حال يادمان باشد، شخص حسود درست نقش همين سمباده را دارد. او مايه صيقل خوردن تو ميشود، تو را براق و برجسته ميكند؛ آنچنان كه صفايي پيدا ميكني كه مپرس! ولي بيچاره حسود خودش كساد و بيرونق ميشود.پس تا ميتواني آيينه تابان باش نه سمباده فرسوده. براي اينكه حسود نباشيم يا اگر خداي ناكرده هستيم و بخواهيم آن را از خود دور كنيم، بايد يك نسخه كوتاهي را كه برگرفته از كلام اهلبيت (عليهمالسلام) است مرور كنيم و سعيمان بر آن باشد تا آن را براي درمان بهكار ببنديم! راهحل خيلي ساده است. فقط بايد نسبت به هر كسي كه حسادت داريم با او همانگونه رفتار كنيم كه انگار هيچ حسادتي نداريم، به همين راحتي! مثلا اگر حسادت نداشتي از او تعريف ميكردي؟ حالا هم هرچه ميتواني تعريف كن! تبريك ميگفتي؟ حالا هم براي موفقيتهايش تبريك بگو! هديه ميدادي؟ هديه بده!
با انجام همين راهكار نه چندان دشوار، باور كنيد طولي نميكشد كه حسد از خانه دلمان رخت برميبندد. حسدي كه جز خودخوري چيزي را براي انسان بهدنبال ندارد بايد فوري كنار گذاشته شود. اصلا همان حديث كه به شكل ضربالمثل درآمده است كه «حسود، هرگز نياسود»، بزرگترين آسيب ناشي از حسادت را براي همه ما نمايان ميسازد. بله، بزرگترين ضرر حسادت بهخود انسان وارد ميشود. حرص ميخوري، اعصابت به هم ميريزد و تنها چيزي كه براي تو به همراه دارد، غصه و ناراحتي است لذا بايد پا را دقيقا روي نقطه حساس حسادت بگذاري تا آن را همچون ته ماندهسيگار در وجودت خاموش كني. پس تعريف كن؛ آن هم دقيقا جلوي همان شخصي كه نسبت به او حسادت داري، مثلا بگو «بهبه، چه خوشتيپ شدي». طولي نميكشد كه حسادت از وجودت پرميكشد و آنگاه راحت و آسوده به كارهايت خواهي پرداخت.