همشهری آنلاین-عطیه اکبری: از شیرینیهای پرمغز و گران عربی تا کباب شاورما و فلافل و کبّه. اما چرا تهیه و فروش غذاها و شیرینیهای عربی تا این حد در این محدوده از محله دولتآباد رونق دارد؟ پرسوجویی ساده کافی است تا اهالی محله، قدیمیترینهای این خیابان را معرفی کنند. قدیمیترینهایی که حرفهای جالبی برای گفتن دارند و تاریخ شفاهی محله به حساب میآیند و از طرف دیگر پای فلافل و شیرینی عربی و کباب شاورما را به تهران و شهرری باز کردهاند.
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
آنهایی که میخواهند غذای اصل عربی را نوش جان کنند به تقاطع خیابان گلبرگ با بلوار قدس میآیند. این محدوده پر است از مغازههای فلافلی و کبابی که عطر و بوی آنها حسابی اشتهای آدم را تحریک میکند و رهگذران را سر ذوق میآورد. صاحب قدیمیترین مغازه کبابی دولتآباد نامش «حسن شیرازی» است.
او ۲۸سال قبل و همزمان با اوجگیری جنگ تحمیلی، به همراه تعداد زیادی از عراقیهای ایرانیتبار به ایران آمده و در خیابان گلبرگ ساکن شده است. شیرازی به نوعی تاریخ شفاهی این خیابان به حساب میآید و حرفهای جالبی برای گفتن دارد. بعد از گذشت سالها هنوز هم لهجه عربی دارد و بعضی از کلمات فارسی را به سختی ادا میکند.
او خاطرات سالهای گذشته را این گونه مرور میکند: «بعد از انقلاب و آغاز جنگ ایران و عراق، رژیم بعث، عراقیهای ایرانیتبار را از عراق بیرون کرد. چون ریشه ایرانی داشتند. در واقع بیشتر افرادی که در این محله، بهعنوان عرب یا عراقی شناخته میشوند در حقیقت اصلیت ایرانی دارند و جدشان ایرانی است. مثل من که جدم اهل شیراز بود. او سالها قبل وقتی مریضی طاعون همهگیر میشود برای فرار از این بیماری و کار و ادامه زندگی به عراق میرود و بعد از چند سال که شناسنامه رایج میشود شناسنامه عراقی میگیرد. سرانجام بعد از شروع جنگ تحمیلی و اخراج ما از عراق، به همراه خانوادههایمان به ایران آمدیم و از دوستان و اقوامی که قبل از ما به ایران آمده بودند شنیدیم در محدودهای از تهران و شهرری خانه و زمین قسطی میفروشند. همین شد که کمکم پای عربهای ایرانی تبار به این محله باز شد و یکدیگر را خبر کردند و در مدت کوتاهی اینجا به محله عربها معروف شد.»
شیرازی میگوید: «از قدیمیهای محله دولتآباد شنیدهایم که شرکتی به نام دولتآباد چند سال قبل از انقلاب آپارتمانهای زیادی را در این محله ساخت و به همین دلیل نام اینجا را محله دولتآباد گذاشتند. البته عربهای ایرانیتبار در نقاط دیگر تهران هم حضور دارند اما تعدادشان در دولتآباد و بهویژه خیابان گلبرگ و بلوار قدس خیلی بیشتر است.»
حضور در جبههها
جالب است بدانید که بسیاری از عربهای ایرانیتبار بعد از ورود به کشور و با توجه به شرایط جنگی با استقبال گرمی مواجه نشدند اما آنها که خود را ایرانی میدانستند برای اثبات اصالتشان دوشادوش رزمندگان در جبههها جنگیدند. شیرازی هم یکی از عربهایی بود که در آخرین ماههای جنگ دوش به دوش رزمندهها جنگید. او بعد از پایان جنگ تحمیلی نخستین مغازه کباب ترکی تهران را ابتدا در خیابان مروی و بعد هم در دولتآباد افتتاح کرد.
شیرازی درباره دلیل حضورش در جبهه میگوید: «همه زندگی ما در عراق بود و آنجا بزرگ شده بودیم اما ظلم حکومت بعث عراق ما را خسته کرده بود و ستمهای صدام را چشیده بودیم. به همین دلیل انتخاب ما نبرد در جبهه حق علیه باطل بود. علاوه بر این ما همواره خودمان را ایرانی میدانستیم و میخواستیم دین خود را به سرزمین آبا و اجدادیمان ادا کنیم.»
نیزاری که محله عربها شد
«اینجا سالها قبل بیابان و نیزار بود.» این جمله را «احمد رئوف» صاحب یکی از کبابیهای قدیمی خیابان گلبرگ میگوید. او مثل خیلی از عربهای ایرانیتبار سال ۱۳۵۹ و همزمان با آغاز جنگ تحمیلی به تهران آمد و در این محله ساکن شد.
وی گریزی به خاطرات سالها قبل میزند و میگوید: «یادش بهخیر وقتی ما برای زندگی به اینجا آمدیم فقط تعداد کمی آپارتمان در این خیابان ساخته شده بود و بقیه نیزار بود. آن موقع اینجا شبیه به یک روستای خوش آب و هوا بود اما حالا دیگر شهر شده است.» سالهاست که بوی کباب رئوف، صبح و شب در خیابان گلبرک میپیچد. در مغازهاش علاوه بر کباب، غذایی به نام کبّه هم میفروشد. هرچند این غذا نتوانسته مثل فلافل، ذائقه ایرانیها را به خود جلب کند اما یکی از غذاهای محبوب عربی در بین بعضی از ایرانیهاست.
همسایههایی که با هم رفیقند
۲۷ سال است که در خیابان گلبرگ زندگی میکند و سکونتش در این محله تقریباً همزمان با ورود عربها بود. «محمد صالحی» یکی از کاسبان خیابان گلبرگ است و مغازه لباسفروشی دارد. حافظه او پر است از خاطرات تلخ و شیرین سالها زندگی در محله دولتآباد.
او از روزهای آغاز همسایگی با مهمانانی میگوید که ناگهان وارد شهرری شدند: «اوایل همسایگی با عربها برایمان کمی سخت بود. آنها اگرچه ایرانیالاصل بودند اما فرهنگ خود را داشتند و ما هم همینطور. اصلاً سبک زندگی ما و عربها با هم متفاوت بود. حتی در برههای اختلافات آنقدر زیاد بود که میتوان گفت در آن زمان یک ناسازگاری محلی شکل گرفته بود. حالا که به آن سالها فکر میکنم دلم میسوزد. عربهای ایرانیتبار به نوعی از اینجا رانده و از آنجا مانده بودند. عراقیها آنها را ایرانی و ایرانیها عراقی میدانستند. اما کمکم در گذر زمان و با تقویت حس همسایگی مشکلات کمتر و کمتر شد و حالا با همه آنها رفیق هستیم.»
صالحی میگوید: «فرهنگ ما با هم متفاوت بود. چندین سال قبل بعضی از این همسایههای عرب برخی از موازین شهرنشینی را رعایت نمیکردند؛ اما الان اوضاع فرق کرده است و دیگر مثل سابق نیست.» جنوب شهریها به داشتن مرام و معرفت معروفند و جالب اینکه حالا بعد از گذشت سالها عربهای ایرانیتبار از نظر مرام و معرفت چیزی کم ندارند. صالحی میگوید: «این روزها هممحلهای هستیم و اگر مشکلی برای یکی از ما پیش بیاید فرقی نمیکند که طرف، عرب است یا فارس؛ به یکدیگر کمک میکنیم و در یک کلام این خیابان به راسته بامرامها تبدیل شده است.»
شیرینی عربی اصل اینجاست
رنگ و لعاب شیرینیهای عربی از پشت ویترین مغازه شیرینیفروشی توجه هر بینندهای را جلب میکند و امروز این شیرینیها طرفداران پروپاقرص بسیاری دارد. البته شاید آنهایی که میخواهند طعم اصلی این خوراکی خوشمزه را بچشند نمیدانند که قدیمیترین شیرینیفروشی عربی در محله دولتآباد در تقاطع خیابان گلبرگ با بلوار قدس قرار دارد. پیدا کردن این قنادی قدیمی کار سختی نیست. پرسوجویی کوتاه از اهالی محله، ما را به مقصد میرساند. صاحب اصلی شیرینیفروشی در مغازه نیست. فروشنده خودش از اهالی قدیمی خیابان گلبرگ است. او اطلاعات دست اول و جالبی از این شیرینیها به ما میدهد.
«سیدعلی قاری» میگوید: «پخت شیرینی عربی شغل آبا و اجدادی صاحب این مغازه به حساب میآید و قبل از اینکه به ایران بیاید در نجف مغازه شیرینیفروشی داشته است.» او میگوید: «شیرینی اصیل عربی در تهران فقط در کارگاه نزدیک این مغازه پخته میشود. قیمت شیرینیهای عربی از کیلویی ۴۵هزار تومان شروع میشود و تا کیلویی ۶۵هزار تومان هم میرسد.» البته او دلیل گران بودن این شیرینیها را هم توضیح میدهد: «۵۰ تا ۷۰درصد شیرینی عربی مغز آجیل است.»
این شیرینیها نامهای جالبی دارد. حلوای دهین، عش البلبل، شعریه یا باقلوای رشتهای، کعک. جالبتر اینکه به گفته فروشنده مغازه، فرمول تهیه این نوع شیرینی اصل عربی را در ایران فقط حاج مهدی شرف و پسرانش در اختیار دارند.
قاری میگوید: «چند وقت قبل یکی از قنادان محله میخواست فرمول تهیه حلوای دهین را از حاج آقا بخرد اما او زیر بار نرفت. فرمول اصلی پخت این شیرینیها و شیره خاصی را که در آن به کار میرود فقط حاجی و پسرانش میدانند. موقع پخت، هیچکسی اجازه وارد شدن به کارگاهشان را ندارد.»
از شاورما تا کباب ترکی
یکی دیگر از غذاهای خوشمزه خیابان گلبرگ، کباب ترکی است. جالب است بدانید که اصل این غذا برخلاف نامش سوری است و عربها پای آن را به ایران و تهران باز کردند. «کاظم دارا» مشغول بریدن گوشت کباب و آماده کردن آن برای مشتریان است. او از ۱۵سالگی به ایران آمده اما میگوید وقتی ۱۰ساله بوده طرز پخت این کباب را یاد گرفته است: «بچه که بودم تهیه این کباب را یاد گرفتم. لبنانیها و سوریها به آن شاورما میگویند. اول که به تهران آمدیم در محله اتابک ساکن شدیم و در کوچه مروی مشغول به همین کار شدم. اما بعد از مدت کوتاهی به دولتآباد آمدم و حالا نزدیک به ۲۰سال است که کباب ترکی میفروشم.»
دارا لبخندی میزند و به شوخی میگوید: «کاظم دارا را شکموهای تهرانی خوب میشناسند. شبهای تعطیل مشتریان از ستارخان و شهرک غرب تا نارمک و تهرانپارس به مغازه ما میآیند.» دارا از تفاوتهای کباب ترکی دستپخت تهرانیها و عربها میگوید: «کبابی که در اینجا پخته میشود از گوشت خالص گوساله است. از مرغ و گوشت چرخکرده هم خبری نیست.» دارا در هیئتهای معروف دولتآباد و در مناسبتهای خاص مداحی میکند.
یک ساندویچ برای ۲نفر
اگر از فلافلخورهای حرفهای باشید حتماً میدانید که ساندویچ اصل فلافل را باید از دستان «قاسم شیرازی» معروف به «قاسم فلافل» گرفت.
او برای نخستینبار فلافل را به شهرری آورد و نخستین مغازه فلافلی را در خیابان گلبرگ باز کرد و تا چندسال بیرقیب بود. البته خودش معتقد است که هنوز هم بیرقیب است و میگوید: «ادویهای که من در فلافم میریزم کیلویی ۲۵۰هزار تومان قیمتش است و هر کسی از جزئیات آن خبر ندارد. ۱۷سال در خیابان فلسطین مغازه فلافلی داشتم و ۲۷سال هم در دولتآباد مغازه دارم.»
فلافل تاریخچه شنیدنی دارد که او توضیح میدهد: «اصل فلافل برخلاف تصور عموم نه لبنانی که فلسطینی است. مردم فلسطین چون سالها با اسرائیل در جنگ هستند و وضع اقتصادی جالبی نداشتند از عهده خرید گوشت برنمیآمدند. به همین دلیل این غذا را بهعنوان یکی از غذاهای اصلی انتخاب کردند و به نوعی میتوان گفت فلافل غذای فقراست اما حالا دیگر اوضاع فرق کرده و در تهران جایش را در دل همه، چه پولدار و چه بیپول باز کرده است. من نخستین روزهایی که در مغازهام فلافل میفروختم ایرانیها با تعجب به فلافل نگاه میکردند و بعد از کلی پرسوجو یک ساندویچ میخریدند و آن را نصف میکردند و ۲ نفری میخوردند. الان دیگر به یک ساندویچ هم قانع نیستند.»
-----------------------------------------------------------------------------------------------
*منتشر شده در همشهری محله منطقه ۲۰ در تاریخ ۱۳۹۴/۰۵/۰۵
نظر شما