نهال نازک دیروز، با تلاش بیوقفه هزاران نفر، طی سالها حالا شده است درختی سایهگستر با شاخ و برگهای فراوان؛ درختی که باید در شهری دودگرفته هر روز به آفتاب سلام کند و سایهاش مهماننواز آدمهای خسته از مشکلات زندگی باشد، در همه این سالها.
همشهری برای اینکه روزنامه اول ایران بماند باید به عهد قدیم خود وفادار بماند، بیشتر صدای مردم باشد، از زندگی آنها و با آنها بگوید؛ نه سیاه و سفید که تمام رنگی و امیدوار، سینهچاک سلامت و محیطزیست باشد، مثبتنگر و صدالبته گریزان از سیاستزدگی. اما این تمام قصه نیست. در روزگاری بهسر میبریم که تداوم بقای روزنامهها و مطبوعات پرسشی ناگزیر و بنیادی است. شمارگان مطبوعات اکنون در بیشتر جاها قدری آرامش و قرار یافته است. در کشور ما تیراژها همچنان رو به افولند. چاره کار چیست و راه برای همشهری کدام است؟ پاسخ، سهل و ممتنع است. یافتن راههای نو و نوتر برای تعامل هرچه عمیقتر و گستردهتر با مخاطبان.
اگر روزگاری مراد از تعامل، انعکاس کم و بیش وگاه و بیگاه نظر مخاطبان بود، امروز تعامل را باید در مشارکت دادن مخاطب و مشارکت کردن با او در همه زمینهها و عرصهها از کف خیابان زندگی تا سازمان تولید و پیشخوان روزنامهفروشی، معنا کرد. همشهری برای این کار نیازمند «راهبرد» و «سازمان تعامل» است؛ این خود نهالی است که اگر بهدرستی غرس شود، روزی درختی تناور همچون خود همشهری خواهد شد و چهبسا سایهگسترتر.
کاری دشوار درپیش است، بهخصوص که باید درها را بیشتر گشود و میزبان نگاهها و اندیشههای متفاوت شد. اما خوشبختانه همشهری در بزنگاهها نشان داده است که میتواند امیدهایی از این دست را به واقعیت تبدیل کند. این کار یعنی چشم دوختن و امید داشتن به آینده. همشهری ۲۵سال پیش با نگاه و امید به آینده متولد شد؛ خوشا ۲۵ سال بعد.
- یادداشت ۲۵سالگی همشهری | حسن نمکدوست / روزنامهنگار