«خشكسالي و دروغ» نام نمايشي است كه پيش از اين بارها روي صحنه رفته و حالا با اقتباس از آن، يك فيلم سينمايي توليد شده است؛ محصولي شكستخورده كه ربطي به فيلمنامه ندارد.بهنظر ميرسد كارگردان با توليد اين فيلم تنها مقصود تهيهكننده را به ثمر رسانده و هدف از ساختن خشكسالي و دروغ كاملا تجاري بوده است.
شايد اين موضوع از نظر كساني كه وارد جريان سينما شده باشند اشكالي نداشته باشد اما در اين فيلم، اشكال به وضوح ديده ميشود. هنگام تماشاي فيلم اثر انگشت كارگردان و نويسنده فيلمنامه را نميبينيم و حتي بازيگران هم نتوانستهاند از عهده ايفاي نقشها برآيند. بازيها بهويژه بازي 2بازيگر اصلي خشكسالي و دروغ وحشتناك است و گويا حاصل يك سفارش شخصي بوده است. وقتي بازيگران را حرفهاي انتخاب ميكنيم، بايد ويژگيهايي داشته باشند كه تماشاگر را در 15دقيقه اول پاي فيلم بنشانند.
اما در خشكسالي و دروغ بازيگران اصلي چه ويژگيهايي دارند؟ به قول يكي از كارگردانان تئاتر، در يك فيلم سينمايي 10دقيقه اول تماشاگر ميآيد تا بازيگر دلخواه را ببيند، در 10دقيقه دوم تلاش ميكند شخصيت را و بعد خودش را بيابد اما در اين فيلم تماشاگر دنبال چيست؟
فيلم بازگشت دوباره محمدرضا گلزار به سينماست اما تماشاگر بازي دندانگيري از او نميبيند. موضوعي كه در فيلم مطرح ميشود، در جاي خود مهم اما هنوز خام و پرورشنيافته است. تماشاگر به سينما ميآيد تا علاوه بر بازي بازيگران محبوب، قصهاي را هم دنبال كند اما خشكسالي و دروغ قصه هم ندارد. فيلم محصول تهيهكنندهاي است كه پروژه را در زمان توليد به سوددهي رسانده است. در حال حاضر چيزي كه سينما نياز دارد، اين است كه فيلمها جهان داشته باشند اما خشكسالي و دروغ جهان ندارد.
در بدنه فكري توليد يك فيلم، فيلمساز را متفكر ميدانيم اما اين موضوع در فيلم عليزاده ديده نميشود. تاكنون نمايشنامههاي زيادي تبديل به فيلمنامه شده و تماشاگران سينما را راضي كردهاند. در خشكسالي و دروغ اين اتفاق نيفتاده و تصاوير بدون عمق است. يك فيلم معمولا قدرت خود را از متن و بازيها ميگيرد اما خشكسالي و دروغ تنها كاريكاتوري است كه تماشاگر نميتواند با تماشاي فيلم اقناع شود.
- نويسنده و منتقد