ما معمولا عادت داريم بيشتر از معايب اين بزرگراهها و آمار و ارقام كشتهشدگان در آن بگوييم. خب، قبول داريم كه فقط به نيمه خالي ليوان نگاه كردهايم، اما حالا ميخواهيم نيمه پر آن را هم ببينيم.
شاهرگها، بزرگراههاي شهري هستند كه وقتي در تهران زياد شدند، جابهجاييها هم زياد شد و نقطه ثقل تهران هم، افزايش پيدا كرد. اگر دهههاي 60 و 70 را به ياد داشته باشيد، پايتخت، به نقاطي كاملاً مشخص تقسيم ميشد. از نظر جامعهشناسان، ميشد پايتخت را از نظر طبقات اجتماعي، طبقهبندي كرد؛ به اين ترتيب كه طبقات ثروتمند و برخوردار، در قسمتهاي شمالي شهر زندگي ميكردند و طبقات عادي و معمولي، در قسمتهاي مركزي و جنوبي و اقشار فقير و مستضعف نيز در قسمتهاي جنوبي و حاشيهاي شهر، زندگيشان را ميگذراندند. اما الان، نميتوانيد به اين صراحت، از اين طبقهبندي صحبت كنيد، چرا؟ چون راههاي ارتباطي، ديگر چنين اجازهاي را نميدهد.
امروزه با استفاده از بزرگراهها و مترو، مردم جنوبيترين نقاط تهران، در شماليترين نقاط كار ميكنند و رفتوآمد دارند و اين، يعني نزديكي انسانها؛ يعني اينكه شهر، شكل جديدي بهخودش گرفته و همه اينها يعني اينكه بزرگراهها باعث شدهاند كه سبك زندگي ما با تغييراتي همراه شود.
شايد به اين جنبه از بزرگراهسازي كمتر توجه كرده باشيد، نه؟ جدا از تأثيرات اجتماعي، تأثيرات اقتصادي اين كار نيز قابل توجه است. مصرف سوخت كمتر، ايجاد بورسهاي اقتصادي و فرهنگي بيشتر و سفرهاي درونشهري راحتتر، از ديگر اتفاقات خوشايند حركت بزرگ بزرگراهسازي بوده و هست؛ اتفاقي كه قرار است باز هم ادامه داشته باشد.