با اين كنايه خيالم راحت بود كه طرف مقابلم را ضربه فني كردهام. حالا او رگ گردني ميشود و احساساتش به غليان ميآيد. هرچند علوماجتماعي نخوانده بودم، با اطمينان جديترين ساحت فردي و اجتماعي طرف مقابلم را به ناتواني از تربيتش متهم و او را وادار به دفاع از حيثيت خانوادگياش ميكردم.
اين روزها ولي به لطف وجود سازمانها و نهادهاي متولي فرهنگ، آسانترين شيوه تربيت براي خانوادهها تفويض امر تربيت به جامعه است.
با گذار از دوران نوجواني و به لطف همين دستگاههاي فرهنگساز آنقدر خانواده از هم پاشيده ديدهام و با معضلات زيرپوستي خانوادگي آشنا شدهام كه به وقت خروج از سينمايي كه ژانر غالبش شده است خيانت و سياهنمايي، ديگر انتظار ندارم كسي بگويد اي كاش من جاي قهرمان اين فيلم بودم! بسيار تلخ است ولي پسرك نوجوان ميگويد كه با ديدن بدبختيهاي اين خانواده حالا خيلي احساس خوشبختي ميكنم.
غرضم اين نيست كه در ذم دستگاههاي فرهنگساز و همه سازمانهايي كه بخشي را بهعنوان زن و امور خانواده دارند و بودجههاي كلان فرهنگي ميگيرند اما اقداماتشان به قدر سر سوزني بومي و كارشناسي شده نيست، قلمفرسايي كنم. راستش سياستهاي كلي خانواده كه از سوي مقام معظم رهبري ابلاغ شده براي من نويد يك چشمانداز روشن است؛ چشماندازي روشن و البته اميدآفرين!
فكري ميشوم كه ابلاغ اين سياستها يعني صحه گذاشتن بر جديترين ساحت اجتماعي جامعه؛ يعني اگر خانواده را سامان بدهيم ميشود مطمئن بود كه ساير ساحتهاي فردي و اجتماعي و بعضا اقتصادي به رشد و بالندگي برسد. بذر هر آنچه ميخواهيم در جامعه بازتوليد شود در خانواده بكاريم؛ از اخلاق، تعهد، مسئوليت پذيري و وجدان كاري و ساده زيستي و..! و من فارغ از همه فرهنگسازيهاي نرم و خزندهاي كه ميرود فرهنگ اسلامي و ايرانيمان را در جامعه جهاني حل و هضم كند، اميد دارم به همين برخاستنهاي دو نفر دونفر و يكييكي؛ درست مثل نبردهاي پارتيزاني كه به نتيجه نزديكترند.