در سالهاي نه چندان دور مردم با استفاده از فرصت تعطيلي زراعت، شبهاي زمستان و بهويژه شب يلدا در خانه بزرگ فاميل جمع ميشدند و با دل و جان به حكايتهاي گذشتگان و شاهنامه و حافظخواني آنها گوش فراميدادند. يلدا فرصت دوبارهاي است تا در طولانيترين شب سال كنار هم از رشادتها و حكايتهاي كساني كه تاريخ ايران مديون آنهاست سخن بگوييم. شاهنامهخواني و حافظخواني از سنتهايي است كه با شب يلدا عجين شده و هنوز بسياري از خانوادهها در اين شب ديوان اين دو شاعر بزرگ ايران را ورق ميزنند. اما در اين ميان شاهنامه حكايت ديگري دارد. استاد حكيم ابوالقاسم فردوسي با شاهنامه، تاريخ ايران و رشادتهاي پهلوانان را به تصوير كشيده است. يلدا بهانهاي است تا با كيخسرو دهقاني يكي از استادان شاهنامهخواني ايران همكلام شويم. او در خانهاش پذيراي ما شد و با صدايي رسا و با صلابت اشعار شاهنامه را خواند. او وارث راهي است كه پدرش استاد ابوالقاسم دهقاني يكي از استادان و چهرههاي ماندگار شاهنامهخواني آغاز كرد. كيخسرو دهقاني در اين گفتوگو از اهميت شاهنامه و يلداهاي آن سالها و شاهنامه خوانيها در جشنها و مراسمهاي مختلف ايل بختياري گفت.
- از يلداهايي كه با شاهنامهخواني همراه بود بگوييد. چه سنتهايي در اين شب برپا ميشد؟
يلداهاي كودكي ما پر از خاطراتي است كه با شاهنامه عجين شده. اواخر پاييز كشاورزي تمام ميشد و با توجه به كوتاه شدن روزها، شبنشينيها آغاز ميشد. هر شب همه در خانه يكي از بزرگان فاميل جمع ميشديم. پدربزرگ من يكي از بزرگان طايفه بود كه شب يلدا بسياري از اقوام در خانه او جمع ميشدند. پيرمردها كنار هم مينشستند و با وجود آنكه سواد زيادي نداشتند، اشعار شاهنامه را از حفظ بودند. پدرم با صدايي رسا شاهنامهخواني ميكرد و از آنجا كه همگي به شاهنامه مسلط بودند آخر بيتها را با صداي بلند ميگفتند. مراسم شب يلدا تا اذان صبح ادامه داشت و بيشتر اشعاري كه از شاهنامه خوانده ميشد درباره عشق و عاشقي و زيباترين آنها داستان زال و رودابه، ديدار جهانپهلوان رستم و تهمينه، ديدار سهراب و گردآفريد و بيژن و منيژه بود. همه با بيتهاي حماسي شاهنامه آشنا بودند و زماني كه پهلوان ايراني دشمن را از پاي درميآورد زنها از خوشحالي كل ميكشيدند و مردان نيز دست ميزدند. همه اين بيتها را با هم ميخواندند و فضاي عجيبي حاكم ميشد. اين شعرها به قدري زيبا و توصيفي هستند كه ما خودمان را در ميدان جنگ تصور ميكرديم و همراه با اشعار فردوسي رزم پهلوانان ايران زمين را ميديديم.
- پس هنر شاهنامهخواني از پدربزرگ به پدر شما و بعد هم به شما رسيد؟
پدر من يكي از استادان بنام در شاهنامهخواني است و من در مكتب او درسهاي زيادي آموختم. او اگر نگوييم بينظير اما در كشور كم نظير است چون از كودكي شاهنامهخواني را شروع كرد. پدر از حافظه بسيار قوي و ارزشمندي برخوردار است و با توجه به اينكه قسمت اعظم اشعار شاهنامه را حفظ است تسلط كافي در داستانهاي شاهنامه دارد. از كودكي به ياد دارم كه در بسياري از مراسمهاي مختلف در روستاي محل زندگيمان و همچنين اليگودرز شاهنامه، ميخواند و همه با دل و جان گوش ميكردند. يكي از ويژگيهاي بارز پدر در شاهنامهخواني اين است كه در بيان تمام حكايتهاي شاهنامه، معادلهاي آن را از شاعران بزرگي مانند سعدي، حافظ، خيام و نظامي بيان ميكند. پدر از كودكي صداي بسيار رسا و زيبايي داشت و هميشه در مهمانيها و جشنها و بهخصوص شب يلدا و شبنشينيها از پدر دعوت ميكردند تا شاهنامهخواني كند. فعاليت پدر قبل از انقلاب نيز بسيار چشمگير بود و من در برابر ايشان قطرهاي هستم در برابر دريا. پدر علاوه بر شاهنامهخواني، داستان ليلي و مجنون، شيرين و خسرو، اسكندرنامه و بهرام و گلاندام را به زيبايي ميخواند و تسلط او باعث ميشد همه تا لحظه آخر به اشعاري كه او ميخواند گوش دهند. خاطرات كودكي ما با يكي از قديميترين شاهنامههاي ايران عجين شده است. اين شاهنامه چاپ سنگي است و در شهر بمبئي هندوستان چاپ شده است. اين شاهنامه بسيار قديمي و هميشه همراه پدر بود.
- خودتان از چه زماني ميداندار شديد؟
فرزند دوم خانواده هستم و ما 11خواهر و برادر هستيم. از كودكي اشعار شاهنامه لالايي شبهاي ما بود. يكي از ويژگيهاي بختياريها اهميت دادن به شاهنامه است بهطوري كه در ايل ما وقتي مشغول كشاورزي بودند يا خرمنكوبي ميكردند يا در فصل درو، همه با صداي بلند اشعار شاهنامه را ميخواندند. در عروسي و عزا شاهنامه جزو جدانشدني مراسم بود. در مراسمهاي عزا اشعار مربوط به مرگ سياوش و سوگ سهراب خوانده ميشد و همه با اين اشعار اشك ميريختند. در جشنهاي عروسي نيز اشعار و داستانهاي عاشقانه زال و رودابه يا رستم و تهمينه خوانده ميشد. پدر من هم يكي از مهمانان ويژه اين مراسمها بود و در جشنها علاوه بر شاهنامهخواني، داستان شيرين و خسرو را نيز ميخواند. از كودكي به شاهنامهخواني علاقه داشتم و بهدليل صداي رسايي كه از پدر به ارث بردهام در محافل مختلف ادبي شاهنامهخواني ميكنم. البته زير سايه پدرم و در زماني كه ايشان حضور داشتند بهخودم اجازه نميدادم كه شاهنامهخواني كنم و به همين دليل چند سالي است پس از آنكه پدرم جراحي قلب انجام داد به شكل جدي در محافل ادبي يا بزرگداشتها و مراسمهاي آييني و سنتي شاهنامهخواني ميكنم. نخستين بار در جشنواره آيينهاي سنتي كه در تالار وحدت برگزار شد شاهنامهخواني كردم. استاد فتحعلي بيگي كه مسئوليت برگزاري اين جشنواره را برعهده داشت از پدرم براي شاهنامهخواني دعوت كرد و زماني كه متوجه عمل جراحي قلب او شد از من خواست شخص ديگري را اگر ميشناسم معرفي كنم. من هم خودم را معرفي كردم. ايشان ابتدا باور نكرد و از من خواست تا به دفترش بروم و زماني كه برايش شاهنامهخواني كردم با خوشحالي از من براي حضور در مراسم و شاهنامهخواني دعوت كرد. در برنامههاي مختلف آيينهاي سنتي و گروههاي شاهنامه پژوه و محافل ادبي و مراسمهايي كه از سوي وزارت ارشاد برپا ميشود شاهنامهخواني ميكنم و اميدوارم بتوانم راه پدر را به خوبي ادامه بدهم و در زنده نگهداشتن سنت زيباي شاهنامه خواني تلاش كنم. اگرچه پدر استاد و الگوي من در شاهنامهخواني است اما به جز پدر بهمدت 2سال در محضر استاد عليرضاپوراميد در كلاسهاي حافظ خواني، مولانا، سعدي و... شركت كردم و از محضر اين استاد بهره گرفتم. ايشان نكات بسيار زيادي از نظر خوانش صحيح اشعار و اداي كلمات به من آموختهاند و ميآموزند. همچنين از استاداني همچون دكتر سرامي و عليرضا شجاع پور بسيار آموختهام.
- شاهنامه با ايل بختياري چه نسبتي دارد كه شما اينقدر به آن علاقهمند هستيد؟
ايل بختياري آنقدر با شاهنامه عجين است كه در جهيزيه نوعروسان بختياري كتاب شاهنامه و اسلحه برنو وجود داشت و هنوز هم در ميان برخي از خانوادهها اين رسم وجود دارد. شايد در خراسان كه پايتخت شاهنامه است به اندازه لرستان و بهخصوص، بختياريها شاهنامه خوانده نميشود. درميان بختياريها شاهنامه، مثل بعضي جاها كه ديوان حافظ، كنار قرآن در همه خانهها وجود دارد، عزيز است.
- حتما در ميان بختياريها با اين همه علاقه به شاهنامه نيز اكنون كمتر خبري از شاهنامه است. شما فكر ميكنيد شاهنامه و مراسم قديمي شب يلدا براي جوانان ديگر جذابيتي ندارد؟
دلايل زيادي باعث شده تا امروز شاهنامه كمرنگ شود. جامعه مدرن باعث گسست فرهنگي شده است و از زماني كه تلويزيون وارد خانهها شد و بهاصطلاح جاخوش كرد داستانها كمرنگتر شدند. ديگر كمتر خبري از آن شبنشينيها و دورهميهاست. روايتگري به فراموشي سپرده شده است. اين روزها در مراسمها و جشنها، همه با گوشيهاي موبايل خودشان سرگرم ميشوند و ديگر خبري از ريش سفيدهايي كه حكايت ميخواندند يا شاهنامهخوانيها و نقل داستان خسرو و شيرين و نظاميها نيست. در اين سهلانگاري، مسئولان فرهنگي و بهخصوص صداوسيما هم نقش دارند. در تاريخ كشورمان اعياد بزرگي ازجمله جشن مهرگان، شب يلدا، جشن نوروز و جشن تيرگان داريم و اين اعياد فرصت مناسبي است كه مردم با تاريخ كهن كشورشان از طريق اشعار بزرگاني چون فردوسي، نظامي و ديگر شاعران آشنا شوند. در اينگونه اعياد صداوسيما ميتواند با دعوت از استادان شاهنامه خوان كشور برنامههايي در اين ارتباط تهيه كند و بهطور حتم مردم از اين برنامهها استقبال خواهند كرد. متأسفانه سريالهاي بيمحتواي خارجي اين روزها جايگزين شاهنامهخوانيها و حكمتخوانيها شده است. در كنار صدا و سيما آموزش و پرورش نيز با گنجاندن اشعاري از حكيم فردوسي در كتب درسي و آشنا كردن دانشآموزان با اين شاعر نامدار بايد نسلهاي آينده را با تاريخ كهن كشور و جشنها و آيينهاي سنتي آشنا كند. البته بار اصلي زنده نگهداشتن فرهنگ شاهنامهخواني را اين روزها چند تن از استادان كشور برعهده گرفتهاند. دكتر سرامي، دكتر زاگرس زند و علي اميني از استاداني هستند كه كلاسهاي شاهنامهخواني برپا ميكنند و اين رسالت را به دوش ميكشند و خوشبختانه اين كلاسها با استقبال زيادي از سوي جوانان مواجه شده است. هنوز هم در اليگودرز محافل شاهنامهخواني برپا ميشود و از خانههاي قديمي صداي اشعار زيباي شاهنامه به گوش ميرسد. شاهنامه، اصالت و قباله نجابت مردم ايران است. شاهنامه موزه و گنجينهاي گرانبهاست. شاهنامه هميشه پهلوان را بالاتر از پادشاه ميداند. زيباترين نماز و عبادت در شاهنامه به تصوير كشيده شده است.
شاهنامهخوانهاي بنامي اين سالها از بين ما رفتهاند ازجمله مرشد وليالله ترابي. 20سال قبل شاهنامه خوانهايي مانند مرشد وليالله ترابي با نقالي، فرهنگ كهن ايران را براي مردم بازگو ميكردند و امروز ديگر كمتر كسي مانند اين مرد يا پدر من وجود دارند. استاد ترابي سال 35نزد مرشد روحالله شوقي از نقالهاي بنام ايران رفت و روايتهاي سينه به سينه نقالي را از او آموخت و پس از مدتي توانست حكايتهاي شاهنامه را به شكل نقالي به زيبايي بيان كند. حيف كه اين استادان ديگر در شبهاي يلداي ما حضور ندارند.
- ايران و ايراني مديون فردوسي است
گپي با استاد ابوالقاسم دهقاني، پدر كيخسرو
استاد ابوالقاسم دهقاني يكي از چهرههاي ماندگار ادبيات ايران است. شاهنامهخوانيهاي او در محافل ادبي و آيينهاي سنتي در سراسر كشور نام حكيم ابوالقاسم فردوسي را زنده نگه داشته است. او يكي از بزرگان ايل بختياري است و شاهنامه را يكي از كتب ارزشمند بختياريها ميداند و ميگويد: در جشنها و آيينها شاهنامه هميشه خوانده ميشد و هنوز هم در منطقه لرستان شاهنامهخواني رواج دارد. او در 76سالگي هنوز هم با صلابت و صدايي رسا داستانهاي حماسي شاهنامه را ميخواند. استاد ابوالقاسم دهقاني در روستاي ده سفيد حاج درويش از توابع اليگودرز به دنيا آمد و پدرش بهدليل علاقه زياد به حكيم فردوسي، نام ابوالقاسم را براي او انتخاب كرد. ميگويد: از كودكي آموختم كه شاهنامه با گوشت و پوست مردم ايل بختياري عجين شده است و همه بختياريها شاهنامه را بهعنوان يكي از كتب ارزشمند ميشناسند.
او از شب يلداهاي آن سالها و سنت شاهنامهخواني اينگونه ميگويد: زندگي در آن سالها با زندگيهاي امروز تفاوت بسياري دارد. آن روزها خبري از تلويزيون و ماهواره و اينترنت نبود و مردم بيشتر از حال هم خبر داشتند و عشقها و دوستداشتنها همگي واقعي بود. در مراسم مختلف و اعياد و بهخصوص شب يلدا همه اقوام در خانه رئيس ايل و يا كدخدا و بزرگ فاميل جمع ميشدند و از شب تا صبح شاهنامهخواني ميكردند. آن روزها اوقات فراغت همه مردم با شاهنامهخواني و خواندن خمسه نظامي و داستان اميرارسلان نامدار سپري ميشد. آن سالها ميوههايي مانند انار و پرتقال كمتر پيدا ميشد و براي شب يلدا كدويي را در تنور ميانداختند و همراه با كشمش و سنجد و گندم برشته شده و هندوانه ميخوردند. شب يلدا همه در خانه بزرگ ايل جمع ميشديم و چشم به دهان شاهنامهخوانهاي ايل ميدوختيم. كرسيهاي بزرگي به پا ميشد و آنها با صلابت زياد شعرهاي حماسي استاد سخن حضرت فردوسي را ميخواندند. هيچگاه فراموش نميكنم زماني كه در قسمتي از شعرهاي حماسي، پهلوانان و لشكر ايران شكست ميخوردند، پيرمردها از ناراحتي سر به گريبان ميشدند و سري به نشانه تأسف تكان ميدادند و زماني كه لشكر ايران پيروز ميشد همه از خوشحالي دست ميزدند و شادي ميكردند. آن سالها توقعات بسيار كم بود و مردم درگير چشم و همچشميها نبودند و در كمال سادگي شبها در خانههاي هم مهمان ميشدند.
وي درباره آموختن شاهنامه و اهميت آن براي ايران ميگويد: من در مكتبخانه درس خواندم و شاهنامه را نزد پدر آموختم. وقتي ميخواستم شاهنامه را مقابل پدر بخوانم او با دقت گوش ميداد و هر وقت بيتي را اشتباه ميخواندم با چشمانش به من ميفهماند كه آن را اشتباه خواندهام و بايد بيشتر مطالعه كنم.
او ادامه ميدهد: شاهنامه سند اصالت و قباله نجابت ايرانيهاست و همه ما ايرانيها مديون جناب فردوسي هستيم. سرودهاي حماسي ايران هميشه از اشعار شاهنامه انتخاب ميشدند و در جنگ 8ساله دفاعمقدس نيز در جبههها اشعار حماسي شاهنامه را ميخواندند.
استاد دهقاني در پايان ميگويد: از اينكه عمر و همه زندگيام براي شاهنامه سپري شده است خوشحالم و بعد از من اين مسير در خانواده ما ادامه پيدا خواهد كرد. چقدر زيباست كه در آستانه شب يلدا همه در خانه بزرگ فاميل جمع شويم و اشعار شاهنامه را بخوانيم و فردوسي را به نسلهاي آينده معرفي كنيم و به آنها بگوييم كه ايران و ايراني تا ابد مديون حضرت ابوالقاسم فردوسي است؛ اين شب يلدا فرصت مناسبي است براي اين اداي دين.
- الفت بختياري با شاهنامه
دكتر اردشير صالحپور؛ استاد شاهنامهخواني در ايل بختياري
شاهنامهخواني در ايل بختياري تاريخي ديرينه دارد. كسي نميداند از چه زماني آغاز شده ولي شاهنامه و شاهنامهخواني همواره جزئي از فرهنگ بختياري بوده است. هرگاه كه ايل هنگام كوچ در وارگهاي بارميانداخت و به استراحت ميپرداخت، هرگاه كه پس از كار سخت روزانه از دامها و كشتوزرع رهايي مييافتند، زير سياهچادرها، زن و مرد دور هم جمع ميشدند، چاي مينوشيدند و با جان و دل گوش به صداي خوش شاهنامهخوان و روايتهاي حماسي، رزمي و داستانهاي مهر و مهرورزي قهرمانان شاهنامه ميسپردند. ايل بختياري يكي از ايلات كهن و اصيل ايرانزمين است كه به اقتضاي روحيات سلحشوري و جنگاوري و آرمانخواهياش، از ديرباز با شاهنامه و اساسا مقوله حماسه، انس و الفتي ازلي داشته است. درواقع در هر سياه چادري شما به نوعي شاهنامه را پيدا ميكنيد.
- آوايي رسا و اهورايي
دكتر ميرجلال الدين كزازي؛ چهره ماندگار ادبيات ايران
اگر شاهنامه ماندگار شده است بخش عظيمي از آن مديون بختياريهاست. آنها رسالت بزرگي را در حفظ شاهنامه برعهده گرفتند و توانستند آن را به خوبي انجام دهند. بايد از كيخسرو دهقاني سپاسگزاري كنم. اين سپاس بر پايه شاهنامهخواني ايشان است. ايشان آوايي رسا و اهورايي دارند. او تنها شاهنامهخوان نيست بلكه با شاهنامه آشناست. پارهاي از شاهنامهخوانها در اين روزگار بيتهاي شاهنامه را بهدرستي و آيين، بر زبان جاري نميكنند اما چندبار شاهد شاهنامهخواني كيخسرو دهقاني بودهام. ايشان سخنان فرزانه فرمند طوس را به همان سان كه شايسته است به زبان رانده است. او فرزند پدري است كه خود او شاهنامهخواني است توانمند و در لرستان و در استانهاي ديگر آوازهاي بلند دارد.
- 12راز ماندگاري شاهنامه
كيخسرو دهقان روايت ميكند
رازهاي زيادي در شاهنامه حكيم فردوسي نهفته است؛ رازهايي كه باعث شده است با گذشت چند قرن هنوز هم شاهنامه براي نسلهاي مختلف جذاب باشد. حكيم ابوالقاسم فردوسي در شاهنامه، ايران و ايراني واقعي را به تصوير كشيده و اين كتاب قسمتي از هويت ايران است.
اولين راز ماندگاري شاهنامه تأكيد بر يكتاپرستي و توحيد است؛ جايي كه فردوسي به زيبايي در بيان توحيد ميگويد:
ستايش كنم ايزد پاك را
كه گويا و بينا كند خاك را
به موري دهد مالش نره شير
كند پشه بر پيل جنگي دلير
جهان را بلندي و پستي تويي
ندانم چه اي آنچه هستي تويي
دومين راز ماندگاري شاهنامه تأكيد بر ميهندوستي است. در جاي جاي شاهنامه ميتوان ميهندوستي حكيم فردوسي را با همه وجود حس كرد. يكي از اين ابيات معروف شاهنامه كه همه مردم ايران آن را به خوبي ميدانند و با خواندن آن احساس غرور ميكنند اين است:
چو ايران نباشد تن من مباد
بدين بوم و بر زنده يك تن مباد
بيا تا همه تن به كشتن دهيم
مبادا كه كشور به دشمن دهيم
دريغ است ايران كه ويران شود
كنام پلنگان و شيران شود
سومين راز ماندگاري شاهنامه، جنگ است. شاهنامه كتاب رزم و حماسه پهلواني است.
چهارمين ويژگي شاهنامه قيام و شورش و خروش است. هر جا كه بيدادي وجود دارد آنجا قيام و شورش به پا ميشود و مردم عليه بيعدالتي مبارزه ميكنند. قيام كاوه يكي از همين خروش هاست:
خروشيد و زد دست بر سر ز شاه
كه شاها منم كاوه دادخواه
پنجمين راز ماندگاري و ويژگي بارز شاهنامه تأكيد بر صلح و دوستي است. شاهنامه كتاب صلح و آشتي است. ايرانيان هيچگاه به خاك كشور ديگري حمله نكردند و هميشه مدافع خاك وطن بودند. نخستين سفير صلح و دوستي را شاهنامه به زيبايي توصيف ميكند. فردوسي در شاهنامه و در داستان زال و رودابه، نژادپرستي را براي ايرانيان از بين ميبرد. نتيجه آن نيز به دنيا آمدن جهان پهلوان رستم تاجبخش است. تا زماني كه رستم زنده بود هيچگاه ايران شكست نخورد و اگر در جنگي شكست خورد بلافاصله پيروز شد.
ششمين ويژگي شاهنامه تأكيد بر داد و عدالت است. در شاهنامه عدل چهره مشخصي دارد. عدالت بالاترين انديشه فردوسي است و هرجا كه داد حكمفرماست، خوشي و خوبي و آباداني وجود دارد. شاهنامه بيانيه داد عليه بيداد است و به همين دليل فريدون را بهعنوان شاه عادل و دادگستر معرفي ميكند.
هفتمين ويژگي بارز شاهنامه اهميت دانش و خرد در آن است:
توانا بود هر كه دانا بود / ز دانش دل پير برنا بود
هشتمين راز ماندگاري شاهنامه تأكيد بر عشق است. عشق در شاهنامه فارغ از زمان، آيين، مليت و نژاد است. عشق تنها انسان را ميشناسد. داستانهاي عاشقانه شاهنامه همگي پاك و منزه هستند و از سرشت پاك انسان نشأت ميگيرند.
ويژگي نهم شاهنامه هنر است. فردوسي در شاهنامه ميگويد: هنر برتر از گوهر آمد پديد. تبار و خانواده و ايل و جاه و مقام در جاي خود اما هنر از ارزش بالاتري برخوردار است.
دهمين ويژگي شاهنامه صحنهآرايي جنگ است. زندهترين تصوير از ميدان جنگ و صفآرايي را ميتوان در جنگ رستم و اشكبوس ديد. فردوسي چنان با زيبايي صحنه جنگ را در قالب اشعار بيان كرده است كه با خواندن آن ميتوان خود را در ميدان جنگ تصور كرد.
يازدهمين ويژگي شاهنامه توصيف زيباي طبيعت است. در يكي از شعرهاي زيباي شاهنامه، فردوسي به خوبي مازندران را مثل يك تابلوي نقاشي توصيف كرده است و تا به امروز هيچ تصويرگري نتوانسته است به اين زيبايي مازندران را به تصوير بكشد.
كه مازندران شهر ما ياد باد
هميشه بر و بومش آباد باد
كه در بوستانش هميشه گلاست
به كوه اندرون لاله و سنبلاست
هوا خوشگوار و زمين پرنگار
نه گرم و نه سرد و هميشه بهار
ويژگي دوازدهم شاهنامه پند و اندرزهاي حكيمانه آن است كه باعث شده فردوسي شايسته لقب حكيم شود. فردوسي دوستدار روشنايي و دشمن تاريكي است. مهرباني و انساندوستي و دستگيري از مردم پندهايي هستند كه شاهنامه به مردم بيان ميكند و اين همان گفتار نيك، پندار نيك و كردار نيك است.
ز روز گذر كردن انديشه كن
پرستيدن دادگر پيشه كن
بترس از خدا و ميازار كس
ره رستگاري همين است و بس