران با آب و تاب سخن ميگويد و آن را جنايتي كمنظير ميخواند، براي نمونه قتلهاي مهدي هاشمي را اينگونه توجيه ميكند: «... هنگام قتل مرحوم شمسآبادي من در زندان اوين بودم... قهدريجان از نظر جمعيت مانند يك شهر است و داراي دو محله است و بين دو محله از قديم رقابتهايي وجود داشته. محله آسيد هادي و آسيد مهدي نوعا طرفدار انقلاب و مرحوم امام(ره) بودند و محله ديگر نوعا مقلد آيتالله خويي بودند. در آن محله معمولا مرحوم شمسآبادي را دعوت ميكردند و ايشان راجع به كتاب شهيد جاويد و مؤلف آن و تقريظ نويسندگان كه ياران مرحوم امام(ره) بودند، تبليغات سوء ميكرد و مبلغاني را نيز در اين زمينه به آنجا ميفرستاد و طبعاً يك جو متشنج ايجاد شده بود و بچههاي انقلابي تند خواسته بودند او را گوشمالي دهند و بترسانند ولي برخلاف ميلشان به قتل رسيده بود.» (خاطرات آيتالله منتظري، صص 4-601)
آقاي منتظري كه سعي وافر دارد حكم امام(ره) را با ذكر مصاديق اجرايي غيرمستند در مورد اعضاي مجاهدين خلق زير سؤال ببرد، در مورد قتل شخصيتهاي وارستهاي چون آيتالله شمسآبادي به جرم داشتن فكر متفاوت نهتنها واكنشي از خود نشان نميدهد بلكه از قاتل دفاعي كمنظير ميكند. پخش اظهارات آقاي منتظري از سوي دفتر ايشان در اين شرايط كه يكبار ديگر غرب ميخواهد مجاهدين خلق را در كنار داعش فعال سازد به سهولت صحت تذكر امام در مورد نفوذ سازمان مجاهدين خلق به بيت آقاي منتظري را براي همگان قابل تشخيص ميكند. در خاطرات آقاي منتظري تذكر استاد به شاگردش اينگونه انعكاس يافته است: «به قدري مطالبي كه ميگفتيد ديكته شده منافقين بود كه من فايدهاي براي جواب به آنها نميديدم؛ مثلا در همين دفاعيه شما از منافقين تعداد بسيار معدودي كه در جنگ مسلحانه عليه اسلام و انقلاب محكوم به اعدام شده بودند را منافقين از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و ميبينيد كه چه خدمت ارزندهاي به استكبار كردهايد.» (خاطرات آيتالله منتظري، ص 673) و ميبينيم كه براساس پيشبيني آن شخصيت وارسته اين خدمت به جنايتكارترين گروه تاريخ بشر كه صرفا آنها را ميتوان با پولپتهاي كامبوج مقايسه كرد بهدليل مقاومت شاگرد در برابر تذكر پدرانه استاد همچنان ادامه دارد.