همشهری آنلاین: هفته دفاع مقدس، نهی احمدی‌نژاد از کاندیداتوری و...از جمله موضوعاتی بودند که در ستون سرمقاله روزنامه‌های شنبه-۳ مهر-جای گرفتند.

روزنامه اعتماد در ستون سرمقاله‌اش با تيتر« علت تكرار يك اتفاق نادر»نوشت:

خبري كه هفته گذشته در رسانه‌هاي اصولگرا انعكاس وسيعي يافت، دستور روشن به احمدي‌نژاد براي پرهيز از فعاليت انتخاباتي بود. اين اتفاق از اين جهت نادر بود كه اينگونه اخبار به ندرت علني مي‌شوند، آن هم در اين حد وسيع و رسمي و از رسانه‌هاي رسمي جناح اصولگرا. در واقع مي‌توان گفت كه اين خبر رسما به صورت غيررسمي! اعلام شده است. در گذشته نيز به جز يك مورد كه همان انتشار مخالفت مقام معظم رهبري با معاون اولي رحيم مشايي بود، سابقه ديگري از انتشار به نسبت رسمي اينگونه توصيه‌هاي غيرآشكار نداريم.

البته در آن زمان اسفنديار رحيم مشايي از رسيدن به صندلي معاون اولي منع شد، صندلي‌اي كه قرار بود سكوي پرش او به سوي نامزدي رياست‌جمهوري در سال ١٣٩٢ باشد، ولي آنچه موجب تاسف شد، كسي به جاي او معاون اول شد كه بلافاصله پس از پايان دوره‌اش گذارش به اوين افتاد و در مقام رييس ستاد مبارزه با فساد آن دولت، نخستين مقامي بود كه در اين سطح از مسووليت متهم به فساد شد و به زندان افتاد. حال نمي‌دانيم كه آيا دسته گلي كه پس از اين نهي اخير از جانب گروه احمدي‌نژاد به آب داده خواهد شد شباهتي با آن دسته گل قبلي دارد يا خير؟ چرا اين اتفاق نادر درباره احمدي‌نژاد تكرار شد؟

او و طرفدارانش كه زماني مدعي ذوب در ولايت بودند چرا در برابر اجراي دستورات صريح و بدون ابهام مقاومت مي‌كنند به‌طوري كه در نهايت مجبور به انتشار عمومي آن مي‌شوند؟ اگرچه فهم و درك اين گروه از مسائل قدري ساده‌لوحانه است، ولي آيا اين رفتار را هم مي‌توان محصول نگاه ساده‌لوحانه آنان دانست؟ يك مصداق مهم ساده‌لوحانه بودن آنان همين است كه گمان مي‌كردند، رحيم مشايي تاييد صلاحيت مي‌شود يا اينكه اكنون گمان داشتند كه دوباره اجازه حضور به احمدي‌نژاد داده مي‌شود، آن هم پس از آن هزينه‌هاي سنگيني كه طي هشت سال بر كشور بار كردند. وقتي كه يك نفر هشت سال رييس‌جمهور بوده ولي هنوز معادلات سياسي در كشور را نشناسد و با هدف كسب تاييد براي حضور دوباره اقدام كند، نشان از نوعي ساده‌لوحي است و سادگي بيشتر وقتي است كه گمان كند مي‌تواند اين مخالفت صريح را ناديده بگيرد و با فشار اندك طرفداران خود آن را ناديده بگيرد يا تغيير دهد.

وقتي مي‌گوييم ساده‌لوح هستند، قصد توهين نيست، بلكه اين بهترين حالت براي آنان است كه رفتارشان را ناشي از بي‌اطلاعي و ناآگاهي سياسي تفسير كنيم، در غير اين صورت بايد بگوييم كه با فهم كامل از تبعات رفتارشان درصدد نوعي تقابل با سطوح بالاي سياست هستند تا از اين طريق به نوعي استقلال خود را از ساخت قدرت نشان دهند. در اين صورت بايد گفت اين آگاهي آنان از وضعيت جز اينكه خط‌مشي تقابل‌جويانه آنان را نشان مي‌دهد، ولي كماكان نوعي ساده‌انديشي ديگر را نيز بازتاب مي‌دهد. اين ساده‌نگري كه براي خودشان مستقل از ساخت سياسي در ايران اعتبار و قدرت قايل هستند. اين اشتباه و ساده‌نگري آنان مضحك‌تر از اشتباه قبلي است.

مجموعه احمدي‌نژاد را اگر از ساخت رسمي قدرت و سياست منفك كنيد، هيچ‌چيز نيستند. هرچه دارند از اين ساختار دارند، نه تنها شهرت و قدرت‌شان، بلكه ثروت و امكانات آنان هم از اين ساختار است. بنابراين اگر فكر مي‌كنند كه اعتبار مستقلي از ساختاري سياسي دارند، در اشتباه هستند وقتي كه بلافاصله پس از پايان دوره‌اش، معاون اول او را به محاكمه كشانده و به زندان مي‌برند، يا دست راستش را رد صلاحيت مي‌كنند و جامعه حتي آخ هم نمي‌كشد، بايد متوجه ابعاد قدرت نداشته خودش باشد. كشيدن اين دندان براي سياست در ايران از كشيدن يك دندان شيري لق نيز ساده‌تر است و اگر تاكنون هم كشيده نشده است انگيزه‌هايش قابل فهم است. اگر احمدي‌نژاد و دوستانش گمان مي‌كنند كه ساختار نيازمند حضور آنان است در مسير اشتباه سير مي‌كنند، آنها نبايد خود را با ساير نيروها مقايسه كنند.

بسياري از نيروها حدي از استقلال و تصميم‌گيري را به‌واسطه پايگاه اجتماعي مستقل براي خود تعريف كرده‌اند، اتفاقا اين استقلال آنان را مسووليت‌پذيرتر هم كرده است. مساله حضور يا عدم حضور احمدي‌نژاد به شانس راي‌آوري او ربطي ندارد، چرا كه چنين شانسي كمتر از آن است كه قابل بحث باشد، ولي دوقطبي كردن جامعه در اثر چنين حضوري، زهري است كه يك‌بار از سوي اين جماعت به كام جامعه ريخته شده است و آن را تا مرز فلج عصبي پيش برد و دليلي ندارد كه دوباره بخواهد تكرار شود. اگر بند ناف او و گروهش را از نظام جمهوري اسلامي قطع كنند، حتي قادر نخواهد بود كه در سطح شوراي شهر نامزد شود، بنابراين اگر مي‌خواهد كه همچنان از طريق اين بند ناف ارتزاق كند، پس بايد حداقل مصالح آن را نيز لحاظ كند. گفته‌اند كه آدم عاقل از يك سوراخ دوبار گزيده نمي‌شود. ساختار سياسي در ايران نشان داده كه عاقل‌تر از آن است كه از اين سوراخ كه گزنده آن نيز جلويش پيداست بيش از دوبار گزيده شود.

  • عاشقی لب مرز

علی ربیعی . وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی در ستون سرمقاله روزنامه شرق نوشت:

معمولا در هفته دفاع مقدس یاد روزهایی که سایه آنها تا عمر داری بر زندگی‌ات سایه می‌افکند و یاد دوستانی که همیشه در جان قلب و ذهن جای دارند، در خاطرات مرور می‌شود. با اینکه فقط سه دهه از آن ایام می‌گذرد، گویی به‌درازای تاریخ از آن فاصله گرفته‌ایم و برخی حوادث آن برای بعضی‌ها به افسانه می‌ماند. نوجواناني که شناسنامه را تغییر می‌دادند، پیرزنانی که همه دارایی‌شان را به جبهه می‌فرستادند، کارگرانی که هفت سال حقوق آنها افزايش نيافت اما سال‌ها در جبهه‌ها حاضر می‌شدند و...؛ هنوز دورانی را به‌ خاطر دارم که جنگ بود و تروریست‌ها (از جنس آدم‌هایی که کور و چشم‌بسته با توهمات فرقه‌ای در خدمت نه یک آرمان...

... بلکه قدرت‌طلبی جریان رجوی بودند) در هر گوشه‌ای کمین کرده بودند. در آن دوران هرکس لباس خاکستری به تن داشت، در خطر ترور قرار مي‌گرفت و ترور می‌شد. هرکس عکس یک شهید یا امام شهیدان را به دیوار داشت (حتی در دکه یک یخ‌فروش در جنوب شهر تهران) ترور می‌شد. حتی کارگری (شهید صفدری کارگر کارخانه جنرال‌موتور) که چند ماه در جبهه بود (فقط به این جرم) وقتی در ماه مبارک رمضان به خانه محقر و کوچكش در محله نواب برگشت، تروریست‌ها در زمان افطار به بهانه دادن آش، به خانه‌ او تهاجم كردند و خانه‌اش به آتش کشیده شد. هر بار هر نشانه و نقشه‌ای در خانه تیمی تروریست‌ها کشف می‌شد، اسباب‌‌‌کشی با اثاثیه‌ای که همه آنها در یک وانت جا می‌شد، شروع می‌شد؛ یادش بخیر هر بار در این اوضاع به خانه می‌رفتم، «نرگس» درک کرده بود که آرام بگوید باز هم باید اسباب‌کشی کنیم؛ (او در ١٥ ماه ١١ بار اسباب‌کشی کرد). باز هم یادش بخیر، سال ٦١ بود که محمد مقدم١ به سپاه تهران آمد و گفت: «صادق، مسئول اطلاعات منطقه سه سپاه شهید شده و تو باید به‌جای او بروی»؛ به منطقه سه رفتم؛ برادر عبدالوهاب، فرمانده منطقه سه بود و اتفاقا آقای درویشی٢ هم آنجا بود.

در منطقه سه از منجیل تا ترکمن‌صحرا و آق‌قلا روزها و شب‌هایی پرتلاطم سپری شد تا روح جنگل از خشونت و تروریسم کوری که با توهمات ایدئولوژیک در آنجا پناه گرفته بودند و خون مردم بی‌گناه را می‌ریختند، پاک شود و آرام بگیرد. هنوز زل‌زدن آن گاو با چشم‌های مهربان و زیبایش به جنازه سر‌بریده یک گالش (گاوچران) در مازندران در خاطرم مانده است، گویی او هم بهت‌زده از خشونت و آدم‌کشی برای گالش خود می‌گریست. در این میان دکتر سنجقی٣ در اواسط سال ٦٢ برایم پیغام فرستاد که به منطقه ١١ سپاه قرارگاه حمزه سیدالشهدا بروم. با همه خاطرات جاده‌های پرپیچ‌و خم، از شمال به تهران برگشتم؛ رفتم ١٠ متری سوم جوادیه، منزل مرحوم پدرم، نرگس و حسن و صالح را در خانه پدری گذاشتم. من با بوسیدن پدر و مادرم، خسته سوار ماشین رضا نقدی٤ شدم. (نمی‌دانم چه شد که در این ایام از میان همه آدم‌هایی که آن روز‌ها درکشان کرده بودم، یاد شهید علیرضا هاشمی، بچه یکي از روستاهای قائمشهر افتادم و یاد او بهانه نوشتن این یادداشت شد). در منطقه ١١، من و علیرضا٥ از سمت مریوان به سمت بانه، از مسیر شیلر به سمت حاج عبدل و هرمیدول حرکت کردیم. نزدیک ظهر بود گفتیم زودتر برویم که به غروب و کمین‌های ضدانقلاب نخوریم. علیرضا گفت از کجا مطمئنی به آن طرف می‌رسیم؟

بهتر است نماز واجبمان را بخوانیم که واجب بر ذمه ما نماند. آن‌روز با هم به بانه رسیدیم، شهید هاشمی یکی از بچه‌های اطلاعات سپاه بانه من را به کناری کشید و گفت: «کار خصوصی با تو دارم!» من به خیال اینکه او قصد ترخیص از منطقه را دارد، سر به سرش گذاشته و گفتم از ترخیص خبری نیست. گفت من قصد ماندن دارم، ماندن از نوعی دیگر، جلوی جمع نمی‌خواهم صحبت کنم. با او به محوطه باز رفتم، حس عجیبی در او می‌دیدم؛ سرشار از شرم بود و با سری رو به پایین، گفت: «برادر علی، من عاشق شدم»؛ با خنده گفتم مبارک است، باید چه کار کنم؟ گفت: «باید کمکم کنی»، گفتم کمک مالی می‌خواهی؟ گفت: نه. گفتم: پس چه؟ گفت: من عاشق دختر ماموستا... (نام ماموستا را فراموش کرده‌ام) شده‌ام که امام جماعت یکی از مساجد شهر است. چند بار او را دیده‌ام و دلم پیش اوست؛ اما هم پدر دختر و هم والدین خودم مخالف هستند و می‌ترسم حفاظت اطلاعات نیز مانع شود.

من او را می‌خواهم؛ حساسیت‌های فرهنگی و مذهبی مانع بزرگی برایش ایجاد کرده بود، با او در سنندج قرار گذاشتم، در اتاق برادر صادقی٦ با او گفت‌وگو کردم. با تماس‌ها و گفت‌وگو‌های مکرر، حفاظت را متقاعد کردم؛ من و علیرضا با واسطه و مستقیم با خانواده هر دو طرف گفت‌وگو کردیم و بالاخره زمینه‌های وصال حاصل شد. درست حدود یک ماه بعد بود که از مسئول اطلاعات بانه شنیدم، بالاخره پدر و مادر هاشمی برای انجام مراسم عقد به بانه آمده‌اند؛ فامیل‌های محدود هاشمی و اقوام عروس در خانه کوچک دختر، گرد هم آمده بودند؛ داماد، شناسنامه‌اش را در پایگاه سپاه جا گذاشته بود؛ او عجولانه سوار موتور شد تا شناسنامه را به مراسم عقد برساند، حتما در دلش غوغایی به پا بود، در فکر اینکه بالاخره پس از یک سال، محرم دل خود را در کنارش خواهد دید. نمی‌دانم به چه چیزهایی فکر می‌کرد؛ اما آغوش‌ِ شهادت در مسیرش کمین کرده بود، تروریست‌های کومله او را در میانه راه به رگبار بستند. مادر شهید به‌همراه عروسش به شمال برگشت. بعدها شنیدم که این نوعروس در یکی از روستاهای قائمشهر سکنی گزید و درس طلبگی پیشه کرد. آنچه گفته شد داستان و روایتی بود از شهادت و عاشقی، از کنار‌هم‌بودن شیعه و سنی، از پاکی و حیا، از مقاومت در مقابل ناپاکی و ترور، تجاوز و ناجوانمردی؛ ائتلاف شوم همه قدرت‌های بزرگ علیه ملت ایران. نمی‌دانم چرا آن روزها با وجود آنکه نداری بود، ترور بود، سختی بود، زندگی پررنج و خانه‌به‌‌‌دوشی بود؛ اما چشم‌های‌مان از امید به آینده می‌درخشید. ‌ای ‌کاش کاری کنیم که روزهای عاشقی‌مان ادامه داشته باشد.

١. محمد مقدم، برادر بزرگ شهید حسن تهرانی‌مقدم، فرمانده موشکی سپاه

٢. اسدالله درویش‌امیری استاندار فعلی زنجان

٣. فرمانده وقت قرارگاه حمزه و استاد مدیریت دانشگاه درحال‌حاضر

٤. سردار نقدی، فرمانده فعلی سازمان بسیج مستضعفين

٥. علیرضا رشیدیان، استاندار فعلی خراسان ‌رضوی

٦. مهدی صادقی، استاندار فعلی قم

  • کرایه از که می‌خواهید؟

روزنامه كيهان در ستون سرمقاله‌اش نوشت:

حکایت کرده‌اند در گذشته‌های دور، شخصی را که مبالغ فراوانی از این و آن وام گرفته و حاضر به پس دادن نبود، نزد قاضی بردند و قاضی بعد از شنیدن شکایت شاکیان و مشاهده دست‌نوشته‌های مکتوب متهم که از اعتراف به دریافت وام‌ها حکایت می‌کرد، دستور داد او را وارونه بر الاغی سوار کرده و در همه شهر بگردانند و جار بزنند که این شخص «مال مردم‌خوار»  و بدعهد است تا همگان هوشیار باشند و کسی به او قرضی ندهد و یا نزد وی چیزی به امانت نگذارد. حکم قاضی اجرا شد و در پایان روز، صاحب الاغ بعد از آن که شخص مال مردم‌خوار و بدعهد را مقابل خانه‌اش پیاده کرد، از وی کرایه الاغ را درخواست کرد و طرف پوزخندی زد و گفت؛  «مرد حسابی! خودت از صبح تا حالا در همه شهر مرا گردانیده و با صدای بلند جار زده‌ای که؛ ایهاالناس! بدانید و آگاه باشید این شخص مال مردم‌خوار و بدعهد است و کسی به او وام ندهد و با وی معامله‌ای نکند که هرگز صاحب آنچه داده است نخواهد بود» آن وقت از من کرایه ‌الاغت را مطالبه می‌کنی؟ خودت شاهد بودی که من طلب آنان را که از من سند و دستنوشته مکتوب داشتند، نداده‌ام، چه رسد به کرایه الاغ تو...!

دیروز، رئیس‌جمهور محترم کشورمان در بازگشت از سفر نیویورک و در جمع خبرنگاران با اشاره به بدعهدی آمریکا در اجرای تعهدات برجامی خود، ابراز خوشنودی کرد که آمریکا قول داده است روند اقدامات خود را اصلاح کند. ایشان گفت؛ «اگر یکی از هفت کشوری که در برجام نقش داشته‌اند

- ایران و 5+1 - تخلفی انجام دهند و اهمال  و تاخیری داشته باشند به او تذکر داده می‌شود و اگر موثر نبود، در سطح مدیران کل جلسه‌ای گذاشته می‌شود و در نهایت در سطح وزرا این جلسه گذاشته می‌شود» و توضیح داد که «در نیویورک در سطح وزرا و در سطح مدیران کل دو جلسه برگزار شد و در جلسه وزرا، همه با قاطعیت به آمریکا گفتند این مواردی که شما انجام می‌دهید با برجام منطبق نیست و باید کار خود را اصلاح کنید و آمریکا هم قول داد روند را اصلاح کند»!

آقای روحانی توضیح نداد، وقتی آمریکا از اجرای تعهدات مکتوب خود در برجام که به گفته ایشان «یک معاهده بین‌المللی است»  سر باز می‌زند و هر روز بهانه تازه‌ای می‌تراشد، چگونه انتظار دارند به قول شفاهی خود عمل کند؟!

 بیش از 7 ماه از تاریخ اجرایی شدن برجام می‌گذرد و آمریکا در مقابل امتیازات نقدی که از ایران اسلامی دریافت کرده است، فقط یک مشت وعده نسیه داده است که تاکنون تقریباً به هیچ یک از وعده‌های خود عمل نکرده است. تحریم‌ها همچنان باقی است، روابط بانکی بسته است، دارایی‌های مسدود شده ایران بازنگشته است، هرازچندگاه، تحریم جدیدی به تحریم‌های قبلی افزوده شده و بخشی از دارایی‌های کشورمان را نیز به بهانه‌های واهی مصادره کرده‌اند و... آیا در این حالت می‌توان به آنچه جناب روحانی با عنوان «قول آمریکا برای اصلاح روند» از آن یاد کرده است، امیدوار بود؟! «اصلاح روند»! یک واژه کشدار! برای فرار از تعهداتی است که آمریکا مطابق متن صریح برجام برعهده دارد. البته با کمال تأسف و ضمن پوزش از رئیس جمهور محترم باید گفت؛ فقط چند ساعت بعد از نطق آقای روحانی در مجمع عمومی سازمان ملل، خانم سحر نوروززاده، سخنگوی فارسی‌زبان و ایرانی تبار جدید وزارت خارجه آمریکا که پیش از این عضو پنتاگون و یکی از اعضای تیم امنیتی اوباما بوده است، در پاسخ به پرسش صدای آمریکا گفت؛ «باید تأکید کنم که آمریکا همه تعهدات برجامی خود را انجام داده است»! و این، با آن «قولی» که آقای روحانی در نشست خبری خود از آن خبر داده‌اند در تناقض آشکار است.

رئیس جمهور محترم در کنفرانس خبری خود با اشاره به جلسه مشترک وزرای خارجه ایران و 5+1 و قولی که آمریکا برای اصلاح روند اجرایی برجام داده است، می‌گوید؛ «این موضوع مهمی است که در اولین جلسه مشترکی که تشکیل می‌شود، 6 کشور موضع واحد دارند، یعنی همان موضعی که ایران داشت، موضعی بود که آن 6 کشور داشتند بنابراین از این نظر یک توفیق بود که ما در برجام هم باید از فضای آن استفاده کنیم و هم اگر تخلفی ببینیم با قاطعیت با آن برخورد کنیم و خود ما هم همانطور که مقام معظم رهبری فرمودند، تعهداتمان را انجام دهیم تا زمانی که طرف مقابل به تعهدات خودش عمل می‌کند».

کاش دولت محترم گزارشی از آنچه در جلسه مشترک  با وزرای خارجه 6 کشور طرف مقابل ایران گذشته است، ارائه می‌داد تا قضاوت درباره آن با دقت بیشتری صورت پذیرد. چرا که تاکنون کشورهای اروپایی عضو 5+1  به این علت که از مجازات‌ها و جریمه‌های سنگین آمریکا وحشت دارند، به تعهدات برجامی خود عمل نکرده‌اند.

اما آقای روحانی می‌فرمایند همه آن کشورها به آمریکا اعتراض داشته‌اند که چرا به تعهداتش عمل نکرده است. بنابراین وقتی سخنگوی وزارت خارجه  آمریکا رسما اعلام می‌کند که «آمریکا به همه تعهدات برجامی خود عمل کرده است»! اولین و کمترین انتظار از کشورهای یاد شده آن است که در مقابل اظهارات سخنگوی وزارت خارجه آمریکا موضع گرفته و به او اعتراض کنند که چرا برخلاف آنچه در جلسه مشترک وزرای خارجه ایران و 5+1  گذشته است و همگی در آن - به قول آقای روحانی - موضع مشترکی داشته‌اند، موضع گرفته است؟ مگر نه اینکه تمامی آنها به آمریکا درباره تعلل و کوتاهی این کشور در اجرای تعهدات برجامی اعتراض داشته‌اند؟!  خب!  حالا که وزارت خارجه آمریکا ادعا می‌کند کشور متبوعش به همه تعهدات برجامی خود عمل کرده است، باید این اظهارنظر را با قولی که آمریکا برای اصلاح روند اجرای تعهداتش داده است، در تناقض دانسته و به آن اعتراض کنند. ولی چنین نکرده‌اند. چرا...؟! آیا از سکوت آنان نمی‌توان به یکی از این دو نتیجه رسید که؛ اساسا قولی در میان نبوده و جناب روحانی با خوشبینی خویش که امروزه دیگر قابل توجیه نیست به ماجرا نگاه کرده‌اند؟!  و یا اگر قولی در میان بوده است، مانند بقیه قول و قرارهای آمریکا پوچ و توخالی از آب درآمده است؟! مثلا فرانسه طی نزدیک به 8 ماه گذشته کدام  اعتراض خشک و خالی را به آمریکا داشته است؟ و...؟!

رئیس‌جمهور محترم در نشست خبری خود تاکید کرده‌اند اگر تخلفی ببینیم با قاطعیت با آن برخورد خواهیم کرد که باید گفت؛ به گفته خودتان طی بیش از 7 ماه که از اجرایی شدن برجام می‌گذرد، آمریکا در اجرای تعهدات خود کوتاهی کرده است- البته دقیق‌تر آن که به هیچیک از تعهداتش عمل نکرده است - و اکنون هم با صراحت ادعا می‌کند که همه تعهدات برجامی خود را انجام داده‌ است! بنابراین آیا هنوز وقت آن نرسیده که - باز هم به گفته خودتان - با قاطعیت دست به اقدام متقابل بزنید؟!

و اما، متاسفانه و علی‌رغم هشدارهای مکرر دلسوزان، امتیازاتی که به آمریکا داده‌ایم غیرقابل بازگشت و در مواردی به سختی و با صرف هزینه‌های کلان قابل بازگشت خواهد بود. و با روندی که تاکنون  با آن روبرو بوده و از این پس نیز پیش‌روی خواهیم داشت، تنها راه باقی مانده بازگشت به نقطه شروع و بازسازی دوباره تأسیسات گرانبهایی است که مفت و مجانی از دست داده‌ایم. با این امید که دولت محترم درگذر این ماجرای پرپیچ و خم عبرت گرفته و درس آموخته باشد و دیگر روی دیوار آمریکا یادگاری ننویسد.

  • غلبه اعتدال بر افراط

سیدرضا صالحی امیری رئیس سازمان اسناد و کتابخانه ملی در ستون سرمقاله روزنامه ايران نوشت:

سخنرانی رئیس جمهوری کشورمان در نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد همچنان که انتظار می‌رفت، حائز نکات پر اهمیتی پیرامون وضعیت کنونی جهان بویژه منطقه پرالتهاب خاورمیانه بود.  دکتر روحانی به نمایندگی از کشوری سخن گفت که در شرایط ملتهب و پرآشوب منطقه، ثبات، امنیت و آرامش آن زبانزد همه کشورها و مورد توجه قدرت‌های جهانی است. نگاهی به وضعیت کشورهای پیرامون و همسایگان ایران بیانگر این واقعیت است که استراتژی دولت یازدهم در عرصه دیپلماسی بین‌المللی موفق بوده و همین الگو می‌تواند به کمک حل سایر مشکلات نیز بیاید. چنان که رویکردها، سیاست‌ها و اقدامات نادرست مداخله‌گران فرامنطقه‌ای، زمینه‌ساز گسترش ناامنی در سراسر جهان شده است. در عراق علاوه بر جولان نیروهای داعش و امریکایی‌ها، سایر قدرت‌های فرامنطقه‌ای هم در پی تأمین منافع خود هستند. در این میان عربستان سعودی هم تحرکاتی را در خاک عراق دنبال می‌کند. هزینه همه این مداخلات را مردم مظلومی می‌پردازند که هنوز از فشار ناشی از سال‌های استبدادی حکومت صدام خارج نشده‌اند. این وضعیت بی تردید نشأت گرفته از بی ثباتی ساختار سیاسی در عراق است که باعث بروز و ظهور تروریسم و جولانگاه کشمکش قدرت‌های خارجی گشته است.

در سوی دیگر سوریه به کانون اصلی رقابت دو قدرت بزرگ یعنی امریکا و غرب از یک‌جانب و روس‌ها و همپیمانانش از جانب دیگر تبدیل شده است. بیش از 12 میلیون آواره و مهاجر و قریب به یک میلیون کشته و مجروح و از بین رفتن زیرساخت‌های کشور و ویرانی و خرابی شهرها، سوریه را به بزرگ‌ترین قربانگاه بشریت بعد از جنگ جهانی دوم تبدیل کرده است.

وضعیت لبنان و فلسطین کماکان در شرایط متزلزل و ناامنی است و تهاجمات وحشیانه اسرائیل  همچنان درد بزرگ و معضل جهان اسلام است. لیبی در اثر بی کفایتی نظام‌های غربی نتوانسته به یک نظام سیاسی جدید دست یابد و اوباما از آن به عنوان بزرگ‌ترین اشتباه خود یاد کرده است. امروز لیبی کانون جولان تروریسم است.

سیاست‌های کودکانه عربستان سعودی و تهاجم ددمنشانه به یمن در حالی صورت می‌گیرد که دبیرکل سازمان ملل تحت تأثیر دلارهای نفتی، کوچک‌ترین حمایتی از کودکان مظلوم و مردم بی پناه یمن نکرده و از معرفی عربستان به عنوان جنایتکار جنگی سر باز زد. امروز مهم‌ترین مانع تحقق امنیت در منطقه بخشی از دولت‌های مرتجع عربی و در رأس آنها عربستان است. در بحرین جمعیتی محدود با حمایت خارجی و دست بردن به سلاح بر اکثریت شیعی این کشور که خواستار شکل‌گیری نظام مردمی هستند، فشار می آورند.

در پس همه این ناامنی‌ها ردپای افزون‌خواهی قدرت‌های فرامنطقه‌ای و مداخله در امور کشورها به چشم می‌خورد. آقای روحانی از تریبون سازمان ملل بخوبی در ترسیم این وضعیت گفت: «امنیت در شرایطی به‌صورت یک مسأله جهانی درآمده که در این سال‌ها، عمده تلاش قدرت‌های بزرگ جهانی، استفاده از شیوه‌های مختلف سرکوب و مداخلات نظامی، به بهانه رفع نگرانی از ناامنی شهروندان‌شان بوده است. پدیده تروریسم بدون مرز و خشن و افراطی را شاید بتوان نتیجه استراتژی‌های امنیتی قدرت‌های بزرگ طی 15 سال گذشته دانست.کار بدانجا کشید که تروریست‌ها در سرزمین‌های شام، عراق و لیبی، ادعای تشکیل حکومت کردند و اندوه‌بارتر آنکه نیات پلید خود را پشت ادبیات دینی پنهان نموده و با ترویج آموزه‌های افراطی و تکفیری، دین رحمت و محبت را به ابزاری برای خشونت و وحشت تبدیل نمودند.»

دکتر روحانی در تحلیل شرایط منطقه‌ای امروز بدرستی گفت:  «درس بزرگی که از تحلیل این روند باید آموخت، این است که تأمین امنیت در یک نقطه جهان به قیمت ناامن کردن نقاط دیگر، نه تنها ممکن نیست بلکه به ناامنی بیشتر نیز دامن می‌زند.»

در چنین شرایطی ایران اسلامی با هدایت داهیانه رهبر معظم انقلاب، استراتژی هوشمندانه دولت دکتر روحانی و تکیه بر نیروی مقتدر نظامی، کشوری امن و باثبات است که از گزند خشونت و تروریسم به دور است. آنچه توانسته ما را در شرایط کنونی منطقه از خطرات افراطی‌گری مصون نگه دارد، رویکرد اعتدالی دولت دکتر روحانی است وگرنه هر نوع سیاست مداخله‌جویانه و تقابل غیر ضرور‌ می‌توانست شرایط متفاوتی را پیش روی ما بگذارد. لازمه تداوم اقتدار ایران در منطقه و تحقق استراتژی امنیت و ثبات پایدار منطقه‌ای، وحدت و انسجام داخلی است.  آنچه مسلم است فضای پر مناقشه منطقه‌ای مطمئناً ظرفیت و انرژی دولت‌ها را از مسائل اصلی جهان اسلام دور خواهد کرد. اگر  فضای روابط بین‌الملل براساس تفاهم و یافتن دغدغه‌های مشترک باشد، آنگاه ثبات و امنیت یک بار دیگر با منطقه آشتی خواهد کرد و دستیابی به چنین وضعیتی با درک درست از شرایط و غلبه عقلانیت بر احساسات و اعتدال بر افراط دور از ذهن نیست؛ چنانکه رئیس جمهوری روحانی نیز در پایان نطق خود در نشست مجمع عمومی سازمان ملل امیدوارانه گفت: «من عمیقاً بر این باورم که اعتدال بر افراط، صلح‌‌طلبی بر خشونت‌گرایی، دانایی بر نادانی و نهایتاً عدالت بر ظلم و بیداد غلبه خواهد کرد. «لینصرنّ‌الله من ینصرُه انَّ‌الله لقوی عزیز.»