تاریخ انتشار: ۳ آبان ۱۳۹۵ - ۰۹:۱۰

همشهری دو - شید‌ا اعتماد‌: اینجا واسطه‌ فضای بیرون و درون است؛ واسطه‌ای که راه را در آمیزه‌ای از نور و خیال می‌پیچد و از پشت این لفافه به رهگذر می‌نمایاند.

راه پيداست اما باريك است و كمي سرد. نيمه‌تاريك است و عابر، دست‌ها را كه باز كند مي‌تواند ديوارهاي دوطرفش را لمس كند. اينجا جاي ايستادن نيست. جاي دويدن هم نيست. در آن، سكوتي از ناكجا آوار مي‌شود و حرف‌هاي دم‌دستي روزانه‌ را به زمزمه‌هايي رمزآلود تبديل مي‌كند. اينجا فقط مي‌شود آرام و با ترديد قدم برداشت؛ ترديدي كه به نور كمرنگي كه از انتهاي مسير خودش را مي‌نماياند، مي‌بازد. سايه‌ها و روزن‌ها تا برسد به حياط، دلش را گرم نگه مي‌دارند كه باز، جايي كه خيلي هم دور نيست روشني هست و آفتاب و روز. عابر را كه حالا مهمان است، دلداري مي‌دهند كه چند قدم ديگر به حياط مي‌رسد، صداي آب مي‌آيد و شايد حتي درخت خرمالوي حياط ميوه‌هاي خوش‌رنگش را رو به آفتاب بي‌رمق پاييز چيده باشد. معماري دست خيال را وقتي مي‌گيرد كه با نور و سايه همراه مي‌شود. وقتي بهانه دريچه‌هاي كوچكش فقط ورود نور نيست و سر راهشان مخاطب را به بازي هم مي‌گيرند، وادارش مي‌كنند قدم‌هايش را با نور و سايه ميزان كند. بعد درست وقتي كه اندوه راه قلبش را پيدا مي‌كند، او را از آن مسير نيمه تاريك به نور مي‌رسانند.