عربهايي كه اجداد آنها ايراني بودهاند، اما در دوران قاجار و حتي كمي قبلتر از آن به دلايلي همچون تحصيل علوم ديني يا رسيدن به امنيت بيشتر راهي ديار بينالنهرين شدهاند و در شهرهاي نجف، كاظمين و كربلا سكني گزيدهاند. سكونت ايرانيهاي اصيل شيعه كه حالا با رگ و ريشه عراقيها پيوند خوردهاند بهدليل به حكومت رسيدن صدام و قدرت يافتن حزب بعث دچار ترديد ميشود. آنها اين بار به اجبار جلاي وطن ميكنند و به سرزمين آبا و اجداديشان برميگردند و در شمال منطقه 20تهران در حوالي همين بلوار قدس ساكن ميشوند. همان سالهاي اول دهه60، هر طايفه حسينيه خودش را بنيان مينهد و بناي اقامه عزا براي امامحسين(ع) ميكند. اوج اين عزاداريها را ميتوان در 10 شب اول محرم و درست در وسط همين بلوار عربها ديد؛ جايي كه بيش از 40موكب پذيراي عزاداران حسيني برپا ميشود. عراقيها انگار اين بار ميخواهند پذيرايي از مهمانهاي ايراني اربعين را از پايتخت آغاز كنند. گزارش پيشرو حال و هواي اين هيئت بزرگ را در شب هشتم ماه محرم روايت ميكند.
- گپ وگفت با نوجوانهاي نسل سوم
شهرري كه برويد و خودتان را به محله دولتآباد برسانيد، ديگر پيدا كردن بلوار عربها، چندان كار سختي نيست. اصلا به محض ورود در اين محيط، همهچيز به نفع شيعيان عاشق امامحسين(ع) تغيير ميكند. مغازهها سردرهايي به زبان عربي دارند و آنچه بيشتر به چشم ميآيد مغازه فلافلي است. شايد حتي خودتان را يك لحظه در بيروت تصور كنيد و روبهرو با جماعتي كه با هم به زبان عربي صحبت ميكنند. فضاي محرم اما همهچيز و همه را تحتتأثير خود قرار داده است. از همان ابتداي بلوار، موكبهاي پذيرايي برقرار است و جماعتي كه جلوي هر كدام صف كشيدهاند. مردم در شبهاي دهه اول محرم عادت كردهاند كه ابتدا در مقابل اين موكبها پذيرايي شوند و بعد به مراسم عزاداري بروند؛ مراسمي كه البته با مقدمات و موخرات و جاذبههاي خاص خودش برگزار ميشود. وارد موكب اول كه ميشوم، همه جا تاريك است، مردمي را ميبينم كه ظرف سوپ بهدست يكي يكي بيرون ميآيند. خانم مسجدي، مسئول اين موكب همراه با چند زن و كودك ديگر دارند سوپها را با حوصله توي ظرفهاي يكبار مصرف ميريزند و بهدست مردم ميدهند. نور موكب را هم با چراغقوه موبايل تأمين كردهاند. پسر 12ساله خانم مسجدي خيلي تروفرز جلويمان ظاهر ميشود و وقتي ميگويم از همشهري آمدهام بيشتر تحويلمان ميگيرد. ميگويد: «موكب را كمي دير راه انداختهاند و نتوانستهاند هماهنگيهاي برق آن را انجام بدهند».
اما اين مسئله دليل نشده كه كار را تعطيل كنند و براي همين، هر شب دهه اول براي 500نفر سوپ ميپزند و اينجا ميآورند. مسجدي اصالتا نجفي است و كلي دوست تهراني دارد. جماعت منتظر سوپ خوشمزه را كنار ميزنم تا بتوانم به موكب بغلي سر بزنم؛ جايي كه چند نوجوان مشغول پذيرايي با چاي هستند. در حالت عادي شايد هيچ پدر و مادري حاضر نباشد فرزندانش را با قلقل سماور تنها بگذارد و حتي از او بخواهد برايش چاي بريزند. اما اين نوجوانها كار دستشان آمده و توي پذيرايي از مهمانهاي سيدالشهدا(ع) باتجربه شدهاند. سيدرضا هاشمي اهل كاظمين است و امسال كلاس هفتم ميخواند، او را ميتوانيم يك عراقي نسل سوم كه به ايران مهاجرت كرده بخوانيم و به همين دليل، اصلا لهجه غليظ عربي ندارد. او درباره موكبشان كه نام مقدس «امالمصائب» بر سردرش خورده ميگويد: «پدرم اصالتا كاظميني است. اما ما تهران به دنيا آمدهايم. ما تقريبا هر سال براي زيارت يا ديدار همشهريها به كاظمين، نجف و كربلا ميرويم. امروز چون خودمان دسته ميخواهيم راه بيندازيم زودتر كار پذيرايي را شروع كردهايم. من توي خانه خودمان هيچ وقت چاي دم نميكنم اما محرمها خودمان موكب داريم و به كمك بچهها پول جمع ميكنيم و تقريبا هر شب 200 ليوان چاي بين عزادارها پخش ميكنيم. شبهاي قبل هم بعضي از بچهها آش و عدسي آورده بودند». سيدرضا درباره رسم و رسوم عزاداري نجفيها و كاظمينيهاي مقيم تهران ميگويد: «نجفيها شبهاي دهه اول مشاعل دارند. مشاعل يك چوب بلند است كه رويش مشعلهاي زيادي روشن ميكنند و بعد آن را ميچرخانند. البته اين رسم ويژه شب هشتم تا دهم است و در كنار آن طبل هم ميزنند. فكر كنم آن 3 شب مشاعل روشن ميكنند به اين دليل كه گفته ميشود لشكر يزيد، 3 شب آخر با اين مشعلها به نزديكي خيمههاي امامحسين(ع) ميآمدند تا آنها را تهديد كنند و بترسانند. كاظمينيها هم دمامشان برعكس ايرانيها 6ضلعي است و با پوست طبيعي درست ميشود. آنها از همين شبها تا عاشورا مراسم تشابهي دارند كه تا حدودي شبيه مراسم تعزيه ايرانيهاست. روز تاسوعا و عاشورا هم تشابهي براي 14معصوم برگزار ميشود كه خيليها از جاهاي مختلف تهران ميآيند تا آن را ببينند. اينجا و ميان عربهاي دولتآباد، كسي اهل تسنن نيست و ايرانيها هم همراه با ما در مراسم عزاداري شركت ميكنند. راستش فكر ميكنم روش عزاداري ما براي خيليها جالب است و براي همين هر شب چند هزار نفر ميآيند بلوار قدس!»
- كباب تركي با ادويه عربي!
جمعيت لحظهبهلحظه بيشتر ميشود. جلوي يكي از مغازههاي كنار بلوار و در فاصله ميان موكبها دو صف طولانيتر از صفهاي ديگر شكل گرفته. دليلش هم وقتي مشخص ميشود كه جمعيت را كنار ميزنم و با مطعم كباب تركي مواجه ميشوم. باورتان ميشود كسي براي امامحسين(ع) كباب تركي نذر كرده باشد؟! اينجا اما محله باسخاوت عربهاست؛ عربهايي كه ميگويند همهچيزشان را از ائمه اطهار(ع) دارند. عمار هاشمي، يكي از مسئولان اين موكب را به زور از ميان جماعت بيرون ميكشم تا درباره اين نذر تقريبا عجيب و غريب بيشتر بدانم. او ميگويد: «حاج طارق، صاحب اصلي مغازه هر سال نذري آش و حليم ميداده، اما امسال با كباب تركي از مهمانهاي امام حسين(ع) پذيرايي ميكند. كبابها هم 2 جور است، يكي كباب با گوشت مرغ كه ما به آن «داس دجاجه» ميگوييم و ديگري كباب گوشتقرمز كه اسمش «داس لحم» است. هر شب حدود 5هزار مهمان داريم و نان ساندويچيهايمان هم يك نفره است. براي پذيرايي از مهمانها حدود 20نفر هر شب اينجا زحمت ميكشند، فكر ميكنم اين نذري خيلي ميان ايرانيها و عربها طرفدار دارد چون صف اين موكب طولانيتر از آن يكيهاست». عمار همينطور ميان صحبتهايش اشاره ميكند كه 90درصد عراقيهايي كه الان در بلوار عربها ساكنند اصالتا ايراني هستند، اما حكومت بعث در همان ابتداي قدرتش بهدليل اينكه با عربهاي شيعه ايراني مشكل داشت همه را از خانههايشان بيرون كرد و اموالشان را صاحب شد. الان كه ميبينيد اين همه عرب عراقي اينجا هستند، همهشان بعد از تاسوعا و عاشورا برميگردند عراق تا موكبهاي پذيرايي از ايرانيها را در مراسم اربعين تدارك ببينند. ساعت 8:30 شب است و همينطور به جمعيت بلوار اضافه ميشود. شايد اين سؤال پيش بيايد كه هزينه پذيرايي هر شب از 10هزار عزادار حسيني كه در شبهاي تاسوعا و عاشورا بيشتر هم ميشوند از كجا ميآيد؟ عمار ميگويد: «خيلي از تجار كاظميني، نجفي و كربلايي ساكن تهران هزينههاي اصلي اين موكبها را ميدهند حتي ايرانيها هم در اين جريان شريكند. خلاصه بگويم كه وقتي نام سيدالشهدا(ع) به ميان ميآيد ديگر خيلي فرق نميكند و همه ميخواهند يك گوشه كار را بگيرند. مثلا اوايل كه اين موكبها را در بلوار ميزدند، تعدادشان كمتر بود اما امسال به نسبت چند سال گذشته تعداد موكبها به بيش از 40تا رسيده و تنوع پذيراييها هم بيشتر شده است. اولها فقط همين وسط بلوار، زير خيمهگاه شلوغ ميشد، اما الان از اول تا انتهاي بلوار همينطور جمعيت ياحسين گويان ميآيند». عمار هاشمي حدس ميزند كه جمعيتي حدود 25هزار نفر از عراقيهاي اصالتا ايراني، ساكن محله دولتآباد باشند؛ عربهايي كه البته بهدليل امنيت بالاي كشورمان در ميانشان لبناني و سوري هم ديده ميشود.
- شمعي به ياد عباس(ع)
هيئت «قطيع كفين» موكب ديگري است كه نسبت به ديگر موكبها جذابتر بهنظر ميرسد. يك سيني بزرگ كه روي آن پارچهاي سبزرنگ كشيده شده و داخلش پر است از ظرفهاي كوچكي كه با انواع شكلات، حلوا و شيريني پر شده حتي داخل يكي از ظرفها ميتوانيد پاستيل ميوهاي هم پيدا كنيد. شمعهاي مشكي و صدفي رنگ توسط مسئول موكب روشن ميشود. علي العميري اصالتا كاظميني است و ايران زندگي نميكند اما در چنين روزهايي به تهران ميآيد تا همراه با همشهريهايش عزاداري كند. فارسياش سليس نيست و همان چند كلمه را هم با لهجه غليظ بيان ميكند. او ميگويد: «به مناسبت اين شب كه به نام حضرت علياكبر(ع) شهرت يافته چنين سينياي با انواع شيرينيها تهيه ميشود». نام موكب را هم به احترام علمدار بيدست كربلا، «قطيع كفين» انتخاب كردهاند. خودش ميگويد كه حضرت عباس(ع) ميان شيعيان عراق و حتي سنيها جايگاه بسيار والايي دارد و خيليها بهخاطر ادب و اطاعتش از امامحسين(ع) عاشقانه دوستش دارند. آنها امشب علاوه بر شكلات، كيك و آبميوه هم ميان عزاداران توزيع ميكنند.
- مشعل، مشعل، مشاعل
همينطور كه مقابل موكبها كار پذيرايي از عزاداران انجام ميشود، مراسم عزاداري هم در وسط بلوار عربها ادامه مييابد. چندي نميگذرد كه جوانها مشاعل را روي دست ميگيرند و به ميان جمعيت ميآيند. مشاعل، در واقع همان جمع مشعل است كه شباهت زيادي به علم چندتيغه ما دارد. اما از چوب ساخته شده و به جاي تيغههاي آن هم مشعلهاي آتشين قرار دادهاند. عليرضا مينابي، نوجوان نجفي كه دستار مشكي رنگي به سر بسته، زير يكي از اين مشاعل ميرود و سعي ميكند تعادل آن را حفظ كند. بعد با حركات پا، چند قدمي جلو و عقب ميرود و آن را دور جماعت ميچرخاند. كسي كه مشاعل را ميچرخاند بايد كاملا دقت كند كه اين كار را با احتياط انجام بدهد تا آتش روي سر و صورتش نريزد. مينابي درباره اين مشاعل ميگويد: «اصل مشاعل مال نجفيهاست. در زمان امامحسين(ع) اين مشاعل را براي اين روشن ميكردند كه شب هنگام نور باشد. مشاعل هم مثل علم ايرانيها از 13مشعل تا 27مشعل متغير است. مشاعل بزرگتر سنگينترند معمولا چند نفري گردانده ميشوند. اين مشعلها با گوني تهيه و روي چوبه اصلي بسته ميشوند. بعد روي آن گازوئيل يا نفت ميريزند و آتش ميزنند». از يك نماي بالا در طول بلوار ميتوان 8-7 مشاعل كوچك و بزرگ را ديد كه ميان جمعيت چندهزار نفري گردانده ميشود و نور آن صحنه زيبايي را در دل تاريكي ايجاد ميكند. حالا طبالها و شيپورزنها هم كنار مشاعل گردانها آمدهاند و با همديگر ضرب ميگيرند. آن كسي كه مشاعل را به دوش ميكشد با صداي بلند فرياد ميزند «ياحسين!» و بعد همه همصدا ذكر نام سيدالشهدا(ع) را با همان لهجه عراقي تكرار ميكنند. اين كار چند باري تكرار ميشود و بعد ضرب و كوب طبلها از سر گرفته ميشود. اين دفعه حركت مشاعلگردان با نواي ضرب طبل هماهنگ ميشود و صداي شيپور به آن مفهومي ديگر ميدهد. 3-2 نفر هم دور مشاعل بزرگ همراه با چرخش مشاعلگردان حواسشان هست كه شعلههاي آتش به كسي آسيب نرساند و فاصله رعايت شود. جمعيت همينطور جلو ميرود تا سر چهارراه برسند و زير خيمه بزرگ جمع شوند.
- بفرماييد قيمه نجفي
«السلام علي الاعضاء المقطعات- السلام عليالرووس المشالات»؛ جملهاي است كه بالاي موكبي به نام «شبابالنجف الاشرف» ديده ميشود؛ هيئتي كه سال1402 قمري توسط جوانان نجفي بنيان نهاده شده است. البته اين موكب در محل توزيع نذريهايش نوشته «التوزيع فقط لرجال». براي همين فقط آقايان را ميتوانيد مقابل اين موكب كه با شربت و چاي پذيرايي ميكنند، ببينيد. روي يك اجاق 6شعله، 6 كتري بزرگ كه رويشان 6 قوري مشكي قرار داده شده چاي اين موكب را تأمين ميكند. روي قوريها شعر محتشم كاشاني با خط نستعليق نگاشته شده «باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است». كمي جلوتر بهنظر ميرسد كه با بزرگترين موكب پذيرايي اين بلوار روبهرو ميشويم. ديگهاي برنج در حال دم كشيدن كنار هم چيده شدهاند و رويشان هم زغال گذاشتهاند. رضا لباف هم نجفي است كه چند سال پيش از عراق به ايران آمده و همين جا ساكن شده. وقتي تعجب ما را مقابل اين دم و دستگاه ميبيند لبخندي ميزند و داستان اين موكب را اينطور تعريف ميكند: «ما هر 10 شب محرم اينجا نذري داريم. هر شب هم يك نوع غذا ميپزيم تا هم تنوع باشد و هم نيت صاحبان نذر ادا شود. قيمه بادمجان، قورمه سبزي، قيمه نجفي و قيمه لپه غذاهايي است كه طي اين شبها پختهايم. امشب هم قورمهسبزي داريم. قيمه نجفي برخلاف قيمه ايرانيها تركيبي است از گوشت و نخود كه آن را خوب ميكوبند تا شبيه به ديزي بشود. بعد به آن ادويه مخصوص عربي ميزنند تا طعم بهتري پيدا كند. آن گوشت و نخود كوبيده را روي برنج ميريزند و بهدست عزاداران ميدهند. ما از شب اول با 12ديگ برنج شروع ميكنيم و تا شب دهم تعداد ديگهايمان به 22 ميرسد. هر شب هم با برنج ايراني از 5هزارنفر پذيرايي ميكنيم. خدمه موكب ما حدود 50نفري ميشوند اما شايد باور نكنيد كه هر شب 200نفر در ساعتها و بخشهاي مختلف كار وارد موكب ميشوند تا بنا به نيتشان به ما در كار پخت وپز و پذيرايي و شست وشوي ظرفها كمك كنند. خلاصه ايرانيها و عراقيها در كنار هم ميآيند تا براي امامشان يك كار كوچك كنند و عشقشان را اينگونه نشان دهند».
- همه زير يك خيمه
بر فراز چهارراه گلبرگ در وسط بلوار عربها يك خيمه بزرگ نصب شده كه مركز ثقل همه مواكب بهشمار ميرود. حدود ساعت 10شب تمام جماعت عزادار حاضر در بلوار زير اين خيمه كه مزين به طرحهاي اسليمي است جمع ميشوند و به نوحهسرايي ميپردازند. مشاعل گردانها هم آهسته راهشان را باز ميكنند تا زير خيمه قرار بگيرند. كوچكترها قلمدوش بزرگها دارند مراسم را نظاره ميكنند و تركيب شعلههاي آتش، چرخش پرچمهاي بزرگ سبز و سرخ، نواي طبل و شيپور يا حتي بوي همان پلوي ايراني پيچيده در بلوار برايشان جالب بهنظر ميرسد. نواي طبلها براي لحظهاي قطع ميشود و بزرگ جمع دوباره با همان لهجه فرياد ميزند «ياحسين» و با تكاندادن دستش از جمعيت اطرافش ميخواهد با او همصدا شوند. حالا صداي ايرانيها و عراقيهايي كه زير اين خيمه جمع شدهاند انگار رساتر از هر زمان ديگري به گوش ميرسد. اين ياحسين گفتنها چندباري تكرار ميشود و بعد دوباره مراسم مشاعل گرداني و طبلزني از سر گرفته ميشود. پايان هر مراسم، شيعيان هر شهر به سمت حسينيههاي خودشان ميروند تا همراه با همشهريهايشان به نوحهسرايي براي سيدالشهدا(ع) بپردازند. سينهزني عربها و نواهاي دلنشين مداحان آنها چيزي نيست كه از نگاه تهرانيهاي حاضر در بلوار دور بماند. براي همين جمعيت اين هيئتها طي شبهايماه محرم چند برابر ميشود. آنها همگي دارند خودشان را آماده ميكنند، آماده براي اينكه چند هفته بعد در بلواري به نام بين الحرمين در كربلا- ايراني و عراقي- ارادتشان را به سرور و سالار شهيدان و شهداي عاشورا نشان بدهند.