همسر وي كه با ديدن حكم جدايي بهشدت عصبي شده بود از تهران راهي اروميه شد و دست به جنايتي آتشين زد. مرد جنايتكار پس از قتل همسرش از اروميه گريخت و راهي تهران شد تا اينكه صبح پنجم مهرماه، مأموران كلانتري 111هفت چنار او را دستگير كردند. آن روز مأموران در حال گشتزني بودند كه در خيابان گلستاني به مردي 40ساله مشكوك شدند و در بازرسي از وي يك چاقو و گردنبندي دخترانه كشف كردند.
از آنجا كه احتمال ميرفت او سارق طلاهاي كودكان باشد وي دستگير شد. در ادامه اين مرد با دستور قاضي دادسراي ويژه سرقت در اختيار ماموران پليس آگاهي تهران قرار گرفت و كارآگاهان با انگشت نگاري از وي به بررسي سوابق اين مرد مرموز پرداختند. آنجا كه معلوم شد مشخصات وي در سيستم جامع پليس ثبت شده و او به اتهام جنايتي كه در اروميه مرتكب شده، تحت تعقيب است. طبق اطلاعات پليس، اين قاتل فراري چند روز قبلتر در اروميه همسر24سالهاش را به آتش كشيده و پس از قتل متواري شده بود.
- من قاتل نيستم
مرد 40ساله كه آثار سوختگي روي دستانش به چشم ميخورد، ديروز براي انجام تحقيقات به شعبه دوم دادسراي امور جنايي تهران منتقل شد و پيش روي قاضي مرادي قرار گرفت. او كه عصبي و پرخاشگر بود ميگفت كه قاتل نيست و هرگز قصد كشتن همسرش را نداشته است. پس از اظهارات او، با توجه به اينكه جنايت در شهرستان اروميه رخ داده، بازپرس جنايي پرونده را با صدور قرار عدمصلاحيت، به محل وقوع جرم ارسال كرد تا در آنجا رسيدگي شود.
متهم در حاشيه جلسه تحقيق، جزئيات جنايت آتشينش را در گفتوگو با همشهري شرح داد.
- انگيزهات از قتل همسرت چه بود؟
من نميخواستم جان او را بگيرم. باور كنيد اصلا قصدم قتل او نبود. هرچند خيلي از دستش عصبي بودم اما نميخواستم او بميرد. خودش باعث شد چون تصوير درخواست طلاق غيابي و حكم را برايم در تلگرام فرستاد و همين باعث عصبانيت من شد اما من به اروميه رفتم تا خودم را آتش بزنم كه او هم در آتش سوخت.
- چرا طلاق غيابي؟ مگر با هم اختلاف داشتيد؟
اختلافمان آنقدر جدي نبود كه بخواهد بدون اطلاع من درخواست طلاق بدهد. مدتي بود كه با همسرم اختلاف داشتم. اين اواخر مشكلات مالي من زياد شده بود. همين مشكلات مالي اختلافاتمان را بيشتر كرده بود. تا اينكه تصميم گرفتم براي كار به تهران بيايم. همسرم و دختر 8سالهام در اروميه ماندند و من براي كار به تهران آمدم. حدود 4ماه پيش آمدم. كارمناسبي پيدا نكردم و براي تأمين مخارج زندگي از صبح تا شب با ماشينم مسافركشي ميكردم. درآمدم بد نبود. تا اينكه اواخر شهريورماه زماني كه در حال مسافركشي بودم پيامي از همسرم به دستم رسيد. ناباورانه تصوير حكم طلاق غيابي را ديدم. حكم دادگاه بود كه نشان ميداد همسرم بهصورت غيابي و بيآنكه مرا در جريان قرار دهد از من طلاق گرفته است. همين شد كه عصبي شدم و به اروميه رفت.
- خب بعد چه شد؟
اول به خانه پدر همسرم رفتم و همسرم را در آنجا ديدم. با او صحبت كردم و خواستم از تصميمي كه گرفته صرفنظر كند و به زندگي برگردد. حداقل بهخاطر دخترمان و آينده او. اما همسرم گوشش به حرفهاي من بدهكار نبود. پايش را توي يك كفش كرده بود و ميگفت ديگر حاضر نيست در كنار من زندگي كند. پس از آن سراغ خانواده همسرم رفتم اما آنها هم حاضر نبودند پادرمياني كنند تا همسرم راضي به ادامه زندگي شود. دوباره پيش همسرم رفتم. باز با او حرفزدم ميخواستم هرطور شده او را از جدايي منصرف كنم. اما او برگه دادگاه را نشانم داد و گفت ديگر همسرش نيستم. اين را كه شنيدم نميدانيد چه حالي شدم. همه وجودم بههم ريخت و ديوانه شدم.
- همين شد كه تصميم به قتل او گرفتي؟
نه گفتم كه من قاتل نيستم.
- پس چه اتفاقي افتاد؟
ظهر سوم مهرماه بود كه باز به مقابل خانه پدرزنم رفتم. همسرم را سوار بر 206ديدم. خودم اين ماشين را برايش خريده بودم. با او صحبت كردم اما فايدهاي نداشت. ظرف بنزيني را كه از قبل تهيه كرده بودم از داخل ماشينم برداشتم. ميخواستم خودم را آتش بزنم و به زندگيام پايان دهم. ناگهان همسرم ظرف بنزين را از من گرفت و مابقي را روي خودش ريخت. در همان لحظه با روشن كردن فندك، ناگهان لباسهاي همسرم شعلهور شد و او با همان وضعيت در خيابان دويد. من كه از ناحيه دستانم دچار سوختگي شده بودم، وحشت كردم و متواري شدم.
- بعد از قتل چه كردي؟
به سلماس رفتم و پس از درمان دستانم به تهران آمدم. نميدانستم چه كنم، ديوانه شده بودم تا اينكه مأموران به من مظنون شدند و دستگيرم كردند.
- طلاهايي كه از تو كشف شده متعلق به چهكسي است؟
آنها را براي دخترم خريده بودم كه نتوانستم به او بدهم.