تاریخ انتشار: ۱۶ آبان ۱۳۹۵ - ۰۷:۱۵

همشهری دو - سنا حیدریان: در روزگاری که شاید خیلی‌ها سرطان را پایان زندگی بدانند‎، کسانی هستند که برای از بین بردن این تصور تلاش می‌کنند.

 دكتر مسعود شباني، سرپرست مركز پرتودرماني بيمارستان شهيد رمضان‌زاده شهر يزد، پزشكي است كه با همكاري همسرش و برخي از بستگان و بيماراني كه حالا به دوستان صميمي آنها تبديل شده‌اند، براي كم‌كردن مشكلات مرتبط با سرطان تلاش مي‌كنند. دكتر شباني علاوه بر دغدغه‌هاي پزشكي كه در قبال بيمارانش دارد، دغدغه‌هاي انساني زيادي را براي خود و همراهانش ساخته، هر چند خودش معتقد است لطف و تلاش اطرافيانش به بيماران، او را در اين مسير قرار داده است. بيماران سرطاني مركز پرتودرماني شهيد رمضان‌زاده شهر يزد كه اغلب از مناطق محروم شهرستان‌هاي اطراف و به‌خصوص استان‌هاي سيستان و بلوچستان و هرمزگان به اين مركز مراجعه مي‌كنند چند وقتي است كه مجبور به اسكان در پارك‌ها و فضاي سبز اطراف بيمارستان نيستند و با وجود استقرار يخچال مهرباني اين مركز، كمتر دغدغه تأمين خوراك و تغذيه‌شان را دارند. از طرف ديگر با تشكيل كلاس‌هاي رايگان در مركز شهيد رمضان‌زاده، حالا خيلي از بيماران سرطاني با بيماري‌شان بيشتر از قبل كنار آمده‌اند و با فراموش كردن افسردگي و نااميدي‌هاي قبل با قدرت بيشتري با بيماري مبارزه مي‌كنند. در اين مركز پرتودرماني، كودكان سرطاني هم بي‌نصيب نمانده‌اند. آنها هم با برخورد مثبت پرسنل و قولي كه بابت جايزه گرفتنشان پس از شيمي‌درماني و پرتودرماني مي‌گيرند نيازي به گرفتن داروي بيهوشي ندارند و حالا عوارض كمتري را تحمل مي‌كنند. دكتر مسعود شباني، در اين گفت‌وگو مي‌گويد:« تنها چيزي كه اين روزها او را براي ادامه فعاليت تشويق مي‌كند دعاي بيمارانش است».

  • كمي درباره حوزه فعاليت‌تان در مركز پرتودرماني شهيد رمضان‌زاده يزد صحبت كنيد.

حدود 6-5 سالي است كه در اين مركز مشغول به‌كار هستم و 2 سالي است كه سرپرستي آن را نيز عهده‌دار شده‌ام. خوشبختانه از زمان فعاليتم در اين مركز موفق شده‌ايم بخش شيمي‌درماني را گسترش دهيم كه البته اين اقدام را مديون خيّريني هستيم كه با همكاري‌هايشان به توسعه اين بخش كمك قابل‌توجهي كرده‌اند.

  • شما از جمله پزشك‌هايي هستيد كه علاوه بر دغدغه‌هاي پزشكي در قبال بيماران‌تان، دغدغه‌هاي انساني و معيشتي هم براي آنها داريد. كمي درباره اقداماتي كه در اين مركز داشته‌ايد توضيح دهيد.

هيچ وقت معتقد نبوده‌ام كه به‌شخصه كار خاص و قابل‌توجهي براي بيماران مركز انجام داده‌ام و هر چه بوده را به‌عنوان سعادتي مي‌بينم كه از طرف خداوند نصيبم شده است. با اين حال بايد بگويم با كمك عده‌اي از دوستان و خيّريني كه هميشه پاي ثابت اقدامات خير بوده‌اند تسهيلاتي براي بيماران نيازمند فراهم كرده‌ايم كه كمتر درگير مشكلات مالي مربوط به درمان سرطان باشند و تنها فكر و هدفشان شكست بيماري باشد. هر چند در بيشتر مراكز دولتي اقدامات درماني در زمينه سرطان رايگان است اما ما با كمك خيّرين شرايطي را براي بيماران مهيا كرده‌ايم كه هزينه‌هاي جانبي درمان هم برايشان دردسرآفرين نباشد.

  • تمام اقدامات شما در زمينه درمان بيماران بوده است؟

خير علاوه بر مشكلات مربوط به درمان، اغلب بيماران و همراهان آنها با مشكلاتي از قبيل اسكان و تغذيه روبه‌رو هستند كه ما سعي كرده‌ايم در اين زمينه‌ها كمكي به آنها داشته باشيم. ازجمله اين اقدمات معرفي خانه‌هاي اجاره‌اي براي اسكان كساني است كه گاهي مجبورند دوره درمان بيمارشان را در پارك بگذرانند. ما با معرفي برخي از خانه‌هايي كه براي اجاره مسافران درنظر گرفته شده‌اند شرايطي را فراهم كرده‌ايم كه آنها اجاره كمتري پرداخت كنند و ما مابه‌التفاوت اجاره را به صاحبان منازل مي‌پردازيم. از طرف ديگر به‌تازگي يخچالي در مركز شيمي‌درماني با عنوان «يخچال مهرباني» قرار داده‌ايم تا بيماران غذا و خوراكي‌هايي كه توان تهيه آنها را ندارند از يخچال تأمين كنند.

  • هزينه‌ها را خود شما تقبل كرده‌ايد؟

نه. من بسياري از اين اقدامات را مديون خيّريني هستم كه يا خودشان از بيماران مركز بوده‌اند يا به شكلي به مركز معرفي شده‌اند. شايد اوايل اين هزينه‌ها از طرف خود من و با بودجه شخصي تأمين مي‌شد اما كمي بعد خيّرين وارد عمل شدند و حالا چنين كارهايي تنها متكي به من نيست. در حال حاضر خيلي از مواقع وقتي به يخچال مراجعه مي‌كنيم مي‌بينيم كه مردم خودشان يخچال را پر كرده‌اند و در آن آبميوه، خوراكي و غذا گذاشته‌اند.

  • اين اقدامات تا چه اندازه در روحيه بيماران تأثيرگذار بوده؟

مسلما تأثير زيادي دارد. علاوه بر فشارهاي روحي‌اي كه بيمار سرطاني و خانواده‌اش متحمل مي‌شوند، هزينه‌هاي سنگين دارو و درمان و مشكلات جانبي نيز باعث مي‌شود تا آنها نااميد و عصبي باشند. با اين حال كوچك‌ترين همراهي و همدلي با بيماران و خانواده‌هايشان تأثير عجيبي بر روحيه آنها مي‌گذارد. جالب اينكه ما در روش‌هاي درماني به اندازه‌اي روحيه را بر بهبود بيماري تأثيرگذار مي‌دانيم كه اقدامات مجزايي براي بهبود اين وضعيت انجام داده‌ايم؛ به‌عنوان مثال ما سقف اتاق‌هاي مربوط به بخش شيمي‌درماني را به‌صورت آسمان مجازي طراحي كرده‌ايم تا وقتي بيمار روي تخت مي‌خوابد و نگاهش به بالا مي‌افتد آسمان را بالاي سرش ببيند و به آرامش برسد. از سوي ديگر ما با طراحي اتاق بازي براي بچه‌ها و جايزه دادن به بچه‌هاي بيمار تلاش كرده‌ايم تا آنها علاوه بر تحمل فضاي بيمارستان، همكاري بيشتري با تيم درماني داشته باشند.

  • از زماني صحبت كنيد كه كم‌كم پاي خيّرين و كمك‌هايشان به مركز شيمي‌درماني شهيد رمضان‌زاده باز شد؟

شروع نخستين فعاليت‌ها در زمينه جمع‌آوري كمك‌هاي خيّرين از حدود 6-5 سال پيش آغاز شد. آن زمان هنوز وايبر و تلگرام مثل امروز همه‌گير نشده بود؛ بنابراين همسر برادر من از طريق ايميل به افراد مختلف و خيّريني كه با آنها آشنايي داشت پيام‌هايي ارسال مي‌‌كرد تا از اين طريق كمك‌هايي را براي مركز جمع‌آوري كند. با برقراري اين ارتباطات با عده‌اي از خيّرين كه ابتدا از بستگان و آشنايان بودند، ماهانه مبلغ كمي جمع‌آوري مي‌شد كه هر كدام از خيّرين در آن حدود با 10تا 15هزار تومان نقش داشتند. رفته‌رفته اين كمك‌ها از نظر مبلغ و تعداد نفرات بيشتر شد و ما توانستيم خدماتمان به بيماران را بيشتر كنيم.

  • در حال حاضر خودتان چقدر در پيشبرد اقدامات خيريه در مركز نقش داريد؟

با روي غلتك افتادن كارها و حمايت و كمك خيّرين من بيشتر بر اقدامات نظارت دارم؛ چرا كه بيشتر وقتم صرف ويزيت بيماران مي‌شود. با اين حال اغلب ايده‌ها از طرف همسرم مطرح مي‌شود و دوستان هم در عملي شدن آنها كمك مي‌كنند. به‌دليل اينكه رياست مركز بر عهده‌ام است اكثر كارها با من هماهنگ مي‌شود يا خيلي از مبالغ خيريه توسط بيماران و خيّرين به من واگذار مي‌شود تا به صلاحديد و براساس اولويت‌ها آنها را براي بيماران نيازمند هزينه كنيم.

  • در ادامه فعاليت‌هاي خيريه نيازي به حمايت و پشتيباني دستگاه‌هاي دولتي نداريد؟

ما هميشه گفته‌ايم در زمينه كارهاي خيريه توقعي از كسي نداريم اما اگر حمايت و كمك‌هايي باشد مسلما دلگرم‌تر مي‌شويم و مي‌توانيم تلاش‌هاي بيشتري براي حل مشكلات بزرگ‌تر بيماران بكنيم. جالب اينكه بناي اصلي بيمارستان وقفي است و از طرف خانواده شهيد رمضان‌زاده به دانشگاه علوم پزشكي اهدا شده است. خوشبختانه بناي اصلي بسيار وسيع است و درصورت برخي حمايت‌ها از سوي شهرداري و دانشگاه، ما مي‌توانيم اقدامات مهمي انجام دهيم؛ به‌عنوان مثال ما در بخشي از بيمارستان، فضاي خالي و بدون استفاده‌اي داريم كه چندبار از شهرداري تقاضا كرده‌ايم امكاني را براي ساخت كمپ يا استراحتگاهي براي اسكان همراهان بيماران احداث كنيم كه متأسفانه فعلا اين طرح با وجود فضاي قابل استفاده عملي نشده است. اينها اقداماتي است كه به هر حال بايد از سوي دستگاه‌هاي دولتي پيش رود و فكر مي‌كنم در اين زمينه‌ها كمك‌هاي دولتي بتواند كمك زيادي به ما كند.

  • تا به حال با خانواده شهيد رمضان‌زاده ديدار يا تماسي داشته‌ايد؟

متأسفانه اين اتفاق تا امروز نيفتاده اما در اين بين موضوع جالبي وجود دارد كه هميشه از آن به‌عنوان اتفاقي خير از سوي خداوند يادمي‌كنم. شهيد محمود رمضان‌زاده با وجود اينكه حدود 10 سال از من بزرگ‌تر بوده‌اند دقيقا در مدرسه‌اي در شهر تهران درس خوانده‌اند كه من هم شاگرد همان مدرسه بوده‌ام. حالا هم احساس مي‌كنم اين موضوع يك ارتباط جالب است كه من در بيمارستاني خدمت مي‌كنم كه بناي اصلي آن توسط هم‌مدرسه‌اي شهيد من وقف شده و حالا وظيفه‌ام اين است كه من هم در كمك به بيماران نقشي داشته باشم.

  • در واكنش بيماران در قبال اقدامات شما، بيشترين چيزي كه به شما و همراهانتان دلگرمي مي‌دهد چه چيزي است؟

با وجود اينكه ما هيچ توقعي از بيماران نداريم اما آنها خيلي لطف دارند و هميشه تشكر و دعا مي‌كنند. واقعا هيچ‌چيز به اندازه دعاهاي بيماران و همراهانشان به من دلگرمي نمي‌دهد. همين دعاها دلم را قرص مي‌كند و براي كارهاي بيشتر از خداوند طلب قدرت و توان مي‌كنم. به جز اينها مشاركتي هم كه در پيشبرد اهداف به‌وجود مي‌آيد حس خوبي به من مي‌دهد. كسي كه يك‌بار از يخچال مهرباني بيمارستان چيزي برمي‌دارد دفعه بعد در حد وسع و توان خودش چيزي در يخچال مي‌گذارد و همين‌ چيزهاست كه من را خوشحال مي‌كند و معناي واقعي «بني آدم اعضاي يكديگرند» را برايم زنده مي‌كند.

  • ‌يكي از شيرين‌ترين خاطرات‌تان را از سال‌هاي حضورتان در يزد و خدمت در بيمارستان شهيد‌رمضان‌زاده‌ برايمان تعريف كنيد.

دوست دارم از خاطره‌اي صحبت كنم كه چند سالي است براي ما تبديل به يك رسم شده است. در شهر يزد‌ آش گندمي پخته مي‌شود كه به‌ آش امام حسين(ع) معروف است و در مناسبت‌هاي مختلف آش‌هاي محله‌هاي مختلف يزد معروف است. چند سال پيش ما تصميم گرفتيم به نيت شفاي بيماران بيمارستان خودمان اين‌ آش را در بيمارستان بپزيم و در كوچه بيوك شهر يزد چند ديگ از اين‌ آش را بار گذاشتيم. اين‌ آش به قدري بركت داشت كه ما توانستيم به كل محله و بيماران و پرسنل‌ آش بدهيم. جالب اينكه هر سال ما در‌ ماه شعبان اين‌ آش را مي‌پزيم و هر سال بركت اين‌ آش بيشتر مي‌شود و با كمك خيّرين و بيماران سابق بيمارستان تعداد زيادي ديگ‌ آش، طبخ و بين مردم تقسيم مي‌شود.

  • با وجود دغدغه‌هايي كه علاوه بر تلاش‌هاي پزشكي‌تان داريد، متأسفانه برخي از همكاران شما توجهي به چنين مسائلي ندارند و حتي گاهي مبالغ بالايي را براي ويزيت بيماران طلب مي‌كنند. شما چه صحبت و پندي براي چنين پزشكاني داريد؟

من منكر كم‌لطفي برخي از پزشكان نيستم اما بايد بگويم خوشبختانه نگاه انسان‌‌دوستانه در بين پزشكان زيادي وجود دارد و خيلي از همكاران من با بيماران تا حد زيادي راه مي‌آيند. با اين حال در حوزه تخصص خودم به پزشكان همكارم مي‌گويم خوشبختانه در حال حاضر كمتر پزشكي وجود دارد كه از نظر مالي مشكلي داشته باشد؛ بنابراين نتيجه كوچك‌ترين مراعات در قبال بيماران، به زندگي پزشكان و هر كسي كه كمك كند برمي‌گردد. ما پزشكان و متخصصان شيمي‌درماني اصطلاحي بين خودمان داريم و مي‌گوييم يك بيمار سرطاني هم چشم از جانش بسته و هم مالش. بنابراين ايجاد دلگرمي چه در زمينه مالي و چه درماني باعث مي‌شود تا بيمار و خانواده‌اش نگاه پراميدتري نسبت به آينده داشته باشند. وضعيت يك بيمار سرطاني زمين تا آسمان با يك خانمي كه براي سزارين به بيمارستان مراجعه مي‌كند و كساني كه براي جراحي‌هاي زيبايي پا به بيمارستان مي‌گذارند متفاوت است؛ آنها هزينه مي‌كنند و به آينده نگاه مثبتي دارند اما وضعيت يك بيمار سرطاني اصلا با چنين شرايطي قابل مقايسه نيست. من در طول سال‌هاي خدمتم بارها و بارها با مواردي روبه‌رو شده‌ام كه خانواده بيمار حتي با وجود مشكلات مالي آنقدر نگران درمان بيمارش است كه به پزشك معالج مي‌گويد فقط بگو چه دارويي لازم است من خانه، ماشين يا فرش زير پايم را بفروشم و دارو را تهيه كنم. در چنين شرايطي برخي از پزشكان كه عده آنها بسيار كم است از شرايط سوءاستفاده مي‌كنند و تقاضاهاي سنگيني از خانواده بيمار مي‌كنند. باز هم تأكيد مي‌كنم تعداد اين پزشكان كم است كه البته شايد نتوان اسم آنها را پزشك گذاشت چرا كه در شغلي مثل پزشكي، تخصص يك بحث است و تعهد به سوگند پزشكي كه در زمان فارغ‌التحصيلي خورده‌ايم بحثي ديگر كه البته اين دو هيچ جدايي‌اي از يكديگر ندارند. تنها توصيه‌اي كه مي‌توانم به اين دست از همكارانم كنم اين است كه فقط نوع نگاهشان را تغيير دهند و به بيمار به‌عنوان يك انسان دردمند نگاه كنند نه يك مشتري خريدار كالا.

  • با فعاليت‌هاي خيرخواهانه، بيماري را فراموش كردم

ماهرخ دهلوي يكي از بيماراني است كه براي درمان سرطان سينه نخستين بار به مركز پرتودرماني بيمارستان شهيد رمضان‌زاده مراجعه كرده و حالا با وجود خداحافظي با بيماري، همچنان از ياران باوفاي بيماران و پرسنل اين مركز به‌حساب مي‌آيد. دهلوي درباره آشنايي‌اش با مركز پرتودرماني شهيد رمضان‌زاده مي‌گويد: «چند سال پيش به‌عنوان يك بيمار مبتلا به سرطان سينه به مركز مراجعه كردم و زمينه آشنايي من با دكتر شباني و همسرشان خانم حسيني به همين شكل صورت گرفت. با وجود اينكه خودم كارشناس پرستاري بودم و روحيه‌ام با فضاي بيمارستان غريبه نبود به‌دليل بيماري‌ام شرايط خوبي نداشتم و مدتي حالت افسردگي داشتم». دهلوي كه حالا از خيّرين و همراهان مركز پرتو درماني شهيد رمضان‌زاده است مي‌گويد: «حضور در كلاس‌هاي روانشناسي كه به لطف دكتر عباس منتظر در مركز تشكيل مي‌شد حال روحي و جسمي من را به‌طور كلي تغيير داد و باعث شد من علاوه بر فراموشي مشكل خودم به بيماران ديگر هم كمك كنم». بيمار سابق و خير فعلي مركز پرتودرماني شهيد رمضان‌زاده در پايان تأكيد مي‌كند: «با حضور و فعاليتم در اقدامات خيرخواهانه مركز به‌طور كلي بيماري را فراموش كرده‌ام و زماني به‌خودم آمدم كه بيماري هم من را فراموش كرده بود. اين روزها بيشتر از قبل به اين فكر مي‌كنم كه خداوند اثرات مثبت كمك به ديگران را به‌خود فرد برمي‌گرداند و من هم به شكرانه خداحافظي با بيماري‌ام ارتباطم را با مركز شهيد رمضان‌زاده حفظ كرده‌ام».

  • لطف خدا را ديدم

معصومه حسيني، مسئول بخش شيمي‌درماني بيمارستان شهيد رمضان‌زاده و همسر دكتر شباني هم او را در فعاليت‌هاي خيرخواهانه‌اش همراهي مي‌كند. او به نوعي ايده‌پرداز و بازوي اجرايي ايده‌هاي خيرخواهانه در اين مركز است.

  • چه شد با دكتر شباني آشنا شديد و ازدواج كرديد؟

هم من و هم دكتر شباني متولد و بزرگ شده شهر تهران هستيم و شايد در زمان ازدواجمان فكرش را هم نمي‌كرديم كه بخواهيم طي سال‌هاي طولاني در شهر يزد زندگي كنيم. آن زمان من پرستار بيمارستان فيروزگر تهران بودم و آشنايي ما از همان‌جا شروع شد. زماني كه قرار شد دكتر شباني براي سپري كردن دوره طرحشان به يزد بروند من هم او را همراهي كردم و با او به يزد آمدم كه اين سفر تا امروز ادامه پيدا كرده و يزد حالا تبديل به خانه دوم ما شده است.

  • چه شد كه بعد از سپري شدن دوره طرح پزشكي دكتر شباني، به تهران برنگشتيد؟

واقعيت اين است كه وقتي من 7سال پيش از تهران به يزد آمدم خيلي ناراحت بودم و احساس مي‌كردم از خانواده و خانه‌ام دور شده‌ام. اين ناراحتي و غربت با من همراه بود تا اينكه در مركز شهيد رمضان‌زاده مشغول به‌كار شدم. در شروع كارم در اين مركز با بيماراني رو‌به‌رو شدم كه از بندرعباس و سيستان و بلوچستان به‌دليل كمبود امكانات، مسافت 1000كيلومتري را طي مي‌كردند و به يزد مي‌آمدند. بيماري اين بيماران از يك طرف و مشكلات اقتصادي آنها از سوي ديگر، از همان ابتدا من را به فكر وا‌داشت؛ چرا كه مي‌ديدم بيماران و همراهانشان مشكلات زيادي در زمينه مسكن و خوراك دارند و شب‌ها در دماي 46درجه در پارك‌ها مي‌خوابند و حتي با نان خشك خودشان را سير مي‌كنند. به همين دليل به اين فكر افتاديم كه اقداماتي در زمينه كمك‌هاي معيشتي به بيماران انجام دهيم و براي اين كار يك ان.جي.او خانوادگي تشكيل داديم.

  • اعضاي اوليه اين ان.جي.او خانوادگي چه كساني بودند؟

وقتي من و دكتر شباني موضوع مشكلات بيماران را در خانواده مطرح كرديم، خانم مريم ابراهيمي كه همسر برادر دكترشباني هستند، جزو نخستين افرادي بود كه پيشقدم شد تا در اين كار خير سهيم شود. او علاوه بر اينكه كمك‌هاي شخصي زيادي جهت كمك به بيماران مي‌كرد افراد زيادي را هم از خانواده، بستگان و دوستانش وارد اين فعاليت خيرخواهانه كرد. به همين دليل نخستين كمك‌هاي خيريه به مركز با شكل‌گيري اين ان.‌جي.‌او خانوادگي جمع‌آوري شد.

  • اقدامات صورت گرفته تا چه حدي فضاي سنگين بيمارستان را براي بيماران از بين برده است؟

مسلما خيلي زياد. اين اقدامات فضاي مركز را به خانه‌اي براي بيماران تبديل كرده و آنها با اميد بيشتري نسبت به قبل وارد بيمارستان مي‌شوند. يكي از اقداماتي كه باعث شده فضاي دوستانه‌اي بين بيماران و پرسنل به‌وجود بيايد، برگزاري رايگان كلاس‌هاي روانشناسي است كه براي بيماران سرطاني در مركز تشكيل مي‌شود. مشابه اين كلاس‌ها جلساتي در برخي از فرهنگسراها با هزينه‌اي حدود 400هزار تومان برگزار مي‌شود و به‌دليل هزينه بالايي كه دارد خيلي از بيماران توانايي ثبت‌‌نام در اين كلاس‌ها را ندارند. با اين حال برگزاري رايگان اين كلاس‌ها صميميت زيادي بين بيماران ايجاد كرده و آنها با توان و اميد بيشتري با بيماري مي‌جنگند و از سويي هم از تجربيات يكديگر در اين زمينه استفاده مي‌كنند.

  • در ابتداي صحبت‌هايتان به سختي‌هاي سال‌هاي اول حضور در شهر يزد اشاره كرديد. اين سختي‌ها با چه انگيزه‌اي به روزهاي اميدبخش امروز تبديل شده است؟

رضايت بيماران و دعاي خير آنها بعد از حضور در جلسات روانشناسي و روحيه‌ بالاي آنها پس از پشت سر گذاشتن دوره درمان، انرژي عجيبي به من مي‌دهد. در حال حاضر نه‌تنها از ناراحتي سال‌هاي اول حضورم در يزد به‌دليل دوري از خانواده‌ام خبري نيست بلكه در حال حاضر حضورم در شهر يزد و خدمت در اين بيمارستان را لطف بزرگي از سوي خداوند مي‌دانم.