از ميدان بهارستان چند قدمي كه به سمت جنوب حركت كنيد و مغازههاي ماهي فروشي را پشت سر بگذاريد، به چهارراه سرچشمه ميرسيد. حالا بايد وارد خيابان امينحضور شويد؛ خياباني كه پر است از حجم شلوغي و ازدحام. در كنار پاساژها و مغازههايي كه لوازم خانگي ميفروشند، حسينيـهاي به اسم بنيفاطمه قرار دارد كه سابقه 100ساله دارد و به اندازه همه اين سالها خاطره وحرفهاي شنيدني.
تودر تو و پيچ در پيچ؛ مكاني كه فرعي و اصليهاي زيادي دارد. خاطراتش پر از كوچههاي فرعي و اصلي است. حتي گاهي اوقات ممكن است گم شوي در كوچه پسكوچههاي خاطرات حاج آقا شاهنگيان. پرسه زدن در فكر و ذهن افرادي كه خاطرات زيادي از گذشتهها دارند، نمايي از سبك زندگي و رسوم زمانهاي قديم به شما ميدهد. حاج آقا شاهنگيان هم يكي از همان قديميهاست كه خاطرات بيشماري، نهتنها از هيئت بنيفاطمه بلكه از هيئتهاي قديم تهران مخصوصا در محله سرچشمه دارد. خودش ميگويد: «خاطره فراوان دارم. شما بشيني اينجا حالاحالا ميتونم برات خاطره بگم».
- خرج هيئت هر شب با يكي است
حاج آقا شاهنگيان ميگويد: «اين هيئت قديميه، از اين هيئت جديدا نيست». بعد هم از سابقه 100ساله حسينيه بنيفاطمه ميگويد. تا سال1345جلسههاي هيئت بهصورت دورهاي در منازل برگزار ميشده است و چند سال بعد مكاني در خيابان ري حوالي كوچه مسجد شهاب الدوله ميخرند. 3سال نگذشته بود كه تغيير جا ميدهند و در سال1348در چهارراه سرچشمه ساختماني ميخرند. بعدها آن را گسترش ميدهند و تبديل به ساختماني ميشود كه امروز ديده ميشود.
«قديمها خرج هر شب هيئت بر عهده يك نفر بوده است»؛ اين را حاج آقا شاهنگيان ميگويد و ادامه ميدهد كه در زمان شاه، به اعضاي هيئت مؤسس بني فاطمه گير ميدهند كه پولهايي كه خرج هيئت ميشود از كجا ميآيد؟ آنها هم همين را ميگويند؛ هر شب يكي خرج هيئت را ميدهد. بعضي وقتها هم يكي كه وضع مالي خوبي داشته برنج ميآورده، يكي روغن و ديگري هم لپه و ديگري لوازمي كه براي هيئت لازم بوده است.
- نبايد بچهها را به حال خود رها كرد
حاج آقا شاهنگيان قدبلند و لاغر است. صداي آرامي دارد و وقتي كه حرف ميزند بايد به دقت و در سكوت به حرفهايش گوش داد. موهايش سفيد شده. از چند روز مانده به شروعماه محرم پيراهن مشكي به تن كرده است. دفتر او در يكي از ساختمانهاي خيابان امين حضور است. ميگويد ميخواسته نزديك مغازهاش دفتر داشته باشد تا حواسش به مغازه هم باشد.گوشهاي از دفتر پر است از كارتن قابلمههاي تفلون، ظروف پيركس، جاروبرقي و يخچال.
با وجود اينكه سن و سالي از او گذشته اما هنوز هم خودش سر كار حاضر ميشود تا بهحساب و كتابهاي دفتر رسيدگي كند. از ماشين حساب و كامپيوتر خبري نيست. خم ميشود روي برگههاي فاكتور و در ذهنش اعداد را باهم جمع و تفريق ميكند. ميگويد كه پدرش يعني حاج سيدحسن شاهنگيان او را قبل از رسيدن به سن بلوغ با خود به هيئت برده است. 9- 8 سالش بوده كه وارد هيئت ميشود؛ «ما عادت كرده بوديم شب جمعه بريم هيئت. آن زمانها تيپ و چهره اعضاي خانواده «اسلامي» بود؛
اين كت و شلواري كه ما الان ميپوشيم براي اروپاييهاست. قديمها قباهاشون بلندتر بود و يه عرقچين هم سرشون بود». حاج آقا شاهنگيان حساب و كتاب فاكتورها را كنار گذاشته و ديگر خبري از جمع و منهاي عددها نيست. ميگويد: « الان بچههاي كوچك را هيئت ميبريد مثل بزرگها سينه ميزنند.
با اين سبك بار ميآيند». سن و سالي كه از حاج آقا شاهنگيان ميگذرد، ميرود دوره تحصيلات مذهبي را هم ميگذراند. حالا 2 فرزند دارد؛ يك دختر و يك پسر. هر دو ازدواج كردهاند و نوهاي از پسرش دارد؛ « حالا نوهام را با خود به هيئت ميآورم. براي خودش مداح است و ميانداري ميكند.» پدربزرگ مثل قديمها كه پدرش او را به هيئت ميبرده، هر شب محرم نوهاش را با خود به هيئت ميبرد؛ «بچهها بايد از سن كم به هيئت بيايند تا با رسم و رسومات آشنا شوند، نميشود آنها را به حال خود رها كرد».
- يكسال پول جمع ميشد تا يك وعده غذا بدهند
« هيئت را خدا اداره ميكند. ما كه كارهاي نيستيم. چه 30شبماه رمضان و چه اين 60 روزماه محرم و صفر و چه ساير شبهاي عزاداري، هر كسي خودش پا ميگيرد.» پا گرفتن اصطلاحي است كه هيئتيها براي بر عهده گرفتن خرج يك شب هيئت بهكار ميبرند. بعد هم ميگويد: «هفتم ذيالحجه مسلميه است. شهادت حضرتموسي(ع) اين هيئت ميرفت حرم حضرت عبدالعظيم.
يك سال مردم 2 زار و 5 ريال و بعضيها 10ريال ميدادند براي اينكه آنجا هيئت يك وعده غذا بدهد. وضع مثل امروز نبود كه همه بتوانند غذا برنج بدهند. الان در كوچه پسكوچهها، بچههايي كه آن موقعها رسم بود چادر نماز مادرهايشان را به هم گره ميزدند و تكيه ميزدند، خودشان مستقل شدهاند و هيئت راه مياندازند. اينها رسمهاي خوبي است كه بايد حفظ شود».
- نميخواهيم مخاطب خسته شود
تلفن مغازه هر چند دقيقه زنگ ميخورد. حاجآقا يا قيمت اجناس را ميدهد و يا ميگويد فردا بار را برايتان ميفرستيم. وقتي صحبت دعوت از سخنرانان براي حضور در حسينيه «بني فاطمه » ميشود، حاج آقا ميگويد: «ما به هيچ وجه نميخواهيم مخاطب خسته شود». براي اين كار آنها هر دههاي از محرم يك نفر را دعوت ميكنند؛ «تنوع بايد در هيئت هم وجود داشته باشد. صبحهاي جمعه كه طي سال 52 هفته است، 45 تا واعظ داريم. اينطور هم نيست كه واعظها مثل دانشگاه يك بحثي را در جلسات بعدي ادامه دهند.»
هيئت بنيفاطمه(س) در 60 روز محرم و صفر، 30شبماه رمضان، 75روز ايام فاطميه، 10روز دهه شهادت امامصادق(ع) و 13روزماه رجب به نام امامموسي كاظم(ع) را مجالس عزاداري برگزار ميكند. مجالس صبح اين هيئت از 6:30 صبح آغاز و بعد از سخنراني و مداحي طي ساعت 9:30 صبح به پايان ميرسد و مراسم عزاداري ايام محرم نيز شبها بعد از نماز مغرب و عشاء آغاز ميشود.حسينيه بنيفاطمه از آن حسينيههاي بزرگي است كه سالن مجزايي براي خانمها درست كرده و خدمتگزاران خانم هم در آنجا پذيرايي ميكنند. حاج آقا شاهنگيان ميگويد: «در 30شبماه مبارك رمضان خانمها در مراسم شركت ميكنند و بعضا از مردها هم جمعيتشان بيشتر ميشود.»
- تولد هيئتها از كنار هم
تلفن دفترش زنگ ميخورد. بعد از سلام و احوالپرسي به كسي كه پشت خط است، با خنده تأكيد ميكند كه «اون سينهزن را از امشب بفرستيد حسينيه. من اندازه آقازاده شما بودم مياومدم سينهزني. الان هم وقت آمدن ايشان است. شما هم حتما بيا، شبها كه فرصت داري. ما از قديميها هيچكسي را نداريم يا از اين محله رفتهاند يا ترك دنيا كردهاند. شماها اين هيئت را رها نكنيد. شما كه ميآييد ما خوشحال ميشويم.» حاجآقا شاهنگيان راست ميگويد، قديميها رفتهاند.
خودش از بچههاي قديمي محله ميرزا محمود وزير در سرچشمه است و زير و بم محله را به خوبي ميشناسد. آمار ساكنين قديمي محله را دارد؛ آنهايي كه از اين محله رفتهاند، آنها كه هنوز هستند و دسته ديگري كه تعدادشان هم بالاست و فوت كردهاند. با رفتن ساكنين قديمي، صفا هم از اين محله رفته است.
اگر قبلا حاج آقا از محله ميگذشت و با همه سلامعليك ميكرد، اين روزها كمتر پيش ميآيد كه با كاسبها يا بچهمحلهاي قديمي روبهرو شود و سلام عليكي كند. حالا اكثر خانههاي محله ميرزا محمود وزير تبديل به انبار كالاهاي مغازههاي امين حضور شده كه لوازم خانگي ميفروشند. مهاجرهاي افغان هم بخش ديگري از ساكنين محلهاي هستند كه زماني در آن فيلمهاي قديمي فراواني ساخته شده است. حاجآقا شاهنگيان افسوس ميخورد؛ «هر بزرگي كه ميرود، شيرازه خانه و زندگي هم به هم ميريزد.»
در كوچه پسكوچههاي خاطرات، حاج آقا شاهنگيان از تكيه سادات ياد ميكند؛ تكيهاي كه مربوط به زمان ناصرالدين شاه است. بعد، از هيئت بزازها و پيرعطا نام ميبرد و ميگويد كه جاي خوشحالي دارد كه اين هيئتها هنوز مشغول به فعاليت هستند؛ «هيئت از كنار هيئت جدا ميشود؛ هيئت بنيفاطمه از كنارش هيئت فاطميون شكل گرفت. بعد از كنار فاطميون، هيئت بيتالحسن شروع بهكار كرد و چند وقت بعد هم از كنار بيتالحسن، هيئت جوانان بيتالحسن شروع بهكار كرد. اين مسير ادامه دارد و هيئتها رشد ميكنند.»
حالا وارد كوچهاي از ذهن اين پيرمرد قديمي شدهايم كه در آن ياد و خاطره آدمهاي هم نسل خودش حك شده است؛ «آن زمان خيليها بودند. حاج اكبر نعيمي پور كه اكبر ريزه بهش ميگفتند بود، حاج حيدرلاله بود. آقاي گلزار هم بوده و همچنان هست كه الان مريض است و حال خوشي ندارد. آقاي ناصري خدابيامرز بود. مهدي ملكوتي بود. حاج اسماعيل شيرازي بود كه اصلا اين هيئت زنجيرزنان را ايشان و هاشم گركاني و 4-3 نفر ديگر ازجمله حاجاكبر كلهر راه انداختند.» مكث ميكند. روبهرويش پنجرهاي شيشهاي است كه نماي جنوب تهران به خوبي از آن مشخص است. خيره شده به ناكجاآبادي كه او فقط آنجا را ميبيند. به حرف ميآيد و ميگويد: « روحش شاد باشد به حق اميرالمومنين» در مقابل نگاه متعجب من ميگويد كه «حاجاكبر كلهر» را ميگويم. بعد هم ميگويم زماني كه جوان بوده به هيئت زنجيرزنان سرچشمه ميرفته و او را از آنجا ميشناسد.
- كار گروهي اعضاي خانواده در هيئتها
وقتي صحبت از غذا دادن به عزاداران ميشود از كار تيمي اعضاي خانواده مسئولين هيئت ياد ميكند؛ «مثلا در همان هيئت حاجكلهر، همه اعضاي خانواده كمك ميكردند. مثل زندگي آپارتماننشيني اين روزها نبود كه همسايهها يكديگر را نميشناسند؛ مثل حالا نبود كه كسي سراغي از خانوادهاش نگيرد. اكبر آقاي كلهر بار سبزي را ميگرفت براي غذاي شب و ميداد به خانمش كه آنها را پاك كند. حاج خانم ايشون سبزيها را پاك ميكرد، ميشست و تحويل پسرهايش در آشپزخانه ميداد. اين ماجرا نه يك روز و 2روز، بلكه هر روز بود و حاج خانم خم به ابرويشان نميآمد.» يادش ميآيد كه سيزدهمماه در مراسمي شركت ميكرده در همان هيئت حاج كلهر كه مداحها در آن شركت ميكردند، بعد هم با افسوس درباره آن جمع كه دور هم جمع ميشدند ميگويد: «همه فوت كردند».
- شاهدي بر معجزات مجلس عزاي امامحسين(ع)
حاجآقا شاهنگيان ميگويد غذا در هيئت امامحسين(ع) كم نميآيد. تعريف ميكند خانم خانهداري مقداري برنج درست كرده، جمعيت زيادي آمده در خانهاش براي عزاداري و همه غذا خوردهاند و رفتهاند؛ «اصراري براي ثبت و اثبات اين قضايا ندارم اما من بهكرات معجزات فراواني در اين هيئتها ديدهام. بيخود نيست كه مردم به هم التماس دعا ميگويند. بارها در همين كوچه ميرزا محمود وزير ديدهام كه بيماري مشرف به مرگ بود، طوري كه از روي تخت نميتوانست برخيزد، بعد 5-4 تا از اين سيدها رفتند عيادت او و هركدام 7 تا حمد برايش خواندند.
صبح فردا كف بازار بود. خدا را شاهد ميگيرم از اين چيزها ديدهايم. مشكلات مردم معجزهوار حل شده است. فردي زرتشتي بود، همين چند سال پيش روز عاشورا با التماس ميگفت 2 تا گوسفند ميخواهد به هيئت بدهد. ميگفت ما داماد امام حسين(ع) هستيم. زرتشتيها هم اعتقاد دارند.» از او ميپرسم آيا وقتي جمعيت زياد ميشود، استرس نميگيرند و يا فكرشان به اتفاق افتادن حادثهاي خطور نميكند، ميگويد: «جمعيت زياد كه ميشود ما ناراحت نميشويم. البته بارها با خودمان گفتهايم نكند يكي بيايد خدايي نكرده اتفاق بدي براي مردم رقم بزند اما با وجود اينكه اين همه داعش داعش ميكنند، خدا را شكر اتفاق تلخي نيفتاده، با وجود اينكه ما در زمان ورود مردم را نميگرديم. من حالا از شما ميپرسم كه اين مردم را چهكسي حفظ ميكند كه با خيال راحت در عزاي امامحسين(ع) شركت ميكنند؟»
- با اعتقادات مردم بازي نكنيم
گويا حاجآقا شاهنگيان اهل تلگرام و شبكههاي مجازي است و يا دستكم اعضاي خانواده، او را در جريان موضوعات روز در اين شبكهها ميگذارند؛ چرا كه از صحبتها و اتفاقاتي كه آنجا ميافتد خبر دارد. ميگويد: «عدهاي اين بحث را راه انداختهاند كه خرج هيئت را بدهيد به بيماران و نيازمندان اما اينها ميخواهند با گسترش هيئت و نذري دادن مبارزه كنند. مطمئن باشيد اگر هيئت برگزار نشود، خرج آن هم به نيازمند داده نميشود. آن خانمي كه در خانهاش حلوا و آش درست ميكند هنوز هم اين كار را ميكند.
حالا بگويند اين كارها را نكنيد، اين پول را خرج نكنيد و... . با اين فضاهاي مجازي افتادهاند به جان مردم و نميدانند كه با اعتقادات مردم نميشود بازي كرد». اشك در چشمانش جمع ميشود؛ «ميآيند كنار منبر دخيل ميبندند، حتي ممكن است مسخرهاش هم بكنند كه اين تكهاي چوب است و از نجاري آمده است اما آن كسي كه دخيل بسته حاجتش را ميگيرد؛ بچهدار شده است. امامحسين(ع) پيش خدا آبرو دارد. ما غرق آب هستيم پي آب ميگرديم.
غرق نعمتيم پي نعمت ميگرديم. يك جو تقوا خيلي چيزها را حل ميكند.»
كنار حسينيه بني فاطمه، صندوق قرضالحسنهاي نيز به همين نام است. حاجآقا شاهنگيان ميگويد اين صندوق را اوايل انقلاب راهاندازي كردهاند؛ «ما حدود 3هزار صندوق قرضالحسنه در استان تهران داريم و بيش از 40هزار صندوق در كل كشور.» تأكيد دارد كه اين صندوق مستقل عمل ميكند. حاجآقا ميگويد: «ابتداي راهاندازي اين صندوق وام جهيزيه به مردم ميداديم. آن روزها به هر كسي كه براي جهيزيه وام ميخواست 100تومان ميداديم. هدفمان بازكردن گره مشكلات زندگي مردم بوده است.»