همينطور نميشد دست برد و يك هندوانه را از بين بقيه هندوانههاي روي طبق ميوهفروشي برداشت. ميوه فروش همه را منظم و مرتب با پوست براق كنار هم چيده بود ولي اين مشخصات ظاهري نبايد مشتري را گول ميزد. براي اينكه بشود هندوانههاي قرمز رسيده را از هندوانههاي كال سفيد تشخيص داد نياز به استعداد مادرزادي و رنج و مرارت آموختن داشت. اين كار حتي از هنرهاي رزمي هم سختتر بود زيرا استادي وجود نداشت و همهچيز به مهارت خود شخص بستگي پيدا ميكرد كه بخواهد در راه يافتن هندوانههاي قرمز به درجه استادي برسد.
كساني كه به اين درجه رسيده بودند اول با نگاه هندوانهها را ارزيابي ميكردند و بعد يكي را برميداشتند، روي يك دست ميگرفتند و با دست ديگر چند ضربه به كنار هندوانه ميزدند. محل ضربه در نيمكره پايين قرار داشت. استاد بعد از 3 ضربه كيفيت هندوانه را تشخيص ميداد و اگر رسيده نبود يكي ديگر برميداشت. از همين مرحله ميشد فهميد كه چهكسي واقعا استاد است. استاد واقعي هيچ وقت بيشتر از 3 هندوانه را امتحان نميكرد و به هركدام بيشتر از 3 ضربه نميزد. او به سرعت هدف اصلي را پيدا ميكرد. البته شايع بود كه خود صاحب مغازه هم ميتواند هندوانه را تشخيص دهد ولي در اين زمينه كمتر مشاوره داده ميشد. بعضيها هم خيال خودشان را راحت كرده بودند و هندوانه به شرط چاقو ميفروختند. كم مانده بود كه در كنار هر بساط ميوه فروش يك شغل ديگر هم براي تشخيص هندوانه قرمز ايجاد شود و به آمار اشتغال كمك كند. آنموقع استعداد اقتصادي نسل جوان در حدي نبود كه اهميت اين فضاي خالي شغلي را درك كنند و ظرفيتهاي كاري، به ميوه فروش، شاگرد ميوهفروش و راننده نيسان آبي ختم ميشد.
همهچيز در انعكاس صداي ضربهاي بود كه به هندوانه ميخورد. اهل فن ميگفتند كه اين انعكاس را تنها ميشود در يك جاي ديگر شنيد. خانههاي قديمي آب انبار داشتند. وقتي آب انبار پر بود بايد از فرصت استفاده ميكرديد و يك آجر را از فاصله مناسب به درون آن ميانداختيد. صدايي شنيده ميشد كه همان صداي هندوانه رسيده بود. حالا اگر بابت انداختن آجر به آب انبار كه قطعا هيچ توضيح عاقلانهاي ندارد، بازخواست نميشديد ميتوانستيد اين صدا را بهخاطر بسپاريد تا وقتي كه به هندوانه ضربه ميزنيد بتوانيد رسيدهها را پيدا كنيد.
الان آب انبارها ديگر وجود ندارند چون شهر و روستا لولهكشي شده است. جويها ديگر آنقدر آب ندارند، چاهها و سدها هم در حال خشك شدن هستند و زمين تشنه، نشست كرده و تركهاي ترسناك عميق خورده است، آب لولهكشي شهر و كانالكشي كشاورزي بهشدت هدر ميرود. خانههاي قديمي و آب انبارهايشان هم پيدا نميشوند و آجرها براي ساختن آپارتمانهاي پنج طبقه به جاي آنها مصرف شده است.
البته در اين مدت علم و دانش در زمينه كشاورزي هم پيشرفت كرده است. هم ژنتيك هندوانهها اصلاح شده و هم سم و كود شيميايي بيشتر شده است. اگرچه اتلاف محصولات كشاورزي به جاي خود باقي است اما كمتر پيش ميآيد كه هندوانه كال به طبق ميوهفروشان راه پيدا كند. شايد هم هندوانهها خودشان اين را فهميدهاند و ميدانند هنر تشخيص صداي هندوانه رسيده رو به نابودي است براي همين دستهجمعي تصميم گرفتهاند كه همه قرمز و رسيده و شيرين باشند و كسي را به زحمت نيندازند. چند وقت است كه يك هندوانه سفيد نديدهايد؟