علي متولد سال 1957شهر بصره در عراق بود. تحصيلاتش را تا مدرك مهندسي راه وساختمان در عراق پشت سر گذاشت اما بهدليل فعاليتهاي مذهبي و ايمان به ارزشهاي انقلاب اسلامي ايران، مجبور به خروج از اين كشور و مهاجرت به ايران شد. علي جبارسامر بهشدت تحتتأثير انديشههاي شهيد سيدمحمدباقر صدر بود و شيفتگي خود را به راه و انديشههاي امامخميني(ره) بنيانگذار انقلاب اسلامي هم پنهان نميكرد. به مناسبت هفته دفاعمقدس پاي صحبت خانم كاظميمفرد، همسر ايراني اين شهيد نشستيم. دخترش زهرا راه پدر را ادامه داده و او هم مهندس ساختمان است و خواهرش حوراء هم فوقليسانس برق گرفته است.
نه تنها مردم عراق بلكه اكثر قريببهاتفاق مردم ايران نيز از جنايات رژيم صدامحسين بر مردم عراق بهويژه شيعيان آن آگاه و مطلع هستند. فشارهاي رژيم صدام عليه مردم عراق بسيار زياد و غيرقابل شمارش است كه سهم عمده آن هم از آن شيعيان بود. بذر فتنهها و جنگهاي طايفهاي و مذهبي كه هماكنون در عراق شاهد آن هستيم نيز در آن زمان و از طريق سياستهاي برتريجويي رژيم صدام كاشته شده بود و زيربناي اين بنياد پليد بهدست وي ايجاد شد. صدامحسين به خوبي ميدانست كه وحدت مردم عراق بهمعناي اضمحلال ساختار و رژيمش است و سعي در ايجاد اختلاف بين طوايف داشت؛ امري كه امروز دشمنان ملت عراق هم آن را در اين كشور دنبال ميكنند.
اين رژيم ديكتاتور و جنايتكار علاوه بر اين رويكرد، با زنداني كردن، شكنجه، اعدام و اخراج هر مخالفي جو سنگيني از رعب و وحشت را بر عراق حاكم كرد و از اين طريق بهدنبال ادامه بقاي حداكثري در قدرت بود. در اين راه بسياري از رهبران و نمادهاي ملت عراق همچون آيتالله سيدمحمدباقر صدر و خواهرش بنتالهدي را به شهادت رساند. رويكرد مبارزاتي شهيد عليسامر نيز باعث شد تا وي به اتهام اقدامات ضدرژيم دستگير شود و حتي براي بازجويي به بغداد و سامرا انتقال يابد و در آنجا مورد شكنجه شديد هم قرار بگيرد. اما او زير شكنجهها مقاومت كرد و شكنجهگران رژيم صدامحسين نتوانستند از وي اعتراف بگيرند. همين امر باعث شد تا او خود را در خطر ديده و از بيم دستگيري و شكنجه و حتي اعدام تصميم به مهاجرت از عراق بگيرد.
علي بارها و بارها گفته بود انديشهها و عقايد حضرت امامخميني(ره) و جمهوري اسلامي ايران را بهترين و مناسبترين بستر براي تحقق اهداف والاي اسلام ميبيند. همين مسئله باعث شد راه جهاد عليه ساختار دژخيم بعث را در عراق در پيش بگيرد تا ضمن اعتلاي كلمه حق، هموطنانش را هم از ظلم و بيداد صدام حسين برهاند و همهچيز خود را براي رسيدن به اين هدف و عقايد و انديشههايي كه امام خميني معلم آن بود، تقديم كند. علي خود را در ميان دو ساختار يافت؛ يكي دژخيم و ظالم و نماد كفر و پليدي و تباهي، و ديگري خط نوراني ظلمستيز حامي مظلومان و در يك جمله خط دفاع از مستضعفين كه نماد آن امام خميني(قدس سره) است. او نيز همانند تعداد زيادي از جوانان عراقي كه راه مبارزه با دژخيم بعث را در پيش گرفته بودند مسير آزادي، رشد و تعالي را در همراهي با خط امام خميني پيدا كرد. در اين چارچوب، كار تبليغاتي را در ميان دانشجويان آغاز كرد و چندبار هم معدود سلاحهايي را كه مبارزين عراقي بهدست ميآوردند براي آنها منتقل ميكرد.
- مهاجرت با عشق
بيترديد اكثر مردم دنيا علاقه و وفاداري خاصي به كشور و آب و خاك خويش دارند و اين امر در زمان وقوع جنگ صدچندان ميشود. علي نيز از اين قاعده مستثني نبود. او هم به كشورش عشق ميورزيد و خود را وفادار به آن ميدانست اما به جنگ عراق عليه جمهوري اسلامي ايران به ديد ديگري مينگريست. علي اين جنگ را هجمه رژيم صدام حسين و اسلامستيزان به مسئله درك و فهم و پذيرش بينش و عقايد متعالي و صحيح انساني و اسلامي تفسير ميكرد. او بارها به من ميگفت كه سربازان عراقي زيادي را از هموطنان و دوستانش ميشناسد كه خواهان انجام اين جنگ نيستند اما اين رژيم ديكتاتوري آنها را مجبور به حضور در آن كرده است درحاليكه بسياري ديگر هم فريب ماشين تبليغاتي و رسانهاي صدام حسين را خورده و چشم و گوش بسته به صحنه جنگ عليه جمهوري اسلامي ايران برده شدهاند.
از اين منظر او به جهاد و مبارزهاش در جبهههاي حق عليه باطل و همسنگري با رزمندگان اسلام عليه رژيم بعث، بهعنوان راهكاري براي نجات و آزادي ملت عراق مينگريست. او ميجنگيد تا مردم كشورش، مردم مظلوم عراق را از يوغ و زنجير حزب بعث نجات دهد. همين امر باعث شد تا از طريق اروندرود راهي جمهوري اسلامي ايران شود. شهيد عليسامر، شناكنان به سوي ايران اسلامي آمد تا راه مبارزه و جهاد عليه رژيم صدام حسين را از آنجا ادامه دهد.
- از دانشگاه عراق تا جبهه ايران
اما فرد تحصيلكردهاي همچون شهيد عليسامر كه دوران تحصيلات عاليه را در عراق پشت سر گذاشته و در ساختار فكرياي كه بر دانشگاههاي آن هم حكمفرما بوده رشد و نمو يافته، چه چيزي را در جمهوري اسلامي و انقلاب آن يافت كه تحتتأثير آن قرار گرفت و او را به چنين تحولي رساند؟ مردي كه در چنين شرايطي زندگي كرده چرا به جاي دشمني به همسنگري با رزمندگان و نيروهاي بسيجي جمهوري اسلامي ايران كشيده ميشود؟ يكي از مهمترين شاخصهاي اين تحول كه بسياري از مردم ازجمله تعداد زيادي از جوانان عراقي را هم تحتتأثير خود قرار داده بود انديشههاي حضرت امامخميني (قدس سره) بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران بود؛ وحدت كلمهاي كه انديشههاي امام خميني در ميان مردم ايران بهوجود آورده بود. اتحاد و همدلي آنها در مقابل دشمنان داخلي و خارجيشان هم از ديگر شاخصههايي بود كه باعث شد بسياري از جوانان مسلمان عراقي ازجمله شهيد علي تحتتأثير آن قرار بگيرند و همدوش با مردم ايران به جنگ با اين دژخيم كه ظلم مضاعفي از آن ديده بودند، پرداخته و در جبههها حاضر شوند.
- زندگي مشترك يك رزمنده
اگر زمانهاي حضور وي را در دوره زندگي مشترك دوسالهمان حساب كنم، به هفتههاي معدودي خلاصه ميشود. شهيد عليسامر در زمان تولد هر 2فرزندم در جبهه بود. در زمان تولد زهرا او بعد از مدتي به خانه برگشت. اين امر در زمان تولد دخترم حورا نيز تكرار شد و بعد از ديدن او بود كه به جبهه رفت و زماني كه حورا فقط 3ماه داشت به شهادت رسيد. او در اين مدت اكثرا در جبهه بود و وقتي از او ميخواستم كه كمي هم در كنار خانوادهاش باشد به من ميگفت: اگر حتي جبهه هم نيازي به من نداشته باشد، من به جبهه نياز شديدي دارم. در جبهه، عنايتهاي رباني به وضوح ديده ميشود، اين هديهاي است كه خداوند بر ما منت نهاده و به ما عطا كرده است.
تمامي زندگي اين افراد آسماني خاطره است. لحظهبهلحظه آن خاطراتي ماندگار و بيبديع و مفيد هستند كه تصور ميكنم تكرار ناشدنياند. او بارها در مقابل دلتنگيهايم ميگفت ما انسانها همواره عاشق راحتي و آرامش هستيم، اين طبيعت بشري است اما خداوند باريتعالي زندگي در اين دنيا را براي ما جايگاه ابتلا و آزمايش قرار داده است. خدا ما را در مشكلات قرار ميدهد و از ما ايثارگري و انفاق ميخواهد. اين جهان، مرداني ميخواهد كه از خود بگذرند و براي رسيدن به اهداف متعالي از زندگي خود هم عبور كنند. يك بار شهيد به من گفت: ميداني جبهه چيست؟ جبهه دانشگاه و مدرسه اسلام است كه فرهيختگان بسياري از آن خارج خواهند شد؛ مرداني كه با قلبهايي پر از ايمان، محبت، دوستي، تواضع و حس نوعدوستي به ميان جامعه بازخواهند گشت؛ مرداني كه ديگر خود را فراموش كرده و منيت را به كناري نهاده و زهد و يكرنگي را در اين دنيا با خود به همراه خواهند داشت. يك بار ديگر نيز گفت: ببين مگر نه اين است كه رسول اكرم(ص) حجتي بر ما محسوب ميشود و رفتار و كردارش بايد براي ما الگو باشد؟ او اخلاق والايي داشت اما اين اخلاق والا باعث نشد كه سلاح و جهاد را عليه كفار و دشمنان اسلام به كنار نهاده و از جنگ با آنها اجتناب كند.
- مهندس عمراني كه روحاني شد
شهيد علي در كنار جنگ به تحصيل علوم ديني هم پرداخت تا با درايت كامل در اين جنگ حضور داشته باشد. او سلاح را در يك دست و قلم را در دست ديگرش گرفت. از زمان ورودش به خاك جمهوري اسلامي ايران راهي حوزه علميه قم شد و در آنجا به فراگيري علوم اسلامي پرداخت. او در حاليكه در جنگ عليه رژيم بعث ميجنگيد دروس حوزوي را هم ادامه ميداد و از تبليغ هم در جبهه غافل نميماند تا آنكه بهعنوان يك روحاني به شهادت رسيد. در يك پايگاه اينترنتي مختص شهداي عراقي در مورد اين شهيد آمده است: او به شكل جذاب و منحصر به فردي سخنراني ميكرد و سخنانش همه را مجذوب خود ميكرد.
دوستانش در مورد او ميگويند شهيد سامر، رفتار و منش عرفاني خاص خود را داشت؛ بهشدت به اهلبيت(ع) عشق ميورزيد و اين عشق را در جاي جاي زندگياش ميشد لمس كرد. روحاني متواضع و افتادهاي بود كه انجام هيچ كار و خدمتي براي ديگر رزمندگان را براي خويش سنگين نميدانست. خشوعش در نماز در ميان همسنگرهايش مثالزدني بود و مورد احترام تمامي دوستان قرارداشت.
- پرواز در نزديكي بصره
در جريان عمليات كربلاي5 كه اسفند 1365 به وقوع پيوست در يكي از پاتكهايي كه ارتش صدام در منطقه عملياتي شرق بصره در شلمچه انجام داد، علي از ناحيه سر مورد اصابت تركش قرار گرفت و به شهادت رسيد تا روحش در نزديكي زادگاهش به ديدار باريتعالي پر بكشد. مزار شهيد علي جبارسامر در گلزار شهداي شهر قم در كنار بسياري از همرزمان شهيدش قراردارد. او بارها به من توصيه ميكرد پيام مبارزهاش را به جگرگوشههايش برسانم و به آنها بگويم كه چرا و به چه دليلي او به جبهه رفته و چرا آنها تنها هستند. او به من توصيه ميكرد تا فرزندانش را در چارچوب و خط قرآن، تعاليم پيامبر اكرم(ص) و سيره اهلبيت (عليهمالسلام) تربيت كنم و به آنها راه شهدا را توضيح داده و تفسير كنم و بگويم كه چرا بايد افرادي براي وفاداري به وطن خويش و دفاع از آن و حمايت از اسلام، خانواده خود را ترك كرده، جان خود را به كف گرفته و به صحنه جنگ بروند. حالا بسيار خوشحال و مفتخرم كه 2 فرزندش را حتيالامكان در اين راه تربيت كرده و تا رسيدن به درجات عالي علمي كمك كردم، تا امروز آنها پاسدار خون پدر شهيدشان و ديگر شهدا باشند.
- روزهاي شيرين آشنايي
پرسش درباره نحوه آشنايي خانم كاظميمفرد و شهيد علي جبارسامر در نوع خود جالب است. خانم كاظمي بعد از چندبار تكرار اين پرسش نخواست يا نتوانست پاسخ آن را بگويد تا مجبور شويم دست به دامن دختربزرگش زهرا شويم. زهرا در زمان شهادت پدر تنها 2سال داشت و طبيعتا خاطراتي هم از پدر نداشت، شنيده بود كه پدرش بهواسطه شوهرخالهاش كه خود نيز از رزمندههاي جنگ تحميلي بوده، با مادرش آشنا شده. ابتدا پدربزرگش حاضر به قبول اين وصلت نبود و تأكيد ميكرد كه در شرايط جنگ بهتر است فردي كه اعلام ميكند خود را وقف جبهه كرده به آن پرداخته و تشكيل خانواده ندهد. به گفته زهرا مادرش نظر ديگري داشت؛ او علي را نزديك به افكار و انديشههاي خود ميديد و حضور در جبهه را وظيفهاي ميدانست كه هرگز مانعي براي تشكيل خانواده نميشد. از اينرو بعد از چندبار تلاش، اين بار از يكي از روحانيون كه از آشنايان خانواده بود و پدربزرگ زهرا به او ارادت خاصي داشت كمك گرفته شد. بعد از مطرح شدن اين مسئله و پادرمياني اين روحاني اين ازدواج در سال1362 سر گرفت.
- دلنوشتهاي از همسر شهيد علي جبارسامر
از خبر شهادتش چندان غافلگير نشدم، چون بهشدت بهدنبال رسيدن به آن بود. شيفتگي جهاد و شهادت در اين راه، او را از دنياي مادي ما بسيار دور كرده بود و اين اشتياق چنان بود كه حتي حالوهواي خانه نيز نميتوانست او را مدت زيادي از جبهه غافل و دور كند.
درست است كه از دست دادن عزيز، آن هم در حد و اندازه يك همسر و پدر بار سنگيني است كه در قالب كلمات به سختي ميتوان توصيفي براي آن پيدا كرد اما با وجود تمامي سختيهايش وقتي در راه خدا باشد رگههايي از حلاوت صبر را هم با خود به همراه ميآورد كه در زندگي ما هم بحمدالله پديدار بوده و هست. كاملا به ياد دارم كه در آن لحظه فقط جمله جاودان حضرت زينب كبري سلاماللهعليها بر سر پيكر برادرش امام حسين(ع) را به ياد آوردم و تكراركردم كه خدايا اين قرباني را از ما بپذير.
وقتي علي به قربانگاه رفت، دخترش زهرا 2ساله بود و حورا ديگر دخترش چند ماهي بيشتر نداشت. گرچه مشكلات با بزرگشدن بچهها براي ما هم بزرگتر ميشوند اما خداوند آن حلاوت صبر را هم در كنار آن و همراه با آن به ما بخشيدهاند.
من از همان ابتدا بايد براي سؤال كودكانه زهرا كه ميپرسيد باباي من كجاست؟ پاسخي ميدادم كه عالم كودكياش دچار اختلال نشود. بايد اين پاسخ با بزرگشدنش نيز معنا و مفهوم بزرگتري بهخود ميگرفت. حورا هم نخستين كلمهاي كه در زمان زبان بازكردن گفت بابا بود؛ بابايي كه هرگز او را نديده بود. جسم پدرشان در كنار ما نبود اما هر لحظه و هر آن حضور وي را در كنار خود احساس ميكنيم. براي من كه هم بايد وظيفه مادري را به انجام ميرساندم و هم جاي خالي پدر را براي فرزندان اين شهيد پرميكردم، بار سنگيني است كه از توصيف آن عاجز هستم.
اين حكمت و مشيت خداوندي بود، و بايد در مقابل آن سر تعظيم و پذيرش فرود بياوريم زيرا باريتعالي خود در قرآن كريم فرمودهاند: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّي تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ وَما تُنْفِقُوا مِنْ شَي ءٍ فَإِنَّالله بِهِ عَلِيمٌ؛ هرگز نايل نميشويد به برّ و احسان و تفضّل الهي تا اينكه انفاق و بذل كنيد از چيزهايي كه دوست ميداريد و علاقهمند هستيد به آنها و آنچه انفاق ميكنيد پس خداوند داناست به آن و از بين نميرود و به جزاي آن ميرسيد.»
خداوند ما را نيز ازجمله خانوادههايي برگزيد كه بايد با شهادت پدر مورد آزمايش قرار بگيرند و اميدوارم از اين آزمايش و ابتلاي الهي تاكنون سربلند بيرون آمده باشم.
بيترديد خانواده شهدا از صبورترين اقشار جامعه محسوب ميشوند، غم از دست دادن ستون خانواده امر كوچك و ناچيزي نيست، كساني كه از بيرون به اين مسئله نگاه ميكنند شايد به برخي از مشكلات آن پي ببرند اما به هر شكل بايد در داخل آن بود تا از حجم مقاومت و ايثارگري خانوادههاي شهدا مطلع شد.
اما شهادت علي براي خانواده ما فشار مضاعفي را به همراه آورد، زيرا علي هيچكس را در ايران نداشت؟ يعني زهرا و حورا از جانب خانواده پدري در ايران هيچ پشتيباني نداشتند و صرفا اين حمايت از طرف خانواده من انجام ميشد گرچه نبايد از محبتهاي همرزمان همسرم به فرزندانش هم به آساني گذشت.
يكي از دوستان بسيار نزديكش كه به همراه او از عراق فرار كرده و در دوره تعقيب و گريز عبور از اروندرود 2 روز را در ميان نيزارها با وي پنهان بود بعد از شهادتش مدتها در زمان بازگشت از جبهه به خانه ما سر ميزد و با زهرا بازي ميكرد. هنوز هم زهرا خاطرات بسيار خوشي از شهيد عادلالصيمري و اسباببازيهايي كه هر بار به همراه خود ميآورد در ذهن خود دارد. شهيد صيمري هم مدتي بعد از شهيد سامر در منطقه عملياتي كردستان به شهادت رسيد و در كنار همرزم و دوستش در گلزار شهداي قم به خاك سپرده شده است.
رزمندگان در دوره 8 سال دفاعمقدس حال معنوي خاص خود را داشتند؛ حالوهوايي كه ايراني و غيرايراني نميشناخت. روح ايثارگري كه امام خميني به اين مجاهدين تزريق كرده بود جوي از معنويت را به آنها داده بود كه انرژي آن همچنان در زندگي خانواده شهدا ساري و جاري است و از صبر و تحمل آنها و پوياييشان در دفاع از انقلاب اسلامي و فتح قلههاي پيشرفت كاملا قابل لمس است.
خدا را شكر ميكنم كه من و فرزندان شهيد هم موفق شديم ادامهدهنده راه او باشيم و اميدوارم اين توفيق را داشته باشم كه تا آخر عمر نيز اين راه را ادامه دهم.