هميشه دوست داشتم عضو يك تيم كوهنوردي باشم ولي هيچوقت فرصت و شرايطش پيش نيامده بود تا اينكه بعد از ۲۰ برنامه تمريني روز صعود فرارسيد و راهي صعود به قله دماوند شديم. از پاي كوه، قله چندان دور بهنظر نميرسد اما واقعيت آن است كه قله بسيار دورتر از آن چيزي است كه ديده ميشود. براي رسيدن به قله بايد نيروي عظيمي داشته باشي. نكته اينجاست كه حركت كردن بهخودي خود مهم نيست، بلكه «استقامت در ادامه دادن حركت» اهميت دارد.
در كوهنوردي ما ساعتها بايد به حركت ادامه دهيم. بدن بايد براي ادامه حركت در وضعيت سوختوساز هوازي قرار بگيرد. مهمترين نكته در نگه داشتن بدن در اين حالت، پيدا كردن سرعت تعادلي است كه براي هر نفر با توجه به تمرينهايي كه قبلا داشته و همينطور وضعيت جسمياش متفاوت است. اين مسير را بايد آهسته و پيوسته رفت. ايستادن شايد اندكي انرژي را تجديد كند ولي حركت كردن از ايستايي و دوباره برگشتن به اين سرعت تعادلي، انرژي مضاعفي ميطلبد.
در كسب و كار نيز، رسيدن به هدف هميشه طولانيتر از آن چيزي است كه در ابتدا بهنظر ميرسد. «تند رفتن» و «توقف»، هر دو به يك اندازه ما را از رسيدن به اهداف بازميدارد.براي رسيدن به هدف بايد مسير را آهسته و پيوسته طي كرد. در صعود به دماوند من اين آهستگي و پيوستگي همراه صبر و استقامت را با گوشت و استخوان درك كردم.
گروه ما گروهي متنوع متشكل از افرادي با ردههاي سني مختلف، تخصصها و حرفههاي گوناگون، قوميتهاي متفاوت و اعتقادات بعضا متضاد بود. با وجود آن همه تفاوت، آن گروه از نظر من يكپارچهترين گروهي بود كه در طول زندگيام ديده بودم.
بهنظر من هرجا كه كسب و كار بزرگ و اثرگذاري شكل گرفته است، در آنجا فرد يا افرادي بودهاند كه ايمان و باور قلبي و عميقي به هدف و آرماني داشتهاند كه توانستهاند ديگران را هم حول آن جذب كرده و نهايتا با كمك آنها هدف خود را محقق كنند.