گاهي فردي خصلتش تندخويي است و هميشه و همهجا تندخو است اما گاهي نه، فقط در برخي مواقع از كوره در ميرود. از آنجا كه خانواده يك فضاي ثباتدار است و لحظهاي و گذرا نيست، به هر حال چه در مورد زن و چه در مورد مرد زمينه تندخويي در آن فراهم است. براي همين هم هست كه مثلا روزهاي اول كه هنوز زندگي ثبات ندارد كمتر تندخويي از خود نشان ميدهيم، حتي اگر طبيعتا انسان تندخويي باشيم زيرا در ابتدا، ارتباطات برايمان تازگي دارد و با گل و بلبل شروع ميشود ولي بعد كمكم ناراحتيها جمع و تلمبار ميشود و گمانهاي متعدد تبديل به يقين ميشود و كمكم به تندخويي ميانجامد. حتي لحنمان ديگر آن لحن نرم قديم نيست. گاهي متأسفانه ادبيات صحبتكردنمان با خانوادهمان نسبت به ديگران زمين تا آسمان فرق ميكند.
اين اتفاق اگر كنترل نشود، تندخويي در خانواده ريشه ميدواند درصورتي كه از تندخويي در خانواده بهشدت نهي شده است چرا كه باعث اختلاف و كشمكش فراوان ميشود. آدمي اگر خلق نرمي داشته باشد اختلافات از بين ميرود. تندخويي بهخودي خود اختلافزاست و باعث پرخاشگري ميشود و زباندرازي به بار ميآورد. اين زباندرازي مانند چماقي است كه به شيشه صميميت و محبت ميخورد و به نفرت، سنگدلي و قساوت قلب ميانجامد. بنابراين بايد مطمئن بود نخستين چيزي كه محبت را از خانه بيرون ميبرد و شيشه محبت را ميشكند، تندخويي است. اختلاف، تندي و پرخاشگري، شيشه محبت را زود ميشكند. اگر زن در مقابل شوهر زبان دراز شد و يا برعكس، همان جمله اولش كه نتيجه تندخويي است، يك ضربه محكم به احساس همسر ميزند. و اگر خداي نكرده اين تندخويي از هر دوطرف ادامه پيدا كند، قطعا شيشه محبت شكسته ميشود و بالاتر از آن، اينكه به نفرت مبدل ميشود و آن خانواده بعيد است كه محملي باشد براي آرامش.