مرور كارنامه فرهادي از «درباره الي» تا «گذشته» و هماكنون «فروشنده»، حكايت از آن دارد كه يك فيلمساز نخبه وارد سينماي ايران شده و سينما با حضور او با آنچه از گذشته به ياد داريم، بسيار تفاوت كرده است.
فرهادي در آثار خود داستانهايي را روايت ميكند كه خط تماس و ارتباط ميان فرهنگهاست و در فيلمهاي او مسائل مربوط به حوزه انساني و بشري با يك كمال خاص بيان ميشود. به جرات ميتوان گفت فرهادي فيلمسازي شاخص و فيلمهايش بالاتر از سطح سينماي ماست. مردم ايران بهعنوان تماشاگران فيلمهاي امروز افرادي هستند كه با تاخير سراغ موضوعهاي روز ميروند و فرهادي با قدرتي كه در سينما دارد، ميتواند به خوبي مسائل و مضامين روز را طرح كند.
گاهي گفته ميشود فيلمساز ميتواند جانشين حكما و فلاسفه باشد و اين مورد درباره فرهادي اتفاق افتاده است. وي به قدري مسئولانه با موضوعهاي روز بشري مواجه ميشود كه فيلمهايش به آراي فلاسفه تنه ميزند. در فيلم جهاني را شاهديم كه موضوعي اجتماعي را با تمام ضعفها و قوتهايش تحليل ميكند. امروز بهدليل گسترده شدن فناوري تقريبا همه ميتوانند كارگردان باشند اما اينجا فيلمساز و كارگردان متفكر است كه جايگاه خود را دارد.
كارگردان همهجا هست اما كارگردان متفكر كم است. تفاوت سينماي فرهادي با ديگران اين است كه عناصر فيلمهاي او بهگونهاي چيده ميشوند كه به تنهايي ديده نميشوند و فيلمساز جلوي هرگونه خودنمايي را ميگيرد. فرهادي در آخرين ساخته خود از نمايشنامه «مرگ فروشنده» آرتور ميلر استفاده و آن را وارد جريان طبيعي زندگي كرده است.
در فروشنده فاصله ميان نمايش و زندگي معمولي افراد به حداقل رسيده و تمام اجزاي مرگ فروشنده در زندگي عادي جاري شده است. فيلمساز با قدرت يك ساختار ارزشمند بهوجود ميآورد تا نشان بدهد اين اتفاقها ميتواند در هر جا رقم بخورد و انسانها براساس شرايط خود واقعيشان را نشان ميدهند.
نظر شما