به گزارش ایسنا، دیرزمانی از آن حادثه تلخ نمیگذرد. توران میرهادی از چهرهای برجسته ادبیات کودک و نوجوان و صاحبنظر آموزش و پرورش از دنیا رفت. مادری دلسوز، پژوهشگری توانا و بانویی خستگیناپذیر که بهحق عنوان «مادر ادبیات کودک ایران» را از آن خود کرد.
نوشآفرین انصاری دبیر شورای کتاب کودک در مراسم خاکسپاری دوست صمیمیاش با اشاره به کتاب «مدرسه فرهاد» او در سخنانی گفت: متولیان آموزش و پرورش ما به خودی احترام نمیگذارند و به پژوهشهای سرزمینی توجهی ندارند. نگاه آنان کمعمق و شتابزده به غرب است. بنابراین میرهادیها، سهرابها و یمینیشریفها را نمیبینند و الگوی خود را در جای دیگری جستوجو میکنند.
مجید راستی نویسنده کودکان و نوجوانان با اشاره به این سخنان، بر لزوم هماندیشی منتج به نتیجه به منظور اصلاح نظام آموزشی تاکید کرد و گفت: تحلیل این صحبتها نیازمند آن است که ما اطلاعات جامعی در این زمینه داشته باشیم. اما به شخصه فکر میکنم مشکل اصلی جامعه این است که کسانی که صاحبنظرند معمولا در انزوا دیدگاههای خود را مطرح میکنند. سالهاست کسانی که در حوزههای مختلف صاحبنظر هستند ترجیح میدهند مسائل را در انزوا مطرح کنند. در حالی که باید از آنان خواست تا دور هم بنشینند، حرف بزنند و از حرفهای آنان نتیجهگیری شود وگرنه هر اظهارنظری کلیگویی تلقی میشود و نمیتوان درباره آن قضاوت کرد.
محمدهادی محمدی نویسنده کودکان و نوجوانان و پژوهشگر نیز در اینباره بیان کرد: مسئله عمده این است که توران میرهادی در کتاب «گفتوگو با زمان» بحثی را مطرح کرده و گفته است آموزش و پرورش ما وقتی از سنتی به مدرن بدل شد و از سبک مکتبخانهای به سمت مدارس مدرن پیش رفت الگوی خود را از فرانسه گرفته بود. این الگو تا دوره رضاشاه ادامه داشت. موضوع این است که همان زمان که فرانسویها این سبک آموزشی را کنار گذاشته بودند ما آن را سرلوحه نظام آموزش و پرورش خود قرار داده و تا دوره کنونی ادامه دادهایم. آموزش و پرورش ما همیشه نگاهش به غرب بوده است حتی برای نوسازی. آنجایی که امثال معصومه سهراب، جبار باغچهبان و توران میرهادیها بومیسازی را متناسب با شرایط سرزمینی ما مطرح کردهاند مورد اعتنا نبوده و نیست.
او در ادامه تصریح کرد: سخنان نوشآفرین انصاری در مراسم خاکسپاری توران میرهادی اشارهای است به بحثی مبسوط که همه منتقدان نظام آموزش و پرورش به آن باور دارند. آموزش و پرورش ما اصلا بومیسازی را مد نظر قرار نمیدهد. روحیه پژوهشگری در این نظام وجود ندارد و این باعث شده کسانی که در ساختار این وزارتخانه طرح نظر میکنند فقط و فقط نظریاتشان مبتنی بر غرب باشد. مثلا فردی مثل دکتر عبدالعظیم کریمی نظریاتش اگرچه بومی است اما به شدت مهجور است؛ هرچند او نظریاتش را بر پایه فرهنگ ایرانی اسلامی مطرح کرده و میکند. کارهای او در نظام آموزش و پرورش ما ایدهآلیستی تلقی میشود چون آموزش و پرورش ما مطلقا و مطلقا فاقد توانایی نواندیشی و بازاندیشی است. وقتی یک سیستم درست کار میکند و نو خواهد ماند که به صورت پیوسته بازاندیشی و نواندیشی در آن رخ بدهد. سیستم آموزش و پرورش ما مثل ماشینی است که در دوره رضاشاه شکل گرفته و با همان شاکله و ویژگیها تا امروز میچرخد. این چه قدرت و عملکردی خواهد داشت؟!
محمدی گفت: هیچ دلسوزی هم نیست که بگوید این ماشین با این وضع بدون بازاندیشی تا کی ادامه خواهد یافت. وزرای مختلف عوض میشوند و حرفهایی زده میشود ولی هیچکس نمیتواند کاری انجام دهد چون این ماشین کهنه است. این ماشین باید نوسازی شود ولی وضعیت موجود اجازه نمیدهد. آنچه نوشآفرین انصاری گفت اشارهای است به کسانی که کار بومی انجام میدهند اما آموزش و پرورش ما توانایی دیدن آنها را ندارد چون آدمهایی که باید در این نهاد باشند در سیستم موجود نیستند.
محمدجواد جزینی نویسنده و مدرس ادبیات داستانی هم در این زمینه گفت: من با سخنان نوشآفرین انصاری کاملا همقولم گرچه تصور میکنم او لیستی از معضلات نظام آموزش پرورش را یادآور شده اما میتوان این لیست را گستردهتر کرد. متاسفانه سالهاست نویسندگان و دستاندرکاران ادبیات کودک و نوجوان به این نکته اشاره داشته و دارند که شاکله نظام آموزش پرورش ما معیوب است و از توانایی آنان برای رفع مشکلات این حوزه استفاده نمیشود.
او افزود: مولفان کتابهای درسی دانش کافی ندارند و حتی حاضر نیستند از مشورت نویسندگان کودک و نوجوان در تدوین کتابها استفاده کنند. این ضعف در یک نگاه در سطوح مختلف کتابهای درسی پیداست. بسیاری از تجربیاتی که در حوزه کارهای پژوهشی برای بهبود نظام آموزشی ما انجام شده و از صافی نهادهای داوری گذشته هنوز در حوزه تدوین کتابهای درسی استفاده نمیشود.
جزینی تاکید کرد: در سالیان اخیر کتابهای مناسبی برای کودکان و نوجوان نوشته شده است اما در کتابهای درسی آنها ذکری از این کتابها نیست. این گفته فقط گویای این نیست که دستاندرکاران نظام آموزش پرورش این کتابها را نمیشناسند بلکه قصدی برای این کار ندارند. یعنی صرفا ناآشنایی مطرح نیست بلکه پافشاری بر سیاست غلط مطرح است یعنی دستاندرکاران تالیف کتابهای درسی ما متهماند به سیاستهای غلط و نه ناتوانی در این کار. چه بسا بسیاری از افراد توانمند این حوزه را میشناسند و به خاطر سیاستهای غلطشان نسبت به طرح موضوعات آنان خودداری میکنند.
همچنین عباس جهانگیریان نویسنده ادبیات کودک و نوجوان در اینباره گفت: نگاه به درون، موضوع اصلی ما بود که از ابتدای انقلاب مطرح شد اگر چه هنوز محقق نشده است. همانطور که در حوزه روانشناسی، خودشناسی شرط اول موفقیت است در نظام آموزش و پرورش ما نیز نگاه درونسرزمینی در حوزه پژوهش اصلی انکارناپذیر است. اما متاسفانه آموزش و پرورش ما نگاهش بر پایه تقسیمبندی و مرزبندی خودی و غیرخودی شکل گرفته است و نمیتواند افرادی چون توران میرهادیها، عباس یمینیشریفها و دیگر صاحبنظر ان دلسوز جامعه را ببیند در حالی که اگر همین افراد در هر کجای جهان بودند بیشترین بهره از نظریاتشان برده میشد. اما به دلیل نگاه غیرمنطقی آموزش و پرورش که به خودی و غیرخودی منتهی میشود بسیاری از قابلیتها در جامعه مغفول میماند.
او با نام بردن از چهرهایی مانند توران میرهادی و عباس یمینیشریف به عنوان چهرهای صاحبنام حوزه آموزش و پرورش گفت: از نظریات این افراد همچون صاحبنظران پیشین درون سرزمینمان استفاده نمیشود اگر چه بچهها در بدنه اصلی این نظام آمادگی پذیرش نظریات آنان را دارند. در کشورهای پیشرفته آموزش و پرورش مشارکتی رایج است یعنی مدیران در هر سطحی باشند صرفان نقش اجرایی دارند و این نظریهپردازان، نویسندگان و سازمانهای غیردولتی هستند که در بخش سیاستگذاری نقش دارند. اما آموزش و پرورش ما با بیاعتنایی و بیاعتمادی که نسبت به ظرفیتهای درون سرزمینی خود دارد نتوانسته و نمیتواند موفق بشود.
جهانگیریان گفت: علیرغم همه ادعاهایی که در زمینه گسترش فضای نقد و گفتوگو مطرح میشود هنوز هیچ وزیر و یا مشاور وزیری را ندیدهایم که به صورت مداوم با برنامه سعی در استفاده از سرمایههای انسانی برای بهبود فضای آموزشی داشته باشد. نگاه آنان نگاه مخروطیوار است در حالی که باید در بحث آموزش نگاه افقی دنبال شود تا بتوان از همه ظرفیتها استفاده کرد. هر وزیری میآید و میرود. من در طی 30 سال گذشته پیوسته با این وزیران نامهنگاری داشتهام و پیشنهادهایی برای بهبود آموزش و پرورش ارائه کردهام از جمله لزوم تشکیل انجمنهای مختلف مانند انجمن ادبی، ورزشی و... که هیچکس آنها را نشنید. وقتی توران میرهادی درگذشت اولین چیزی که ذهن مرا گرفت «حیف» بود؛ حیف که جامعه ما او را نشناخت و او نتوانست به خاطر تنگنظریها به ایدههایش جامه عمل بپوشاند.