تاریخ انتشار: ۱ شهریور ۱۳۹۵ - ۰۹:۱۳

همشهری دو - محمود‌ قلی‌پور: گفت: «یک شبه پولدار شد. پدربزرگش که فوت شد، همه اموالش را تقسیم کرد و به حسین که تنها نوه‌اش بود آنقدر رسید که اگر از این به بعد فقط بخوابد و هیچ کار نکند تا ۳-۲ نسلش پول دارند که همینطور خرج کنند».

ليوان چايش را برداشت و بعد گفت: «اما حسين چي كار مي‌كنه؟ صبح زود بيدار مي‌شه، سوار اتوبوس مي‌شه و مي‌ره سر كار». گفتم: «چه عالي. بعيد مي‌دونم اگه چنين اتفاقي براي من بيفته من بتونم اينقدر بلندنظر باشم». مكثي كرد و گفت: «چي مي‌گي؟ داره كفران نعمت مي‌كنه. مي‌گم مرد حسابي تو ديگه نبايد كارمندي كني. بعد حسين چي مي‌گه؟» گفتم: «چي مي‌گه؟»جواب داد: «مي‌گه مي‌خوام با ارثي كه بهم رسيده يه بيمارستان بسازم، يه مركز نگهداري از معلولان جسمي و ذهني بسازم و از اين حرف‌ها». پخي خنديد و گفت: «ديوونه‌ست.»

چند سالي گذشت تا اينكه حسين را در خانه دوست مشتركمان ديدم. پسر ساده‌اي كه حالا يك بيمارستان ساخته است، يك مركز نگهداري از سالمندان و معلولان دارد، يك كارخانه دارد كه توسط همسرش اداره مي‌شود و بيش از 100 كارمند و كارگر دارد و مدام هم براي يك روستا در سيستان و بلوچستان تانكر تانكر آب مي‌فرستد. خودش مي‌گويد: «اگه بتونم يه راهي پيدا كنم مشكل آب اين بنده خداها رو حل كنم به خدا كار ديگه‌اي ندارم». چند وقت قبل، وقتي براي تفريح آخر هفته مي‌رود به روستايي، بچه كوچكي را مي‌بيند كه به مدرسه مي‌رود. چكمه‌هاي بچه گلي بود و حسين مي‌رود سراغ اهالي روستا و هزينه آسفالت جاده روستايي را تأمين مي‌كند. مي‌گويم: «خودتان چي كار مي‌كنيد؟» با ذوق و شوق مي‌گويد: «تا چند روز قبل معاون يك بخش تو اداره‌مون بودم، الان مسئول همون بخش شدم». دوست مشتركمان راست مي‌گويد، حسين كمي عجيب است. تعارف را كنار مي‌گذارم و مي‌گويم: «بهتر نيست با اين همه پول بي‌خيال كارمندي بشيد و اجازه بديد يه جوون ديگه بتونه بره سر كار؟»

مي‌خندد، در خنده‌اش معلوم است كه مي‌گويد تو آدم ساده‌اي هستي و من به همه اين چيزها فكر كرده‌ام. مي‌گويد: «من اگه مثل يك كارمند كار نكنم هرگز نمي‌تونم حال كارمندها و كارگرهايي كه برام كار مي‌كنند رو بفهمم. بالاخره وقتي من منتظر حقوق سر‌ماه باشم، حال اون كارگري كه همه زندگيش اون حقوق سر ماهه رو مي‌فهمم». مكث مي‌كند و بعد مي‌گويد: «به همسرم هم گفتم به شرطي ارث رو قبول مي‌كنم كه دو تامون هميشه حقوق‌بگير باشيم و از اين پول براي مردم خرج كنيم». باورم نمي‌شود اما دنياي ما هنوز با اين آدم‌ها زيباست.