يا از خود ميپرسيم يا از ما ميپرسند «چرا؟» فرقي ندارد حكم درباره حرمت باشد يا كراهت يا استحباب يا وجوب، عادت كردهايم فلسفه حكم را پيدا كنيم. پيشرفتهاي علمي بشر بهخصوص پزشكي بيش از هر عاملي موجب شده تا احكام دين را به سرعت در ترازوي علم نوين قرار داده تا بلكه به وسيله آن فلسفه يك حكم شرعي را كشف كنيم. البته تطابق حيرتآور تعليمات بيش از هزار سال قبل معصومين(عليهمالسلام) با دستاوردهاي نوين بشري هم ممكن است مارا به پذيرش اين ديدگاه متمايل كند. از تأثير روزه بر سلامت جسم و نقش نماز در كاهش سكته ميگوييم تا حكمت ورود با پاي راست به مسجد و... كه همگي موردقبول علوم آكادميك بالاخص پزشكي هم قرار گرفته است. البته آگاهي از فلسفه احكام ميتواند بر ايمان ما نسبت بهوجود خداوند حكيم و اتصال معصومين(عليهم السلام) به سرچشمه حكمت و علم الهي بيفزايد ولي در عين حال تأكيد بر اين مسئله ميتواند تهديدي بر روحيه اطاعت و بندگي خالصانه ما در برابر پروردگار باشد زيرا واضح است كه علم بشر محدود است و احتمال دارد هيچگاه حكمت واقعي احكام براي ما نمايان نگردد. علاوه بر آن، بسياري از يافتههاي علمي در حال تغيير است.
ضمن آنكه حكمت تنها در پزشكي خلاصه نميشود، ممكن است يك حكم شرعي حكمتي سياسي يا اجتماعي يا رواني داشته باشد يا اينكه حتي صرفا در جهت تعالي روح انسان باشد.و از همه مهمتر اينكه اين نوع تفكر ممكن است بزرگترين حكمت احكام، كه همان بندگي بيچون و چرا و خالصانه خداوند است را زير سؤال ببرد، ممكن است تنها حكمت حكم خداوند آزمايش بندهاش باشد، همانگونه كه اگر به داستان حضرت ابراهيم(ع) و ذبح اسماعيل(ع) دقت كنيم وقتي امر خداوند سر بريدن فرزند باشد، در اين حكم خدا، خبري از سلامت جسم و تن و از اين قبيل توجيهات نيست. تنها حجت حضرت ابراهيم، فرمانبرداري محض در برابر خالق است. همين فرمانبرداري و بندگي خالصانه، يك موجود خاكي را به بالاترين درجه ملكوت ميكشاند و همه ساله نهتنها در زمين بلكه تا ملكوت اعلي آن حادثه عظيم را بزرگ داشته و با نام عيد قربان ياد ميكنند.