آثار اصغر فرهادي در حال حاضر به نوعي پيشگام چنين سينمايي در ايران و همچنين يك زبان بينالمللي و كلاس جهاني در اين ژانر است. او هم يك كارگردان ششدانگ است و هم يك فيلمنامه نويس قهار و مسلط به قواعد ژانر. در آثار او كرامت انساني به مثابه يك فرشته نگهبان در جامعههاي كوچك نظير خانواده و فاميل ديده ميشوند و در سويي ديگر رذالت بشري نيز در جاي جاي آثار او به مثابه شيطاني در كمين جلوهگري دارند.
فيلمهاي قبلي اصغر فرهادي مانند "جدايي نادر از سيمين" و "گذشته" در ظاهر درامهايي ساده به نظر ميرسند كه بيش از هر چيز در آنها دو انگارهي "خاص بودن ماجرا و واقعي بودن روايت" و ديگري "پرهيز از اغراق در قصه" پرداخت شدهاند. با اين همه نوع روايت داستانكها در فيلمهاي فرهادي عمدتا با ظرافت به سمت سوي ناتوراليسم جهتگيري ميكنند و نتيجه اثري است سرشار از تعليق و پر از پرسش و پاسخ. جنس اين تعليق و سئوال و جوابها نيز جالب توجه است چرا كه كم و بيش اين سوسپانس، هماني است كه گويي با ذات و قالب شخصيتها عجين شده و تماشاگر به تمامي با آنها درگير ميشود.
فروشنده نيز به عنوان آخرين اثر اكران شده اصغر فرهادي داراي خصوصيات بالااست. يك درام واقعي كه به چالشهاي زندگي فردي و اجتماعي و همچنين ناسازگاريهاي مرتبط به آنها ميپردازد.
داستان فيلم نيز بيشتر بر تحرك روايي و فيزيكي زوج قصه يعني عماد و رعنا است. يك آپارتمان قرار است بر سر زوج فيلم آوار شود. آنها از اين حادثه نجات پيدا ميكنند و مجبورند به سرعت در همان حوالي خانهاي بيابند. محلي كه اجاره ميكنند موقعيت خاصي دارد يك نيم طبقه روي پشت بام ضمن اينكه مستاجر قبلي هنوز تسويه حساب نكرده است. در يكي از روزها كه مرد خانه نيست؛ شخصي وارد ميشود و زن قصه مورد حادثه قرار ميگيرد. با ورود عماد عمق بدبياري و فاجعه كم كم روشن ميشود. رعنا در حمام مورد حمله مردي متجاوز قرار گرفته است. عماد همسرش را به بيمارستان ميرساند و رعنا مداوا ميشود. اما ماجرا پيچيدهتر از اين حرفهاست. رعنا شديدا ترسيده و از عماد كه معلم ادبيات است ميخواهد در خانه بماند و ابتدا به ساكن نيز حاضر نيست همه چيز را به شوهرش بگويد..
- پايبندي به قواعد ژانر
فروشنده در مقايسه با گذشته و حتي فيلم جدايي نادر از سيمين متمركزتر است. چرا كه روايت ماجرا عمدتا بر دوش زوج قصه است. اين بدان معني نيست كه فروشنده فيلم كوچكي است. بهترين عنوان به كار بردن اصطلاح مينيمال براي فروشنده است. يك اثر جمع و جور قصهگو و پر از تعليق كه رفتارشناختي يك زوج را بررسي ميكند. در اين مسير بايد به مهمترين استعداد فرهادي اشاره كرد. قلم او در نوشتار درام پاكيزه و عالي است. به قواعد ژانر پايبندي تام و تمام دارد ضمن اينكه چاشنيهاي قابل استفاده و استاندارد نيز هميشه در قصههاي فرهادي وجود دارند. او در ابتداي فروشنده چنان غوغايي در سكانس تخليه آپارتمان ارائه ميكند كه چارهاي جز ديدن لذت بار ادامه ماجرا نداريم. از سويي شخصيت عماد و رعنا نيز براي تماشاگر قابل هضم و قابل همذاتپنداري هستند. آنچه بر سر رعنا آمده يك فاجعه توامان است. در يك جامعه سنتي اخلاقي چنين حادثهاي احتمالا مرد را بيشتر درگير ميكند.
تعليق فروشنده اما مرتبط به رفتارهاي غيرقابل پيشبيني هر دونفر است. رعنا ابتدا به ساكن و براي دو هفته جزئياتي از حادثه و شخص متجاوز نميگويد. و پس از آن نيز كه عماد در جريان قرار ميگيرد؛ اين رعنااست كه تمايلي ندارد قانون به كمك آنها بيايد. رعنا روز به روز در خود مي پيچد و عماد كه سمبل يك مرد فداكار است نيز در شرف فروپاشي است.اين چالش عجيب در رفتارهاي فردي و اجتماعي آنها بدون دليل نيست.
- شخصيتپردازي زن و مرد ماجرا
در اين رهگذر هم رعنا و هم عماد هردو گاه گاهي در ذات به شخص ديگري تبديل ميشوند. رعنا مورد ظلم قرار گرفته و روزهاي زندگياش رنگ شب گرفتهاند و او عصبي پرخاشگر و بيمنطق شده است. از سويي حمايت تمام عيار شوهرش را طلب ميكند و از منظري ديگر دست ياري به او نميدهد تا متجاوز دستگير شود.
عماد نيز كه مظهر صفا و مهرباني است بر اثر همين رفتارهاي ناخودآگاه رعنا دچار تنش عصبي و اخلاقي ميشود و گاهي خود رعنا را مقصر ميداند و او را ميرنجاند و يا باورش ندارد. اين همان عمادي است كه تا نيمههاي فيلم تمام همتش را مصروف اين مهم كرده بود تا آرامش روحي و رواني رعنا را با هر هزينهاي چه مادي و چه معنوي به او بازگردد. او به مثابه پروانه به دور رعنا بود. اما از اواسط فيلم نوع رفتار رعنا اورا شديدا فروخورده ميكند. عماد به سوي پيدا كردن متجاوز خيز بر ميدارد و يافتن او را يك انتقام يا هر اسمي كه برايش انتخاب كنيم تنهاي دواي درد رعنا و مهمتر دل رنج ديده خود ميداند. اما چرا رعنا گاهي با او همصدا نيست؟ اينها همه به نوع شخصيت پردازي فرهادي در يك فيلم تمام ناتوراليستي مربوط است. عماد حتي به طور اتفاقي متجاوز را هم ديدار ميكند اما گويا هيچ مرحمي براي درمان اين دو ديگر كارايي ندارد.
- انتقام روحي و متافيزيكي
اما انتقام نيز در فيلم فروشنده يك تعريف ديگري دارد. شايد بتوانم بگويم انتقام گيرنده عماد است كه به گونهاي ناخواسته و حتي دردآور براي خودش؛ از رعنا انتقام ميگيرد. سكانسهاي پرتنش بين عماد و رعنا درد آور اما كوبنده است. عماد براي رعنا ميميرد. عاشق اوست. رعنا نيز براي عماد اينگونه است. اما پس از حادثه؛ رعنا به چنان تاروپودي از فروپاشي ميافتد و رفتارهايي از كتمان بروز ميدهد كه حتي عماد مهربان نيز گاهي چنين رفتارهايي را برنمي تابد و ناخواسته رعنا را ميآزارد.
ابتدا به ساكن شدت و انگيزهي عماد در انتقامگيري موجه جلوه ميكند. زنش هم به صورت فيزيكي و هم به گونه روحي و معنوي دچار آسيب شديد شده است. هر تماشاگري با عماد همذات پنداري ميكند و اصلا مدام در صدد اين است كه عماد به ناگهان يقه مرد متجاوز را بگيرد. با اينهمه انتقام ماورايي عماد بيشتر به چشم ميآيد. انتقامي كه ناخواسته بر خود قرباني يعني رعنا روا داشته ميشود. همين روند داستانكهاي فروشنده را شديدا پرتنش و پراز تعليق از كار درآورده است.
از اينجا به بعد كمي تا قسمتي شخصيت زن فيلم به عنوان قرباني اصلي ماجرا به سايه و درون تاريكي قدم ميگذارد و اين مرد داستان است كه اوج ميگيرد. شايد همين روند در شخصيتپردازي عماد و رعنا باعث شده باشد كه برخي رعنا را از اواسط فيلم تا پايان درك نكنند و رفتارهاي اورا برنتابند. طرفه اينكه شخصيت عماد از ابتدا گيرايي داشت و تا انتها نيز همينگونه است و هيچ وقت هم به حاشيه نميرود. در نيمه دوم بخصوص؛ او موتور محركه روايت است. با اين حال بيست دقيقه انتهايي فيلم فروشنده حقيقتا عالي است. يعني تماشاگر در مواجه با فيلمي پر از تلخكامي و ظلم به پاياني در خور دست پيدا ميكند و برخلاف آثار ديگر فرهادي به حال خود رها نميشود تا در پايانبندي ماجرا خود به ذهنياتش رجوع كند و هركس قاضي آنچه باشد كه در سالن سينما ديده است.
شهاب حسيني كاپيتان و ليدر فروشنده است. اوج توانايي او در پرهيز از اغراق و ارائه يك شخصيت درونگرا است. شخصيتي كه البته با تمام درونگرايي، توانايي انفجارهاي ويرانگر و پرتنش را نيز دارد.
نقش او به عنوان يك معلم ادبيات فرهيخته و مهربان از ابتداي فيلم تا اواسط فيلم كه به قالب يك كارآگاه فرو ميرود بسيار قابل اعتنااست. اما يك سوم پاياني فيلم فروشنده به احتمال بسيار بهترين نوع بازي در كارنامه حرفهاي شهاب حسيني به شمار ميآيد.
ترانه عليدوستي نيز شخصيت رعنا را بيشتر به صورت فيزيكي ارائه كرده است و به ويژه از اواسط فيلم اين روند را به بهترين وجهي انجام ميدهد. از حضور بابك كريمي نيز بايد گفت كه بازياش سنگين و تاثيرگذار بود. او چنان عالي و واقعي كار كرده كه تماشاگر مايل است هر آن به سمت پرده برود و او را به سزاي عملش برساند.
به لحاظ نفوذ و اثرگذاري بر مخاطب؛ فروشنده را بايد تاثيرگذارترين فيلم دهههاي اخير سينماي ايران بدانيم. عمده تماشاگران در حين ديدن فيلم و پس از ترك سالن مدام بدنبال طرح سئوال و مهمتر از آن به دنبال ارائه برخي كاستيهاي احتمالي در فيلمنامه بودند. چه اين كاستيها وجود داشتند و چه خير مهم اين است كه فيلمي مانند فروشنده كه يك اثر استاندارد جهاني در ژانر درام اجتماعي است چنين توانايي را در زيرساخت و روايت داستاني خود داشته كه توانسته ذهن مخاطب را به چالش فراخواند. چنين سينمايي يقينا تماشاگر را محترم ميداند. و تماشاگر نيز براي اين فيلم و سازندهاش شان و اعتبار قائل است. و برآيند اين دو مهم همانا تزريق خون تازه به سينماي ايران است و بس.