زهرا نعمتي بهعنوان پرچمدار كاروان ايران با وجود معلوليت با غيرمعلولان مسابقه داد اما حذف شد. مجتبي عابديني براي نخستينبار ايران را در آستانه كسب مدال شمشيربازي قرار داد، اما دست خالي برگشت. مدال بهداد سليمي كه مسلم ميپنداشتيمش، دود شد و حاصل كار تيم كشتي فرنگي كه اميد بسياري به آن داشتيم، تنها 2 برنز بود.آيا اين افراد شكستخوردهاند؟ جدول مدالهاي المپيك و ويترين خانهشان نشان ميدهد كه ناكام بودهاند. اما به راستي قهرمان و شكست خورده كيست؟
زندگي ما روز و شب با مقياس، عدد و دستگاههاي اندازهگيري سر و كار دارد. من و شما اسير متر و معياري هستيم كه ديگران پيش از ما بهعنوان ملاك تعيين كردهاند. وقتي ميگويند فلاني اندامي متناسب دارد، فوري ميزان وزن و قدش را ميپرسيم. معتقديم فلاني در زندگياش موفق است، چون ماهانه اينقدر درآمد دارد. قطعا اعداد و مقياسها براي راحتي زندگي اجتماعي بشر تهيه شده است. تصور اينكه ما بدون اعداد براي رساندن منظورمان از كم و زياد دچار چه مشكلاتي ميشديم هم ترسناك است. بله؛ در جدول مدالها، اين چند نفري كه اسمشان را برديم هيچ فرقي با كساني كه در المپيك شركت نكردند هم ندارند. جدول مدالهاي مهمترين رويداد ورزشي را با «ملاك» تعدادمدال و جدول ردهبندي آن ارزشگذاري ميكنند و به رشادتها و اولينها مدال نميدهند. اما بياييد يكبار ديگر در مورد صفت «قهرمان» تامل كنيم.
- بيداري تا سحر
چهكسي گفته قهرمان حتما بايد مدال بگيرد؟ ممكن است آنكه مدال ميگيرد، قهرمان باشد، اما چيزي وجود ندارد كه بتواند اثبات كند آنكه مدال نگرفته قهرمان نيست. مشكل بر سر معيارهاست؛ بر سر متر و مقياس اندازه گرفتن قهرمان بودن يا نبودن هر ورزشكار. چهكسي ميتواند بگويد حسن تفتيان بهعنوان نخستين ايرانياي كه ما را در آستانه حضور در فينال دوي 100متر جهان قرار داد، قهرمان نيست؟ مرور زندگي زهرا نعمتي با معلوليتي كه دارد و توانست با همان معلوليت به المپيك برود به شما چه ميگويد؟ آيا زهرا نعمتي كه پس از تصادف در جواني و معلوليت نااميد نميشود و با حضور در رشته جديدي قهرمان پارالمپيك ميشود و در نهايت با حضور در رقابت با افراد غيرمعلول به المپيك راه پيدا ميكند، قهرمان نيست؟ مجتبي عابديني كه باعث شد كساني كه در عمرشان يك مسابقه شمشيربازي را از ابتدا تا انتها تماشا نكرده بودند، تا سحر بيدار بمانند و با اشكهاي او پس از حقخورياش در مسابقه نيمهنهايي و مقابل حريف آمريكايي گريه كنند، قهرمان يك ملت نيست؟
واكنش مردم در شبكههاي اجتماعي به نامهاي بالا سرشار از احترام، تقدير و استقبالي قهرمانگونه بوده است. معيارها و مقياسها را بايد در جاي درست خود بهكار برد. براي اوسين بولت، ركورددار دوي 100 متر جهان، حضورش در فينال دوي 100متر المپيك براي مردم جامائيكا يك «بايد» است و حاوي هيچ افتخاري نيست. «بايد» ما هم فارغ از هر متر و معياري اين است كه اگر تفتيان حتي توانست در كنار بولت بدود و مسابقه بدهد، براي ما قهرمان است. منظور اين نيست كه هر جا كه به نفعمان بود معيارها را جابهجا كنيم بلكه بايد هر ورزشكار يا پديده و تيمي را پيش از اينكه با ديگران مقايسه كنيم، با خودش بسنجيم. براي ايران كه هيچگاه در رشتههاي سرعت المپيك نمايندهاي نداشته است، تفتيان قهرمان است. براي مردمي كه پيش از المپيك از سادهترين قوانين و مقررات شمشيربازي بياطلاع بودند، نمايش درخشان مجتبي عابديني كه در يك قدمي فينال قرارداشت، قيك نوع پيروزي است. زهرا نعمتي كه با وجود معلوليت با ورزشكاران سالم رقابت ميكند، قهرمان است.
بايد نگاهي دوباره به مقياسها بيندازيم. براي وزن كردن برخي مفاهيم لازم نيست به اعداد متوسل شويم. خوشبختي، شادي، غم، موفقيت و شكست را نميشود با اعداد و مقياسها سنجيد. اين مفاهيم را نميشود مانند قد هر فردي متر زد و سنجيد. درست است كه جامعه درمورد هر كدام از اين مفاهيم همچون شادي، خوشبختي و موفقيت براي ما تصاوير ذهني آفريده است و ما معمولا هنگام پرسش درباره شادي، ناخودآگاه در ذهنمان تصوير يك لبخند نقش ميبندد و خوشبختي را با خانهاي بزرگ و آرام و خانواده تصور ميكنيم و موفقها در ذهن ما مشهور و ثروتمند هستند اما واقعيت اين است كه اين تصوير حاصل چيزي است كه ما از كودكي و در برخورد با آنچه جامعه به ما تفهيم ميكند، ساختهايم. ميليونها ميليون انسان در جهان هستند كه شاد، خوشبخت و موفقند اما هيچكدام از اين تصاوير كليشهاي در موردشان صدق نميكند.
- خوشبختي تا كجا؟
قهرمان بودن در فرهنگها و جوامع مختلف هم از يك فرمول تكراري تبعيت نميكند. درست است كه جزيره كوچك «فيجي» كه در نقطه دورافتادهاي در اقيانوس آرام قرار دارد با يك مدال طلا در ميان 50 كشور اول جدول توزيع مدالهاي المپيك ريو هم نيست، اما بعد از قهرماني تيم راگبي 7نفرهاش در اين دوره از المپيك، چنان مردم اين كشور غرق شادي و خوشبختي شدند كه دولت كشورشان يك روز را به شكل رسمي تعطيل كرد تا مردم بتوانند مزه يك مدال طلاي المپيك را خوب بچشند. براي مردم آمريكا كه مايكل فلپس، شناگر بزرگشان به تنهايي تاكنون بيست و چند مدال طلا در ادوار المپيك گرفته، اين شادي و واكنش خندهدار بهنظر ميرسد و شبكههاي خبري اين كشور با حيرت و كنايه رفتار مردم فيجي را گزارش كردند. اما بايد اهل فيجي دورافتاده باشي تا بداني آن يك مدال طلا چه لذتي دارد و تيم راگبي 7 نفرهشان براي آنها قهرمانهاي ابدي هستند!
- در ستايش اميدوارها
بهداد سليمي و تيم كشتي فرنگي براي ما طلا نگرفتند؛ هر چند توقع يك ملت مدال طلا بود. حتي آنها در مقايسه با خودشان هم ضعيف بودند اما چطور ميشود نام آنها را قهرمان نگذاشت؟ مگر نه اينكه همين بهداد سليمي با وجود مصدوميت روي تخته رفته و براي ما وزنه زده. بحثي در مورد داوري هم نداريم. فرض كنيم تصميم هيأت ژوري مسابقات هم درست بوده و بهداد شايسته رفتن روي سكو نبوده، اما مگر ميشود طلاي المپيك قبلي و ديگر افتخاراتي كه قويترين مرد جهان براي كشورش كسب كرده را با يك ناكامي معنا كرد؟ مگر همين بهداد، درهمين المپيك ركورد وزنهبرداري يكضرب را جابهجا نكرد؟ تيم كشتي فرنگي كه پيش از خون تازهاي كه محمد بنا به آن تزريق كرد، هميشه بازنده بودآيا الان شايسته اين نيست بهخاطر تلاش هر 6نفرشان براي كسب مدال طلا قهرمان ما باشد؟ در گذشته چشم ما هنگام ديدن نتايج كشتي، به مسابقات آزاد بود و فرنگي را گذاشته بوديم براي ديگران. امادر المپيك قبلي شگفتزده شديم. قهرمانان فرنگي ايراني همه را متعجب كردند و توقع ما را بالا بردند. هر چند اين بار شكست خوردند، اما بپذيريم كه كسب 2مدال برنز از كشتي فرنگي در مسابقات المپيك در يك دهه قبل، يك اتفاق محسوب ميشداما اكنون ما آن را يك شكست كامل ميپنداريم؛چرا كه توقع ما طلا بود، يعني تكرار موفقيتهاي پيشين. هرچند بايد آنهايي كه توقعها را برآورده نكردند پاسخگو باشند، اما اين را بدانيم كه قهرمان بودن را هميشه با متر مدال نميسنجند. قهرمان آن است كه ملتي را اميدوار كند وانتظار آنها از خودشان را يك پله بالاتر ببرند و كم نبودند آنهايي كه در «ريو» ما را مشعوف و شگفتزده، به آينده اميدوار كردند.