ماجراي غدير را بارها شنيدهايم. بركه كوچكي كه محل تلاقي تاريخ شد. ماجرا از اين قرار بود كه پيامبر اكرم(ص) در سالهاي پاياني عمر خود، مردم را فرمان داد تا به مكه بيايند و آيين حج ابراهيمي را فراگيرند و كعبه بايد از لوث وجود بتها آراسته شود. مسير بازگشت مسيري صعب بود. سنگيني رسالت بر دوش پيامبر و فرمان پروردگار بر گوش او كه:اي پيامبر! آنچه از جانب پروردگارت به سوي تو نازل شده، ابلاغ كن و اگر نكني پيامش را نرساندهاي. و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه ميدارد. آري، خدا گروه كافران را هدايت نميكند. پيامبر شايد در انديشه خويهاي جاهلي بود كه در پوست و خون قوم عرب ريشه دوانده بود و اي بسا كه بيدار گردد. اما اين پيام بايد ابلاغ ميشد تا تاريخ مسير خود را بازيابد و پيامبر در محل غدير خم، درست آنجايي كه مسير كاروان يكپارچه حج ابراهيمي بايد از هم ميگسست تا هريك مسير ديار خويش را طي ميكرد، مردم را فراخواند و علي را با كيفيتي كه ميدانيم به وصايت خويش برگزيد و درست پس از ابلاغ، آيه اكمال دين(مائده/3) بر پيامبر نازل گرديد.
اين اتفاق بزرگ چه بود كه موجب كمال دين گشت؟ نزد ما شيعيان آنچه اين واقعه را برتري ميبخشد، مسئله امامت يا فلسفه سياسي دين مبين است. بهترين تعبير در اين زمينه در بيان امام علي(ع) نشسته است: امامت نظام امت است؛ مطابق با اين انديشه در راس حكومت بايد فرد، معصوم باشد تا امور امت نظام يابد و بسامان نشيند و علماي شيعه طي قرون بر اين مسئله با ادله متقن پاي فشردند. فارابي فيلسوف بزرگ شرق دليل اين امر را مترتب بر 2 صفت ولي خدا، يعني صفات هادي و مهدي ميداند؛ هادي يعني ره يافته به علم و هدايت الهي و مهدي يعني كسي كه توان هدايت مردمان را دارد و شيخ الرئيس در اين رهيافت، به اهميت «نص» توجه دارد؛ يعني در ميان تمام اقول، اين نص صريح كتاب و پيامبر است كه فلسفه سياسي اسلام را تبيين ميكند؛ زيرا تنها خداوند و پيامبر متصل به معدن وحي هستند كه نيازهاي بشريت را ميدانند و راه نجات بشر را از تنگناهاي عبور ميشناسند. به قول دانشمند بزرگ عالم اسلام خواجه نصيرالدين طوسي، تنها مرزداري امامت است كه اساس دين را حافظ و نگاهبان است.
غدير در حقيقت حلقه اتصال فلسفه الهي دين مبين با فلسفه سياسي آن است. آنجايي كه احكام الهي بايد در جامعه پياده شود و هدف غايي دين يعني كرامت انسانها و عدالت همهجانبه بر جوامع انساني حاكم گردد.