يكي از فرهنگهاي بسيار قوي روستايي در ايران اين بود كه ازدواجها بهصورت درونگروهي انجام ميشد و والدين دختر فقط به پسرجواني كه اهل همان روستا يا دستكم همان منطقه بود و احتمالا پيوند خانوادگي دوري هم با آنها داشت جواب مثبت ميدادند. اين عادت فرهنگي كه براي حفظ انسجام دروني جامعه روستايي خيلي اهميت داشت، تقريبا هميشه رعايت ميشد و شكستن آن به سختي ممكن بود.
در گذشته محصولي كه در يك روستاي ايراني كاشته ميشد در همان نقطه يا در اطراف به مصرف ميرسيد. مقدار محصول توليدي كم و انتقال آن سخت بود؛ در نتيجه روستاها بيشتر آنچه نياز داشتند را تأمين ميكردند. البته تجارت محدود هم رواج داشت ولي مرداني كه محصول كشاورزي خود را به شهر ميآوردند با وجود اينكه جذب زرق و برق شهر ميشدند اما هميشه به روستاي خود كه با آن آشنايي داشتند بر ميگشتند.
الان فصل برداشت محصول است و بيش از نيم قرن از آغاز سيل مهاجرت جوانان روستايي به حاشيه شهرهاي بزرگ هم گذشته است. حالا در حال طي كردن مراحل ديگري هستيم كه در درازمدت نتايج عميقي خواهد داشت. امروزه ديگر مهاجرت به شهرها آنقدر عادي شده است كه در روستا نه اتفاق غيرمنتظرهاي بهشمار ميآيد و نه كسي از آن انتقاد ميكند. از بين رفتن منابع آب، فرسايش و تخريب خاك، شيوع آفات، زيانده بودن و بياستفادهشدن كشاورزي قديمي باعث شده است كه جوانان روستا براي اداره زندگي خود به فكر مهاجرت زودهنگام باشند. ادامه تحصيل، منطقيترين انگيزه براي مهاجرت است و پيدا كردن كسب و كاري كه درآمد كافي داشته باشد دليل ديگري است كه آنها را از روستاي خود دور ميكند؛ آنهم درحاليكه بخشهايي از سنتهاي محلي هنوز باقي ماندهاند.
سنتهاي مربوط به ازدواج يكي از پايدارترين آيينها هستند كه بهدليل پيوستگي مستقيم با ساماندهي جوامع، در مقابل هجوم فرهنگهاي جديد مقاومت ميكنند. امروزه در ايران روستاهايي هستند كه دختر و پسرهاي اهل آنها بنا به روشهاي قبلي بايد با يكديگر ازدواج كنند. پسران به تنهايي ميتوانند روستا را به مقصد شهر ترك كنند ولي دختران بايد اين كار را به همراه خانواده انجام دهند. اين فقط يكي از دلايلي است كه باعث شده تعداد پسران جوان روستاها سريعتر از دختران، كم شود درحاليكه سنتهاي ازدواج در برخي نقاط هنوز هم تا حدي پايدار مانده است. از طرف ديگر مردان جوان در شهرها ميتوانند گروه قومي خود را رها كنند، سنتهاي قديمي را كنار بگذارند و با خانوادههايي كه اهل روستاي آنها نيستند، وصلت كنند.
اكنون در بعضي روستاها علاوه بر خشكسالي شرايط ديگري ديده ميشود كه نظام خانوادگي قبلي را بهشدت دگرگون كرده است. در روستايي كه امكان نداشت زني تا قبل از 20سالگي صاحب فرزند نباشد، اكنون سن ازدواج به شكل بيسابقهاي بالارفته است. برخلاف تصور، افزايش تعداد زنان مجرد كه در حال عبور از سن جواني هستند يك اتفاق فقط شهري نيست و به دلايل ديگري در روستاها هم رخ ميدهد و تشكيل خانواده و صاحب فرزندشدن را به تأخير مياندازد؛ چيزي كه در درازمدت باز هم به خالي شدن جمعيت روستاها سرعت بيشتري خواهد داد.