زمان، یکی از همین نادیدنیهاست. چه کسی میداند زمان چیست؟ آیا تعریفی وجود دارد که زمان را بهطور کامل توضیح دهد؟ چیزی شبیه به نور است.
نور را هم نمیبینیم، اما از نشانهی آشکارش که روشنایی است پی به وجودش میبریم. اما آیا میشود نور را تعریف کرد طوری که هیچيك از صفتهايش از قلم نیفتد؟
یک روز رؤیای انسان پرواز بود، روزی دیگر حرفزدن با همدیگر از راه دور. انسان هرروز رؤیای تازهای در سر میپروراند. حالا مدتهای زیادی است که دست روی اتفاق به ظاهر ناممکنی گذاشتهایم. رؤیای سفر در زمان. آیا میشود در زمان سفر کرد و به گذشته و آینده رفت؟
آنهایی که سر و کارشان با فیزیک است میدانند نظریهای وجود دارد به نام نسبیت خاص. این نظریه میگوید اگر سرعت جسمی به سرعت نور نزدیک شود گذر زمان برایش کندتر میشود. بنابراین اگر جسم با سرعتی فراتر از نور حرکت کند به گذشته برمیگردد. جالب اینجاست که همیشه پای نور در میان است.
- جهان به گذشتهاش برميگردد
حالا چشمهایم را میبندم. خیال میکنم سرعت حرکت جهان بیش از سرعت نور شده است. جهان به گذشتهی خودش برمیگردد. گذشتههای خیلی دور. به دحوالارض1 میرسد، روز گسترشش.
امروز در آستانهي اين روز هستيم. چه اتفاق باشکوهی برای جهان سراسر پوشیده از آب افتاده است؟ انگار در آستانهی تولدی زیباست.
خدا خواست خشکیها از زیر آب بیرون بیایند و زمین را محلی برای سکونت قرار داد. روایتها میگویند اولین خشکی که از آب سر برآورد زمین کعبه بود. شاید همین است که خاکش بوی آفرینش محض میدهد.
- وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلکَ دَحاها
و زمین را پس از آن بگسترانید (سورهی نازعات، آیهي 30)
بعضی از مفسران میگویند این آیه از دحوالارض حرف میزند. این کتاب اعجاب آور پر از شگفتی است. ما از طریق قرآن هزار راز را در بارهي جهان فهمیدهایم، اما میدانیم هنوز هزارها راز دیگر پنهان است.
- او از نور حرف ميزد
وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا
و درود بر من روزی که زاده شدم و روزی که میمیرم و روزی که زنده برانگیخته میشوم (سورهي مریم، آیهي 33).
حالا کمی در زمان، جلو میروم. امشب، شب 25 ذیالحجه است. شبی که بنابر روایتي از امام صادق(ع)، حضرت عیسی(ع) در کنار رود فرات به دنیا آمد.
مردم زمانهاش در سایه بودند و از آفتاب چیزی نمیدانستند. او دست در سایهماندگان را گرفت و آفتاب را نشانشان داد. چه باشکوه است! چیزی وجود دارد روشنتر، گرمتر و امیدوارکنندهتر از سایه.
در روزگاری که قلبها در سایه بودند کسی آمد که سر تا پایش آفتاب بود و روشنی. کسی که میدانست سایهها از لطف وجودی زیبا به وجود آمدهاند. او از نور حرف میزد.
- سوگنامهاي ميخوانند
چه رازی در دل اینروز است که اتفاقهای عظیم به خود میبیند. سالهای بعد، خیلی بعدتر از آنکه این روز شاهد تولدی یکتا بود، حجةالوداع را میبیند.
روزی که پیامبر(ص) آخرین حج خود را بهجا آورد. شاید باید به صدای سکوت این روز گوش بدهیم تا عظمتش را درک کنیم. انگار سوگنامهاي ميخوانند...
- نبض زمين را ميشنوم
حالا اینجایم. چشمهایم را باز کردهام و از سفر به گذشته بازگشتهام. نسیمی خنک که راوی هوای دلپذیر شهریور است برگهای درختان را تکان میدهد و در چمنها ولولهای ظریف به راه میاندازد. هوای شهریور شبیه به بالشی نرم آدم را به استراحت دعوت میکند. استراحتی برای جان با فکر کردن به جهان.
جهان سالهای دورتر آفریده شد و در چنین روزی خدا فرصت زندگی به انسان داد. مانند بذرهای تازهی یک گیاه که سر از خاک بیرون میآورند و بعد از تاریکی درون خاک از نور و روشنایی آرام میشوند، خشکیها سر از آب بیرون آوردند و در خیالهایشان روزهای روشنی را میدیدند که فرزند آدم برایشان مینویسد: من به آغاز زمین نزدیکم.
امروز به آغاز زمین نزدیکم. در سفر خیالیام دیدم این روز طی سالها زندگی چه لحظههای باشکوه و محترمی را به خود دیده است. اکنون من اینجا هستم. در سالگرد این روز اعجاب برانگیز.
روی چمنها دراز کشیدهام. سرم پر از بوی سرسبز زندگی است و گوشم نبض زمین را میشنود. کاش روزی قلبم به وسعت جهان گسترده شود.
پينوشت:
*سطري از شعر سهراب سپهري
1. 25 ذيالحجه روز دحوالارض يا گسترشيافتن زمين است.