يا اينكه از بودن در جايي خسته و بيطاقت شده باشيد و يا برعكس دلتان بخواهد ساعتها همانجا بمانيد؟ چه چيزي باعث ميشود ما نسبت به مكان يا فضايي خاص چنين حسي را تجربه كنيم؟ آيا به اين دليل نيست كه بين ما ارتباطي برقرار شده است؟ درست مانند اينكه ما و آن فضاي خاص، پيامي با يكديگر رد و بدل كرده باشيم. بهنظر ميرسد از آنجا كه ﻣﻌﻨﺎ ﯾﮏ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽاﺳﺖ ﻭ ﻣﺘﻌﻠﻖ ﺑﻪدﻭﺭﻩ، ﻧﮋﺍد، جنس يا ﻣﻠﯿﺖ ﺧﺎﺻﯽ ﻧﻤﯽﺷﻮد، همواره با انسان همراه است. درواقع هرگز ممكن نيست انساني با كمترين توانايي انديشيدن بتواند ارتباطي خالي از تمام سطوح معنا برقرار كند و البته مهم نيست كه آن طرف معنا انسان، حيوان، گياه يا حتي يك مكان باشد زيرا معنا تمام جنبههاي زندگي انسان را دربرميگيرد؛ ازجمله ارتباطش با مكان و معماري.
براي روشنتر شدن مطلب سري به دنياي خواب ورويا ميزنيم. طبق روانشناسي تحليلي وقتي ما در روياهاي شبانهمان ﺣﯿﺎط ﺧﻠﻮﺕ ميبينيم نشانهاي است از ﻧﺎﺧﻮدﺁﮔﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻏﻔﻠﺖ ﮐﺮدﻩايم؛ ﺑﺨﺶ ﻓﺮﻭدﺳﺖ ﻭ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵﺷﺪﻩ ﺭوحمان . بنابراين اگر رابطه انسان و معنا را پذيرفته باشيم، درمييابيم كه اين ديدگاه همانقدر كه در مطالعه روان فردي و تفسير روياها بهكار ميآيد، در درك رابطه انسان با معماري ﺍﺻﯿﻞ ﻭ به بيان عامتر ﻣﻌﻤﺎﺭﯼ ﻣﻌﻨﺎﮔرا نيز قابل بازيابي است. معناگرا از آن جهت كه اين دست سازهها همانگونه ﺑﺎ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻣﻮﺍﺟﻪ ميشوند ﮐﻪ ﻃﺒﯿﻌﺖ. وقتي ما در محيطي طبيعي قرار ميگيريم لازم نيست تلاش مضاعفي براي ارتباط برقراركردن با آن بكنيم. طبيعت و مولفههايش بيزحمت و رنج، درون ما نفوذ ميكند و به سادگي ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺻﺖ ﺭﺍ فراهم ميكند ﺗﺎ از دنياي بيرون فارغ شويم. درست مثل اينكه بين ما و طبيعت گفتوگويي در جريان است و ذهن ما درگير اين ارتباط ميشود.
بياييد نگاهي دقيقتر به ﺁﻧﭽﻪ دﺭ ﻣﻌﻤﺎﺭﯼ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺑﻪ «ﺣﯿﺎﻁخلوت» ﻣﻮﺳﻮﻡ ﺍﺳﺖ، بيندازيم. از يك فضاي عمومي پرهياهو و بيروني وارد يك مكان دنج و تقريبا خصوصي ميشويم. البته ويژگي حياط خلوت فقط كاركرد مكاني آن نيست، بلكه يك فرصت است؛ فرصتي ﺑﺮﺍﯼ تجربه تنگي و گشودگي ﺍﻧﺴﺎﻧﯽِ ﮐﻪ دﺭ ﺁﻥ ﺯﯾﺴﺖ ميكند. ﭼﯿﺰﯼ ﺷﺒﯿﻪ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﮐﻪ دﺭ ﺳﺎدﻩﺗﺮﯾﻦ ﺳﻄﺢ ﻭ كمترﯾﻦ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﻧﻮﻋﯽ ﭘﺎﻻﯾﺶ، ﺁﺳﻮدﮔﯽ ﻭ ﺻﻔﺎﯼ ﺭﻭﺡ ﺭﺍ ﺑﻪ دﻧﺒﺎﻝ دﺍﺭد و اين درواقع نوعي از همان ﮐﺎﺭﮐﺮد مورد اشاره طبيعت است كه اين بار معمار انساني براي ما رقم ميزند و فرصت تبادل معنا را فراهم ميسازد.
از همين جهت است كه دﺭ ﻣﻮﺍﺟﻬﻪ با ﺍﯾﻦ ﻧﻮﻉ ﻣﻌﻤﺎﺭﯼ، چيزي دﺭﻭﻥ ﺁدﻣﯽ اتفاق ميافتد و انگار همانطور كه از تب و تاب بيرون به سكوت و آرامش اين مكان پناه آوردهايم، آرام آرام از شلوغي و هياهوي بيروني وجود خود نيز خالي ميشويم و به جستوجوي فضاهاي گمشده ميرويم. البته قرار هم نيست كار خاصي انجام دهيم؛ كار ما در حياط خلوت شايد همين باشد كه زماني ﮐﻨﺞ مسجد ﺷﯿﺦﻟﻄﻒﺍﻟﻠﻪ بنشينيم و رقص ذرات را در دالانهاي نور بكاويم و دﺭ ﺳﯿﺮ ﺗﻤﺎﺷﺎﯼ ﮐﺎﺷﯽﻫﺎﯼ ﻓﯿﺮﻭﺯﻩﺍﯼ ﺑﻪﻣﻌﻨﺎ برسيم. شايد شما بگوييد اين مسجد كه حياط خلوت ندارد! بله اما كاركردها يكسان است. مهم نيست كه با كدام بخش از اين معماري طرف هستيم؛ چه به تماشاي ﮔﻨﺒﺪﻫﺎﯼ ﻓﯿﺮﻭﺯﻩﺍﯼ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺑﺎ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﯾﮑﯽ ﺷﺪﻩﺍﻧﺪ، نشسته باشيد و چه در حياط خلوت يكي از خانههاي كاهگلي يزد و كاشان باشيد و چه در امتداد آبنماهاي باغهاي ايراني فين و ماهان و... قدم بزنيد. آنچه مسلم است اين معماري به يادگار مانده از دوران گذشته همچون طبيعت ميتواند ما را با بخشهاي فراموششده وجودمان آشتي بدهد؛ فرصتي براي اينكه به دﺭﻭﻥ توجه كنيم و بينديشيم.