برآيند اين توقعها اين است كه نسل تازه بايد خلاقتر، موفقتر، تحصيلكردهتر و خوشبختتر از نسلهاي ديگر باشد. اين انتظاري است كه بسياري از پدر و مادرها دارند و البته توقع منطقي و طبيعياي هم هست. پدر و مادرها هميشه بهترينها را براي فرزندانشان ميخواهند. بچههايي كه بايد به بهترين شكل تحصيلكنند و رشد يابند تا آينده اين سرزمين را بسازند.
پدري كه خود تحصيلات چنداني نداشته دوست دارد كه فرزندش جبران مافات كند و دكتر يا مهندس شود. بسياري از نخبههاي علمي هم از دامن خانوادههايي فقير و كمسواد بيرون آمدهاند. اتفاقي كه در نسلهاي قبلي بيشتر رخ ميداد. شايد به اين دليل كه خودساختگي در گذشته بيشتر از امروز بود. بايد تفاوتهاي ميان نسلها را ديد و جدي گرفت.
با بينش ديروز نميشود نسل امروز را شناخت. بچههاي متولد دهه80 اصلا قابل مقايسه با دههشصتيها و هفتاديها نيستند. با گسترش تكنولوژي و تحولات فراگير فرهنگي، اجتماعي تفاوت ميان نسلها هم افزايش قابلتوجهي يافته است. شايد به نظر برسد كه نسل امروز از امكانات فراواني برخوردار است و شرايط بهمراتب مناسبتري نسبت به پيشينيان خود دارند، اما تنها درمورد طبقات مرفه و متوسط ميتوان به صحت اين فرضيه رأي داد. درحاليكه بسياري از هموطنان ما در شرايط اقتصادي دشوار بهسر ميبرند. ضمن اينكه تنها با معلم خصوصي، مدرسه غيرانتفاعي و كلاس زبان نميتوان آينده بچهها را تضمين كرد.
فرزندي كه در كانون خانواده شاهد تنشهاي فراوان است با بحران اخلاقي رشد پيدا ميكند و شايد آيندهاش آن چيزي نشود كه والدينش از او انتظار دارند.گاهي وقتها بهجاي انتظارهاي فراوان از بچهها، بايد به خودمان نگاه كنيم و ببينيم واقعا تا چه اندازه الگوي مناسبي براي فرزندانمان هستيم.
نميشود در كانون خانواده تمرين مهرورزي نكنيم و انتظار داشته باشيم فرزندانمان مهربان شوند. نميتوان به اصول و قواعد اخلاقي پشتپا زد و بعد متوقع بود كه بچهها اخلاقگرا باشند. بسياري از ناهنجاريهاي رفتاري را بچهها از بزرگترهايشان ميآموزند و در اين زمينه هم به «عمل» والدين توجه دارند، نه «حرف»شان.
جز اين اگر باشد حكايت آن مربياي ميشود كه شاگردانش را بدون تدارك و تمرين كافي روانه مسابقاتي مهم ميكند و از آنها انتظار قهرماني هم دارد. چنين انتظاري همانقدر غيرمنطقي است كه توقع داشتن فرزنداني اخلاقمدار و توانمند را از خانوادههايي كه رعايت اخلاق جزو اولويتهايشان نيست، داشته باشيم. عجيب اينكه برخي از والديني كه در كانون خانواده الگوهاي مناسبي براي فرزندانشان محسوب نميشوند بيشترين توقع را هم از اولادشان دارند. بهعنوان مثال از كاهش سرانه مطالعه بهعنوان خطري جدي ياد ميشود و گاهي افرادي از عدم مطالعه بچههايشان گلايه ميكنند كه خودشان در طول سال يك كتاب را هم ورق نميزنند.
اگر ميخواهيم نسلي بالنده و متعهد، آينده ايرانمان را بسازد بايد در گام اول خودمان هم در مسير تعالي گام برداريم. هيچ اتفاقي يكشبه رخ نميدهد و علوم جامعهشناسي و روانشناسي اثبات كردهاند كه بدون رعايت قواعد بازي نميتوان چشمانتظار نتايجي مثبت و اميدبخش بود. بهجاي داشتن انتظارهاي عجيب و غريب از فرزندانمان، ابتدا بستري را فراهم كنيم كه توقعهايمان بهلحاظ منطقي و عقلاني در آن امكان تحقق داشته باشند، وگرنه صرف داشتن كوه انتظار مشكلي را حل نميكند.
- نويسنده و كارگردان سينما