و سختتر اينكه بخواهي سالها درد و رنج يك بانو را با جزئيات كامل درك، ضبط و ثبت كني. اما جاي ديگر اين ماجرا، فضاي نگارش عوض ميشود، آنجايي كه قرار است از مردانگيها و رشادتهاي يك زن حرف بزني، قلم، خودش كيف ميكند و دوست دارد تا ميتواند توصيف كند اين شير زن را. اينها روايت از سالها كوشش محسن كاظمي، نويسنده و پژوهشگر تاريخ معاصر است كه در عرصه خاطره نگاري و تاريخ شفاهي آثار زيادي منتشر كرده است، اما نگارش خاطرات بانو مرضيه حديدچي (دباغ) برايش حكايت ديگري دارد. در ادامه گوشهاي از صحبتهاي اين نويسنده را ميخوانيد.
- نخستين كتاب زن مبارز
كاظمي در ابتدا از علت انتخاب اين موضوع براي نگارش ميگويد: «ما تا سال 1380هيچ كتابي در حوزه خاطرات بانوان مبارز مسلمان انقلابي نداشتيم. هميشه از مردان انقلاب و مبارز صحبت به ميان بود و خلأ احساس ميشد. زيرا در بيشتر خاطرات آنها، نقش زنان محسوس بود اما ديده نميشدند. به همينخاطر پيشنهاد چاپ خاطرات اين بانو را تقريبا 15سال پيش به او داديم و او با قبول انتشار خاطراتش، خط شكني كرد و بعد از اين كتاب، ديگر آثار مكتوب از خاطرات بانوان مبارز منتشر شد. گويي مرحومه دباغ، مانعي را از پيش روي بانوان برداشت تا بخشي از ناگفتههاي انقلاب نسل به نسل منتقل شود. ثبت خاطرات اين بانو تجربه متفاوتي براي من كه بيش از دو دهه در اين حوزه فعاليت ميكنم، بود. كتاب خاطرات اين بانو نخستين كتاب خاطرات «زن سياسي مبارز مسلمان» بود و به نوعي يك خط شكني براي انتشار خاطرات ديگر بانوان مبارز بود. بهنظر من اين بانو در سالها تلاش و مبارزه خود- چه در زندان، چه در مهاجرت، چه در جايگاههاي سياسي و اجتماعي و خانوادگي خود - حسين وار تلاش كرد. وقتي هم او پيشنهاد ثبت خاطراتش را پذيرفت، يك كار زينبي كرد تا پيام انقلاب اسلامي را به نسل امروز و آيندگان منتقل كند.»
- رنجهايي كه نوشتني نبود
او در ادامه به سختترين قسمتهاي نگارش اين كتاب اشاره ميكند و ميگويد: «به خاطر شرايط موجود و براي راحتي خانم دباغ خاطرات بهصورت ضبط شده و در پاسخ به سؤالات من، دستم ميرسيد. اما باور كنيد پياده كردن اين خاطرات كار بسيار سختي بود. جايي كه اين بانو از شكنجههاي ساواك در زندان ميگفت واقعا دردناك بود. بهويژه آنجايي كه مقابل چشمان اين مادر، دخترش، رضوانه را شكنجه ميدادند. حتي تصورش هم براي پدر و مادر سخت است چه برسد به اينكه در واقعيت بخواهند عزيز دردانه آدم را مقابل چشمانش شكنجه دهند. اين مادر در سلول زندان از شدت رنج، ضجه ميكشيد و صداي شيون و داد او به سلولهاي اطراف ميرفت. تااينكه در همان لحظه صداي آيتالله رباني شيرازي را ميشنود كه ميگويد: «واستعينوا بالصبر والصلوه و انها لكبيره الّا عليالخاشعين.» اينجا بود كه او آرام ميگيرد و صبر پيشه ميكند. بيشك اين بخش از خاطرات اين بانو، از سختترين كارهايي بود كه در 24سال نگارش خاطره و كتاب انجام داده بودم و حتي احساس ميكنم بسياري از رنجهاي اين بانو نوشتني نبود.»
- يك بانوي هميشه متعادل
«سبك زندگي اين شيرزن هم بسيار جالب بود. او در طول زندگي شخصي خود، بانوي صبور و خود ساختهاي بود و شخصيت كاريزماي او بسياري را متحول كرده بود؛ چه زماني كه در زندان سياسي بود و چه در پستهاي اجتماعي و سياسي.» اين جملهها را كاظمي كه پيشتر كتاب «يادداشتهاي سفر شهيد صياد شيرازي» را منتشر كرده و با شخصيتهاي مختلف سياسي و مبارز زيادي مصاحبه كرده است، ميگويد و ادامه ميدهد: «نكته ديگري كه درباره اين زن بايد بگويم اين است كه در شرايط مختلف جامعه، موضع گيريهاي سياسي او معتدل و در خط ميانه بود. بهعبارتي هميشه در مسير حق ثابت قدم بود. من روز جمعه، در مراسم تشييع اين بانو حضور داشتم و يك نكته به ذهنم رسيد و آن اين بود كه بانو دباغ در زندگي هميشه در حريم امام خميني (ره) خدمت كرد و حالا بعد از مرگش هم در حرم امام(ره) آرام گرفته است.»
- اي كاش نسل اين بانوان تمام نشود
نويسنده كتاب خاطرات مرضيه حديدچي (دباغ) ادامه ميدهد: «اين بانوي فداكار و فرمانده شجاع سپاه اسلام، مدتها در بستر بيماري بود؛ بيمارياي كه ناشي از عفونت همان شكنجههايي است كه در راه آرمانهاي امام و انقلاب متحمل شده بود. سوزنهايي كه ناخنهاي اين بانو را شكافتند، سيگارهايي كه بدن او را سوزاندند تا خاموش شوند و سيليها و شلاقهايي كه مدام بر بدن رنجور اين زن انقلابي نشستند، اما هيچگاه نتوانستند اين بانوي انقلاب را بشكنند و تا هميشه تاريخ زندهاند.اي كاش نسل اين بانوان تمام نشود. چرا كه جامعه ما با رفتن دباغها، محروم ميشوند.»
- ماجراي ديدار دباغ و گورباچف!
كاظمي ميگويد كه خانم دباغ در ديماه سال ۱۳۶۷ بهعنوان يكي از نمايندگان اعزامي امام(ره) براي ابلاغ پيام آن حضرت به گورباچف انتخاب شد. در بخشي از كتاب روايت جالبي از حاشيه اين ديدار نقل شده است: «پس از ابلاغ پيام امام و موقع خداحافظي، آقاي گورباچف دوباره شروع بهدست دادن با يك يك افراد كرد. وقتي در مقابل من ايستاد آقاي جوادي آملي و ديگران همينطور داشتند مرا نگاه ميكردند. شرايطي نبود كه از حاج آقا بپرسم چه كار كنم. ديدم اگر تو ذوق گورباچف بزنم خيلي بد است. از اينرو وقتي او دستش را دراز كرد من چادر را روي دستم انداختم و به او دست دادم. اين برخورد و اين نوع دست دادنم خيلي سخت و گران آمد. سعي كرد به روي خود نياورد و گفت من دستم را براي دست دادن دراز نكردم، بلكه دستم را به سوي اين مادر انقلاب دراز كردم كه بگويم ما همسايههاي خوبي هستيم. ما دست بياسلحه مان را به سوي شما دراز ميكنيم، شما هم مرد هايتان را تشويق كنيد كه دست بدون سلاحشان را به سوي ما دراز كنند! آقاي جوادي آملي به آرامي گفت ما نيز دوستدار صلح و خواستار آرامش هستيم.»
- هزار درد نگفته در يك كتاب
كتاب خاطرات مرضيه حديدچي (دباغ) مشتمل بر 5فصل است كه چاپ اول آن در سال۱۳۸۱توسط انتشارات سوره مهر به بازار كتاب عرضه شده و اكنون به چاپ شانزدهم رسيده است. تمام مطالب اين كتاب بهصورت خاطرهاي جالب از زبان خود بانو حديدچي نقل شده است. نويسنده در اين كتاب خاطرات اين بانوي مبارز را از طريق گفتوگو و مصاحبه با ايشان و منابع ديگر جمعآوري كرده است. اين كتاب با دستنويسي از خانم دباغ آغاز و پس از مقدمه و پيشگفتار در 5فصل با عناوين «سريان»، «هجرت»، «امواج»، «سياحت شرق» و «پيوست ها» تدوين و در پايان نيز فهرست اعلام و عكسهايي از ايشان، امام خميني(ره) و شخصيتهاي ديگر ارائه شده است. خاطراتي از دوران كودكي و ازدواج؛ ماجراي قيام 15خرداد 1342؛ تحصيل در محضر آيتالله سعيدي و شروع مبارزات؛ دستگيري و شكنجه توسط عوامل شاه در سال 52؛ هجرت به انگلستان؛ فعاليتهاي سياسي در انگليس، سوريه، لبنان و آشنايي با شهيد بهشتي و شهيد اندرزگو؛ عزيمت به نوفل لوشاتو و انجام وظايف در بيت امام(ره)؛ بازگشت به وطن پس از پيروزي انقلاب؛ فرماندهي سپاه همدان؛ عزيمت به مسكو براي ابلاغ پيام امام(ره) به گورباچف و... ازجمله مواردي است كه محتواي مطالب كتاب را در بر ميگيرد. اين كتاب توسط دفتر ادبيات انقلاب اسلامي تدوين و با جلد شوميز منتشر شده است.