اين نشست با سخنرانی دکتر معصومه معدنکن، استاد دانشگاه تبریز، ۲۴ آذر در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
دیوان خاقانی حدود هفدههزار بیت در قالبهای رایج فارسی دارد. خاقانی در دیوان خود از چه گفته است؟ چه نکات و ترکیبات و نازکاندیشیهای بدیعی ارائه کرده است؟ تاریخ و اجتماع تا چه حد در دیوان او انعکاس یافته است؟ در کدام یک از قالبهای شعری موفقتر بوده است؟ چه مضامینی در شعر او برجستهتر است و مخاطب امروزی با کدام یک از اشعار دیوان خاقانی مأنوستر است؟
معصومه معدنکن با طرح پرسشهای بالا گفت: دیوان خاقانی یکی از پُربارترین دیوانهای ادبیات فارسی است و سرشار از اطلاعات فرهنگی و اجتماعی و غیره است. به طوریکه میتواند به عنوان منبعی مستند و مؤثق در تدوین و تکمیل تاریخ اجتماعی و فرهنگی ایران مورد استفاده واقع شود.
خاقانی با دید تیزبین و حساس و نکتهشکافی که دارد از هیچچیز به سهولت رد نشده است. در دیوان او از گِل سرشوی گرفته تا سپیداب حمام، تا کاسهی دریوزگی، تا ملخ کشتزار، تا نقطههای چهرهی مادران باردار، تا گور غریبان، تا ایوان و کاخ و آداب و سنن درباری، مضمونسازی شده است. اینها را میتوان یافت به شرطی که دیدی موشکاف و عمیق داشته باشیم؛ یعنی بخوانیم و پیامشان را دریافت کنیم و وجوه فرهنگی و اجتماعی آنها را استخراج کنیم.
- خاقانی شاعر همهفنحریفی است
معدنکن افزود: خاقانی شاعری است مشاهدهگرا. او ذهنگرا نیست، تجربهگراست. دید نافذ و حساسی که دارد و تخیل قوی و بسیار مقتدر او و عشق و علاقهاش به کسب علم و فضل و اظهار معلومات، سبب شده اکثر این وجوه فرهنگی و اجتماعی را در دیوان او ببینیم. منتهی از یک دیوان نباید انتظار داشته باشیم که به صورت تشریحی و توصیفی آن معلومات را در اختیار ما بگذارد؛ بلکه باید با نکتهسنجی، در حد موی شکافتن، نکات را از دیوان استخراج کنیم. اگر دقت کنیم، در دیوان خاقانی یک دورهی طب و موسیقیِ آن روزگار، آداب و رسوم اجتماعی، سنن درباری، مناصب، مشاغل، سرگرمیها، غذاها، سفرها، تعلیم و تعلم، بازیهای کودکان و نیز خیلی از مسائل مردمی و اجتماعی را میتوان دید. پس میتوان با جمعآوری و تدوین و مراجعه به منابع متعدد، طرح و تصویری نسبتاً دقیق (نه کامل، چون یک دیوان شعری نمیتواند همهی این مواد را در اختیار بگذارد) از مسائل مردم آن روزگار را در اختیار داشت. این بزرگترین فایدهی دیوان خاقانی است.
خاقانی شاعر همهفنحریفی است که بعد از فحول ادب فارسی، یعنی فردوسی و سعدی و مولانا و حافظ، یقیناً نامش در کنار کسانی مثل سنایی و عطار و نظامی و صائب، به عنوان قلههای طراز اول ادبیات ایران، قابل ذکر است. فراموش نکنیم که خاقانی صد سال پیش از سعدی و مولانا و دویست سال پیش از حافظ بوده است. البته فردوسی پیش از او بود؛ اما خاقانی فردوسی نبود که با شاهنامه، این حماسهی بزرگ ملی ایران، تاریخ گذشته و داستانهای ملی را از محو و نابودی حفظ کرد و زبان فارسی را در مرحلهای از ثبات قرار داد و غنایی به آن بخشید که توانست در مسیر تکامل حرکت کند و اقتدار انتقال فرهنگ ایران به جهان را پیدا کند.
- تاثیر جاذبهی سخن و نفوذ کلام خاقانی در شاعران
وی یادآور شد: خاقانی سعدی هم نیست که یک بیت او: «بنی آدم اعضای یکدیگرند»، سرلوحهی جمعیتهای خیریهی جهان قرار بگیرد. خاقانی حافظ هم نیست که بعد از قرنها گوته، که اروپا او را به عنوان نابغهی تاریخ در قرن نوزدهم میشناسد، عاشقانه او را تقدیس کند و آرزو کند که بتواند یک بیت مثل حافظ بگوید. خاقانی هیچ کدام از اینها نیست. ولی جاذبهی سخن او و نفوذ کلامش در بسیاری تأثیر گذاشته است. یعنی مولانا و سعدی و حافظ و خواجو و همام و جامی، و در دورههای بعد ادیب پیشاوری، ادیبالممالک فراهانی، ملکالشعرای بهار، ایرج میرزا و امیری فیروزکوهی تحت تأثیر سخن خاقانی هستند و از فرم و صورت سخن او تأثر پذیرفتهاند.
اهمیت نفوذ خاقانی تا حدی بوده است که مولانای بزرگ که با هیچکس قابل مقایسه نیست، تحت تأثیر زبان و جاذبهی کلام او بوده و چندین غزل به تأثر از او سروده است. وقتی مولانا میبیند که خاقانی در رثای عمویش گفته است: «گر به قدر سوزش دل چشم من بگریستی/ بر دل من مرغ و ماهی تن به تن بگریستی»، در غزلی از او متأثر میشود و در استقبال از این سخن خاقانی میگوید: «قدر غم گر چشم سر بگریستی/ روز و شب ها تا سحر بگریستی.» بنابراین من خاقانی را اثرگذارترین شاعر در زمینهی قصیدهسرایی در ایران میدانم. یعنی همان تأثیری که حافظ بعد از خود در غزل و غزلسرایی گذاشته است و تا به امروز باقی است، خاقانی در قصیدهسرایی و حتی غزل به جای گذاشته است؛ اما توجه به قصاید فخیم خاقانی باعث شده که ما از توجه به غزلیاتش غافل بمانیم.
- خاقانی پُردانشترین شاعر ادب فارسی است
معدنکن در ادامه گفت: خاقانی در عرصهی غزل هم شاعری بی بدیل و بیمانند است. اهمیتش در این است که همان صلابتی را که در قصیدهسرایی دارد، وقتی وارد غزل میشود نرم و هموار آن را وارد غزل میکند؛ یعنی هماهنگ میشود با ماهیت و فرم غزل. وقتی ما از قصاید پُرطنطنهی خاقانی مثل: «جوشن صورت برون کن در صف مردان درا/ دل طلب کز دار مُلکِ دل توان شد پادشا» وارد غزل میشویم، دنیایی از عاطفه و رقت قلب و احساسات لطیف میبینیم. مثلِ: «دل شد از جای چه جای سخن است/ وز توام جای تظلم زدن است». یا «یا رب از عشق چه سرمست و بیخویشتنم/ دست گیریدم تا دست به زلفش بزنم». هنر خاقانی در این است که در هر موضوعی که وارد میشود خود را با آن موضوع و محتوای قالب هماهنگ میکند و سبک دشوار و فخیم او در هر مرحلهای به صورتی جلوهگر میشود.
یکی از علائق خاقانی اظهار معلومات و ابراز علم و دانش وسیع و بیمانند در همهی زمینههای علمی و فنی روزگارش است. هیچ شاعری به اندازهی خاقانی اینهمه علم و اطلاع دربارهی مسائل روزگارش و گذشتهها، از مسائل اجتماعی و تاریخی و جغرافیایی و طب و ریاضی و غیره، ندارد. یقیناً خاقانی پُراطلاعترین و پُردانشترین شاعر ادب فارسی است و هنر او در به کارگیری این اطلاعات در شعر است. او از این اطلاعات حتی در قالب غزل هم بهره میگیرد. میدانیم که ماهیت غزل، عشق و لطافت است و علم و اطلاع را برنمیتابد؛ اما خاقانی با تسلطی که بر دقائق و ظرائف ادب فارسی دارد، در غزل هم مسائلی مثل پیک و نامهرسانی را وارد میکند: «باری کبوترا تو ز من نامهای ببر/ نزدیک یار و پاسخش آور به سوی من؛ درد دلم ببین که دلم وصلجوی اوست/ آه ای کبوتر از دل سیمرغجوی من».
- خاقانی بیهوده از خود تعریف نمیکند
استاد دانشگاه تبریز خاطرنشان کرد: موضوعات شعر خاقانی که عمدتاً مدح، مرثیه، موعظه، مفاخره، شکوائیه، مغانه، قلندرانه و تعالیم عرفانی است، هیچکدام به ارزشهای ادبی و شگردهای شاعرانه ختم نمیشود. او در ابداع و نوآوری منحصر به فرد است و اعجوبهای در ادب فارسی به شمار میرود. خاقانی بیهوده از خود تعریف نمیکند. در هر شعر او فوایدی میتوان یافت؛ حتی در مدایح او. خاقانی را به عنوان شاعری مداح میشناسیم. مدایح او چند نوع است: یکی مدایح رسمی و درباری است در مورد رجال حکومتی؛ یکی مدایح دوستانه و شخصی و خانوادگی است در مورد پدرش و عمو و پسرعمویش؛ یکی مدایح مذهبی است در مدح حضرت رسول اکرم (ص) و بزرگان فقهای شافعی که مذهب خاقانی بوده است؛ یکی هم مدایحی است که من اسم آنها را «مدایح اجتماعی» میگذارم که از جملهی آنها مدح اصفهان است که در آن خاقانی خودش را از هجو اصفهان تبرئه کرده است.
فاخرترین و باشکوهترین و پُربارترین اشعار خاقانی همین مدایح اوست؛ بهخصوص مدایحی که دربارهی دربار و سران دربار گفته است. او این تحفههای ناب ذهن و ضمیر، و طرفههای علم و معلومات خود را در طبق شعر گذاشته و به آنها تقدیم کرده است. وصفهای خاقانی در ادبیات فارسی بینظیر است. تشبیهات و استعارات و تمثیلات و وجه شبههای بسیار بسیار باریک و عینی و تخیلی او عمدتاً در همین مدایح گنجانده شده است. ضمن اینکه آن مدایح علاوه بر اطلاعات پراکنده راجع به مسائلی که اشاره کردم، سرشار از اطلاعات تاریخی هم هست. یعنی جنگ های شروانشاهان، که بزرگترین ممدوحان خاقانی هستند، با روسها و خزران و آلانان و حملهی غُزها به ایران را همه در این مدایح جای داده است.
- عشق و علاقه و میهندوستی خاقانی در «ایوان مدائن»
او گفت: خاقانی به قرینهی اشعارش، یکی از میهندوستترین شاعران ادب فارسی است. چه در مدایح و چه در مرثیههایش، با دلسوزی فراوان به ایران اشاره کرده است. مرثیههای خاقانی هم چند نوع هستند: یکی مرثیههایی است که دربارهی شروانشاهان و بزرگان حکومتی سروده است و عاری از اطلاعات تاریخی نیست؛ اصلاً خودش یک حماسهی تاریخی است؛ یکی هم مراثی مذهبی است دربارهی بزرگان مذهبی، بهخصوص و بیش از همه دربارهی امام محمد یحیی فقیه شافعی که در فتنهی غُزان کشته شد؛ یکی هم مرثیههای میهنی است، مثل مرثیه مدائنیه. من فکر میکنم که در گذشته، در ایران، خاقانی را بیشتر از همه با قصیدهی «ایوان مدائن» او شناختهایم. این قصیده سندی است از عشق و علاقه و میهندوستی خاقانی که در جوار علائق مذهبی که دارد، بر خرابههای ایران باستان ایستاده و گریسته است.
البته هیچکس در دیانت و ایمان و خلوص مؤمنانهی مذهبی و دینی خاقانی شک ندارد. شش کعبهستایی غرا، با آن شور و شوق برای دیدار کعبه و زائران خانهی خدا، مدحهایی که در مورد حضرت رسول اکرم دارد، موعظههایی که سرشار از تعالیم دینی است و با وجود این که شافعیمذهب است به صراحت و با خلوص میگوید: «علویدوستباش خاقانی»، یا در عشق و علاقهاش برای رفتن به خراسان که یکی از آرزوهایش زیارت مرقد امام رضا (ع) است و بدینگونه عشق و علاقهاش را نسبت به مقدسات تشیع بیان میکند، دلیل بر آن است که در علاقهی دینی و ایمانی و در دیانت اسلامی خاقانی هیچ شکی نیست. ولی در جوار این، برای مظاهر تمدن و فرهنگ ایران باستان هم احترام قائل است و دلسوزی داد.
- ترجیعات خاقانی از ارزشمندترین اشعار اوست
یکی از حوادث مهمی که به لحاظ تاریخی در روزگار خاقانی اتفاق افتاد حملهی غُز است در سال ۵۴۸ که در آن خراسان زیر و زبر میشود. این مسأله در ذهن و روح و روان خاقانی تأثیر بسیار زیادی میگذارد. شواهد این تأثیر در مراثی خاقانی بسیار است. مرثیههای او علاوه بر اینکه از شورانگیزترین، دردآفرینترین و معتبرترین مراثی ادب فارسی است که لبریز از عاطفه و احساس است، فایدهی اساسی آن آوردن مسائل تاریخی است. ما معمولاً از ترجیعات خاقانی غافلیم؛ در حالیکه ترجیعات خاقانی از ارزشمندترین و پُربارترین اشعار اوست. این مراثی ضمناً سرشار از اطلاعات طبی است و میتوانیم در آنها قسمتهای اعظم طب آن روزگار را، از معالجات علمی و خرافی گرفته تا طبیبان و نسخههایی که مینوشتند و داروهای گیاهی و طبیبان راهنشین و مسائل دیگر، پیدا کنیم.
یکی دیگر از موضوعات شعر خاقانی مسألهی ریاستیزی است که در مغانهها و قلندرانههای او دیده میشود. خاقانی شعر مستقلی در مضمون رندانه و مغانه و قلندرانه ندارد؛ ولی این مضمون را در اثنای قصاید و ترجیعاتش گنجانده است. البته سنایی پیشرو این مقوله است و خاقانی که بهجز سنایی هیچ شاعری را به بزرگی خودش نمیداند و خود را بدیل و جانشین او میخوانَد، مثأثر از اوست. مضمون این نوع شعر هم اغتنام فرصت و خوشباشی و زیر پا گذاشتن ارزشهای عرفی و اجتماعی، با روش ملامتیه، بوده است. شعر مغانه باید در خدمت شعر رندانه و قلندرانه باشد، اما فرق بین شعر مغانه و رندانه بسیار باریک است و نظر موشکاف و تیزبینی میخواهد که این دو را از هم تشخیص بدهد. خیلی کلی، بدون ورود به جزییات، باید گفت که در شعر رندانه بیشتر زیرکی و هوشمندی و طنزآلودی و وسعت نظر فلسفی و انتقادی مطرح است و در شعر قلندرانه اظهار بیبندوباری و لاابالیگری به تمامی ارزشهای اخلاقی و عرفی، به عمد و با چاشنی ملامتی، دیده میشود. خاقانی این نوع شعر را در اثنای غزلیاتش و بعضی قصایدش گنجانده است.
- خاقانی مخلصانه خوب و بد زندگی را بیان کرده
یکی از ارزشهای شعر خاقانی خلوص اوست. خاقانی در هر زمینه مخلصانه و طبیعی و از دل برآمده سخن گفته است. یعنی تکلف ندارد؛ برخلاف سبک او که به ظاهر متکلفانه به نظر میرسد. این خلوص، مغایرتی با سبک دشوار خاقانی ندارد. خاقانی یکی از سادهدلترین و مخلصترین شعرا است. او سادهدلتر از آن است که بتواند مکنونات دلش را پنهان کند. هر حال طبیعی در او برانگیزندهی سرودن شعری بوده است. فرض کنید وقتی شوق رفتن به خراسان بیقرارش میکند باعث میشود که سه قصیدهی غراء در موضوع خراسان بسراید. به قدری این قصاید را راحت و طبیعی سروده است که میشود فهمید کدامیک از این سه قصیده را اول سروده است و کدام یک را دوم و سوم. خاقانی مخلصانه خوب و بد زندگی و احوالش را بیان کرده و ابایی هم از این مسأله نداشته است. من شاعری مخلصتر از خاقانی در بیان و اظهار عقیده و وصف حال ندیدهام.
به نظر من خاقانی دو عیب دارد: یکی خودبینی و دیگری بدبینی. اگر این دو عیب نبود، شاعر بسیار بسیار بزرگ و قابل تبعیتی بود. خاقانی آدم خودبین و خودپسندی است. البته اکثر شعرا از خودشان ستایش میکنند. مگر سعدی و حافظ این کار را نکردهاند؟ ولی خودستایی خاقانی از ستایش میگذرد و به حد خودشیفتگی میرسد و با این کار موجبات نفرت و انزجار و حسادت دیگران را فراهم میکند. خاقانی قصاید مفصلی در مفاخره و فخرِ به خود، سروده است؛ مثل: «نیست اقلیم سخن را بهتر از من پادشاه/ در جهان ملک سخن راندن مسلم شد مرا». حداقل ششصد بیت در این مورد میتوان پیدا کرد. این خودستایی بد و مذموم است، ولی علت دارد. یک علت آن تنگی محیط شروان است. افکار عمومی و فضای فکری آنجا قادر به درک ارزشها و هنر شاعری و سخنوری خاقانی نبود. شروان تنگتر از آن بود که ارزش او را بشناسد. خاقانی هم این ضعف را داشته که میخواسته او را بشناسند و قدرش را بدانند و برایش احترام قائل بشوند؛ اما چون آن خودستاییها را داشته و شاعر زبانآوری هم بوده است مردم و شاگردانش با او دشمن میشدند.
- اشعار خاقانی مبتنی بر تعالیم صوفیانه و عرفانی است
نکتهی دیگر دربارهی عرفان خاقانی است. این سؤال را بسیار میپرسند که خاقانی در مراحل پایانی چه پایگاهی در عرفان دارد؟ خاقانی در بسیاری از اشعارش مواعظی دارد مبتنی بر تعالیم صوفیانه و عرفانی. دو قصیدهی مفصل او تماماً مبتنی است بر تعالیم عرفانی که محور آن نفْسکُشی و کشتن نفْس اماره است: «نثار اشک من هر دم شکرریزی است پنهانی/ که همت را زناشویی است از زانو و پیشانی» که در آن مسألهی مراقبه و سر بر زانوی مراقبه گذاشتن مطرح شده است؛ و قصیدهی دیگر «مرآت الصفا» است: «مرا دل پیر تعلیم است و من طفل زباندانش/ سر تسلیم سر عشر و سر زانو دبستانش». پس تعالیم صوفیانه و عرفانی در اشعار خاقانی بسیار زیاد است. اما عرفان او نظری است، نه عملی. ما میتوانیم خاقانی را معلم و تعلیمدهندهی سیر و سلوک و اصول عرفانی معرفی کنیم تا عارف. فراموش نکنیم که خاقانی این هنر را دارد که میتواند از هر گوشهای توشهای و از هر خرمنی خوشهای بچیند و آن را با زبان و بیان فخیم خود در خدمت آثار مهیجش به کار گیرد، بدون اینکه این به کار گرفتن حاکی از عرفان واقعی او باشد.