همین بود که پیشخوان روزنامهفروشیها یک روزصبح پیش از حضور برادران سیاه و سفید در بعد از ظهر، رنگین شد. این همشهری تازه آمده، همان اول میدانست امروز، برادر بزرگ فرداست. یعنی کلمات باید وزن داشته باشند نه تعداد، پیام یعنی محتوا، رنگ یعنی بوم و بوم یعنی قطع.
همشهری در قطع کوچکتر از کیهان و اطلاعات ۸ستونی بود نه ۱۰ستونی. نتیجه؛ فرایند چنین درک و فهم و دریافتی منجر به تولید نو به نو و انبوه مخاطبان و تولید درآمد بود.
بهعبارت دیگر همشهری میدانست از کلمات، مانند پول باید استفاده کرد که به بازتولید و تکثیر منجر شود. نتیجه دیگر، روزنامه یک بنگاه فرهنگی و اقتصادی است.
همشهری اینگونه از دامنه به قله رسید. مثل قناری. حالا ۲۵سال پس از تولد، همشهری باید بداند و حتماً میداند انقلاب ارتباطات، حین برپایی قلههای نوین به سرعت درهها و دامنههای پیشین را با جاماندگان، آهسته اما پیوسته پر میکند و به نابینا هم فقط یکبار فرصت میدهد که عصایش را گم کند، پس تکاپوی بیدریغ همشهری را در پهنهای از مینیاتور بیپایان زیست جمعی ارتباطات برای حفظ مخاطبان قدیم و جذب مخاطبان جدید باور کنیم و قدر نهیم.
چون همشهری مدتهاست دریافته است اقبال در انقلاب ارتباطات بیناست و میداند چه رسانههایی را در آغوش گیرد. خوشحالم که همشهری امروز مثل روز اول انتشار میداند امروز برادر بزرگ پسفرداست و میداند در نسل مجازی، میل به دوست داشتن و عادت کردن جایش را به انتخابهای آنی و پرشتاب داده است.
- یادداشت ۲۵سالگی همشهری | فریدون صدیقی / روزنامهنگار