یکی از این دوستان مرضیه گرانمایه، 14ساله از یزد است. بهنظر میرسد مرضیه بیش از آنکه به وجوه شاعرانگی کلام توجه کند، بیان حس و حال برایش اهمیت دارد.
البته اولین چیزی که سبب میشود آدمی دست به قلم ببرد بیان حس و حال است، اما هر رهنوردی بعد از قدمگذاشتن در این مسیر طولانی و پرپیچ و خم، باید یاد بگیرد قدمهای بعدي را قرص و محکم بردارد.
شرطهاي این کار جستوجوگری و مشاهده و یادگیری است. اگر قرار باشد کسی در این راه به جایی برسد، باید این شرطها را بپذیرد و به کار بندد.
یکی از آثارش را مرور کنیم:
صبح که بشود
تو دیگر مرا نمیشناسی آخر
اثر قرصهایت تا صبح تمام میشود اما من...
اما اثر خوبیهایت، فداکاریهایت و مادریهایت
همیشه در خاطرم موج میزند
من تو را می شناسم
آری خیالت تخت
راحت بخواب...
خانه را خوب تمیز میکنم
عزیزدردانههایت را هرصبح آب میدهم
قوریهای توی دکور را یکییکی دستمال میکشم
اما اینبار خودم تنهایی...
تنهایی سماور را روشن می کنم
برای چای سر صبح آقاجان...
حالا میفهمم که چرا قبل از همه بیدار میشدی
میدانستی در خاک دلمان میگیرد
اما خودت چه؟
کاش دلت نگیرد در محاصرهی خاکها
هنوز به آلزایمر گرفتنم مانده
راحت بخواب
من هنوز تو را میشناسم!
در همهی این سطرها، احساسات و عواطف موج میزند و مخاطب را متأثر میکند، اما آیا میشود بر این نوشته نام شعر گذاشت؟
به مرضیه پیشنهاد میکنیم علاوه بر خواندن مداوم آثار شاعران گذشته و امروز، کمی هم دربارهی تعریف شعر و قواعد اولیه و اصول شاعری جستوجو و مطالعه کند.
شاید اگر قرار باشد از بين سطرهايي كه نوشته، شعری استخراج کنیم، چنین شعري را پيشنهاد كنيم:
تو خوابیدهای
من سماور را روشن میکنم
و به عزیزدردانههایت آب میدهم
خانه هم
مثل دلم
بیتو غبار گرفته
تو خوابیدهای
کاش
دلت نگیرد در محاصرهی خاک...
نوشتههای مهشید مختارشاهی، 14 ساله از شهریار را هم با همین نگاه ميتوان نقد کرد. مهشید هم باید قواعد شعرگفتن را یاد بگیرد تا بهجز بیان عواطف و احساسات، آثارش بیشتر رنگ و بوی شعر بگیرند؛ مثلاً اين شعر را بخوانيد:
تابش خورشید را دیدم و با تابیدنم با او یگانه شدم
لبخند گل را دیدم و با لبخندم با گل نیز یگانه شدم
با این یگانگی به سوی خدای خویش روانه شدم
ناگفته نماند مهشید تاحدودی به موسیقی توجه داشته و آوردن قافیهي یگانه و روانه و قافیهي درونی دیدن و تابیدن نشاندهنده ذهن ریتمیک اوست.
موضوع خوبی هم انتخاب کرده، یعنی این نکته که پرستش و ستایش خداوند را در یگانگی با مخلوقات او میتوان دریافت، دقیق و قابل تأمل و زیباست، اما هنوز آنطور که باید و شاید به زبان و ساختار شعر نزدیک نشده است.
تصويرگري: مائده غلامعليمجد، 15 ساله از تهران