پنجشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۵ - ۱۱:۵۳
۰ نفر

خانه فیروزه‌ای > لیلی شیرازی: یک دست صدا ندارد. سخت است که به تنهایی همه‌ی بارها را بر دوش بکشی. همه چیز بر عهده‌ی تو باشد. فکر کن تنها درخت یک زمین بزرگ باشی و قرار شود که تمامی بهار بر تو فرود بیاید. شدنی نیست.

دوچرخه شماره ۸۴۶

تو شاخه خم می‌کنی. آزار می‌بینی. شانه‌هایت زخمی خواهد شد، چون تو تنها هستی!

* * *

یک دست صدا ندارد. سخت است که به تنهایی دوره بیفتی روی زمین و با تمام انسان‌ها حرف بزنی. راضی‌شان کنی که نور را ببینند. که چشم‌هایشان را به دیدن نور عادت بدهند. که روی تاریکی خط بکشند. که تلفظ کنند: آب! تلفظ کنند: ماهی!

برای تو تمام این‌ها با هم سخت خواهد بود! چون تو تنها هستی!

* * *

حتی اگر فرشتگان همراه تو باشند. فرشته‌هایی بر شانه‌ات. و فرشته‌ای پیام‌آور مخصوص تو. کسی که تنها با تو حرف می‌زند. کسی که جای تو را در دلتنگی و تنهایی می‌شناسد. کسی که راه و چاه قلب تو را بلد است. خواب و بیداری‌ات را می‌شناسد. هوای تو را دارد.

حتی اگر فرشته‌های کوچک فرمانبردار و فرشته‌ی بزرگ وحی همیشه به فکر تو باشند. بال‌های تو باشند. در قلب تو حضور داشته باشند. با این همه تو یاوری بر روی زمین می‌خواهی. با این همه گاهی نفس‌کشیدن برای تو سخت خواهد بود. چون تو روی زمین تنها هستی!

* * *

حتی اگر غاری داشته باشی که در آن خلوت کنی. گوشه‌ای از آنِ تو باشد. فضایی داشته باشی که گریه‌هایت را در آن بریزی. اشک‌هایت را. حرف‌ها و کلمه‌های عزیزت را. فکرهای بلندت را.

حتی اگر جایی برای همه‌ی تنهایی‌هایت داشته باشی باز هم به دوش‌کشیدن آن‌همه تنهایی بسیار سخت خواهد بود.  تو در تمام روزهای زندگی‌ات سختی را به‌جان خریدی. تو در تمام روزهای زندگی‌ات عزیز ماندی.

تو تمام این لحظه‌ها را با طعم تنهایی گذراندی. تا وقتی که خداوند برای تنهایی‌هایت دوستی فرستاد!

* * *

عید ما، عید از تنهایی درآمدن توست. انگار کن پرستوها برای بهار برگشته باشند. انگار کن ستاره‌ها دانه دانه سوسو بزنند که ماه تنها نباشد.

شاید برای پروانه‌ای سرگردان گلی روییده باشد. برای گوشی که تشنه‌ی شنیدن است شعری خوانده شود. انگار ابرها برای کودک تنهایی که از پنجره به آسمان نگاه می‌کند قصه بسازند. از دور صدای آوازی شنیده شود.

عید ما، عید دیگر تنها نبودن توست. وقتی که خورشید حضورش را اعلام می‌کند. وقتی که نمی‌شود نور را انکار کرد. وقتی که نمی‌شود گل را نادیده گرفت. نمی‌شود عطر گل را پنهان کرد.

زمانی که پرستوها دسته دسته در آسمان خودنمایی می‌کنند. مردم از روی شکوفه‌ها، میوه‌ها را حدس می‌زنند. شاعرها در خلسه‌ی شعر، بهترین کلمات را از خداوند هدیه می‌گیرند. روزی که همه چیز زیبا خواهد بود. دست تو، دست او را پیدا خواهد کرد. تو او را به همه معرفی می‌کنی. تو ماه را به همه نشان می‌دهی.

روزی که می‌بینم تمام مردمان سر به آسمان بلند کرده‌اند. همه رنگ آبی را می‌شناسند. همه نام تمامی درختان را می‌دانند. تو دیگر تنها نیستی. تو بهترین کس را در کنار خودت داری.

درختی که بهار را به شاخه‌هایش دیده است. مرد جوانی که به یاری پیامبر محبوب ما آمده است. کسی که با او پیمان می‌بندد. ستاره‌ی دنباله‌داری که به مردم نشان داده می‌شود.

مردی بسیار تنها که تنهایی‌های تو را پر می‌کند. مردی بسیار تنها که حرف‌های تو را می‌شنود. قلبش زخم کهنه‌ای دارد و بسیار بر او زخم‌های دیگری خواهند زد. رنج‌های بسیاری خواهد برد. دوستی تو برای او گران است. اما به جان می‌خردش. چرا که دوستی بزرگ‌تری را به جان خریده.

عید ما عید تنهایی است. آن را به پرستوها، ستاره‌ها و چشم‌هایی که نور را انکار نمی‌کنند تبریک بگو! عید ما، عید دو دست است که به لب‌های تشنه آب تعارف می‌کنند.

 

دوچرخه شماره ۸۴۶

کد خبر 346395

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha