سينماي امروز به تنوع ديدگاه و آثار متنوع به لحاظ مضمون و درونمايه قابل اعتنا سخت نيازمند است و به همين دليل، حتي ساخته شدن آثاري با ضعفها و كمداشتهاي انكارناپذير هم ميتواند به رونق بازار سينما منجر شود.
اكنون در نيمه دهه 90 با ديدن فيلم «آبنبات چوبي» تازهترين ساخته حسين فرحبخش، ميتوان گفت در كنار همه كارگردانهاي سينما از نسلهاي مختلف، فرحبخش هم حق دارد فيلم دلخواهش را توليد كند. اگر او بهگونه درام اجتماعي با بنمايههاي جنايي علاقه دارد و ميكوشد از هر ترفندي براي توليد يك فيلم حادثهاي و پرهيجان استفاده كند، واكنش مخاطبان ميتواند فيلمساز را براي جلب و جذب مخاطبان گستردهتر به تامل وادارد.
آبنبات چوبي كه بهعنوان نامي نمادين قرار است نشاندهنده شاديهاي زودگذر و تلخيهاي پايدار در زندگي امروز باشد، سعي دارد از تلخيهايي چون فرار دختران از خانه و پيامدهاي ناگوار و تلخ آن (افتادن در دام اعتياد و بيبندوباري اخلاقي) سخن به ميان آورد. در فيلمنامه علي اصغري اما، همين هدف روشن با توجه به نوع چينش رويدادها و حوادث بهويژه بهدليل آميزه نادرست گرهافكني با ابهامزداييهاي ضروري، پيش از رسيدن به نقطه عطف تازه در داستان، به آساني گم ميشود و به سردرگمي مخاطب عام ميانجامد؛ امري كه براي نويسنده خوشسابقه فيلمنامههاي «دهليز»، «فصل فراموشي فريبا» و «شيفت شب» تا حدود زيادي دور از انتظار بهنظر ميرسد.
فرحبخش در فيلم تازه خود به همان باور كه سينما قبل از هر چيز يك رسانه سرگرمكننده است و در عين حال ميتواند به طرح مباحث اجتماعي، اخلاقي و سياسي بپردازد، وفاداري نشان ميدهد. گرچه در نگاه او در چنين اثري شايد نتوان رگههايي آشكار از مضامين سياسي يافت اما وقتي از ناهنجاريهايي چون اعتياد، روابط ناسالم نسل جوان و پديدههايي از قبيل فرار دختران سخن به ميان ميآيد، بهگونهاي غيرمستقيم پاي مسائل سياسي جامعه به ميان كشيده ميشود. شايد به همين دليل ساده بتوان حتي به چنين فيلم به ظاهر غيرسياسي هم عنوان اجتماعي سياسي داد!
آبنبات چوبي بهعنوان فيلمي سرگرمكننده و داستانگو كه ميكوشد به مشكلات خانواده و جامعه امروز بپردازد، هر چند در ادامه «عطش»، «زندگي خصوصي» و «مستانه» براي فيلمساز يك گام به پيش تلقي ميشود اما در پرداخت كلي با اشاره به جزئياتي مثل حفظ ضرباهنگ در پيش بردن داستان، ابهامزدايي و كمكردن دغدغه مخاطب براي همراه شدن با فراز و فرودها، موفقيت هيچيك از سهگانه پيشگفته را بهدست نميآورد!
انتخاب رضا عطاران براي بازي در يك نقش جدي و غيركليشهاي در فيلمهاي «خوابم ميآد» و «اسب حيوان نجيبي است!» هم سابقه داشته است. سپردن چنين نقشي به او ايراد ندارد اما پرداخت يك شخصيت به ظاهر موجه با سيمايي مهربان كه در عين حال نشانههايي از مرموز بودن را هم دارد، درست در مقطعي كه قرار است تماشاگر دريابد مسعود (جنايتكار) كسي جز فرهاد نيست، چندان غافلگيركننده بهنظر نميرسد. هر چند بازي نگار عابدي، كريم اميني و تا حدودي ميلاد كيمرام را ميتوان پذيرفتني دانست، طراحي شخصيت نگين با بازي سحر دولتشاهي و مادرش (شقايق فراهاني) چندان باورپذير نيست.