دائم خود را با كشورهاي ديگر مقايسه ميكرديم و تعداد فارغالتحصيلان را شاخصي از توسعه ميدانستيم كه البته شاخصي از توسعه هم هست؛ غافل از اينكه اگر وروديهاي نظام آموزشي و خروجيهاي آن تناسبي نداشته باشند، داريم يك بمب ساعتي را فعال ميكنيم. بگذريم از اينكه حتي اين تعداد باورنكردني تحصيل كردگان با نيازهاي مناطق، استانها و شهرهاي مختلف كشور هم سازگاري ندارد؛ مثلاً اختصاص 200نفر ظرفيت دانشجو در رشته فلسفه غرب براي استان يا شهري كه بافت روستايي دارد و يا منطقه كويري است و بيش از هر جاي ديگر به متخصصان علوم كشاورزي و يا كويرزدايي و هيدرولوژي نياز دارد، محل تأمل است. اما مسئله اساسي اين است كه با اين تعداد باورنكردني فارغالتحصيلان دانشگاهي كه ديگر حتي در شأن خود نميدانند كه به مشاغل معمولي بپردازند، چه بايد بكنيم؛ جز اينكه فقط به آنها بگوييم «شما كه اهل كاركردن نيستيد»، «شما فقط بلديد پشت ميز بنشينيد» و... اما خودمان هم ميدانيم كه اين جوابها فقط رفع تكليف است. در هر خانوادهاي 2 يا 3 جوان آماده بهكار و تحصيلكرده وجود دارد كه منتظرند ببينند مسئولان و والدينشان براي آنها چه كار ميكنند.
فشار رواني بر پدر و مادر و خود جوان بدون شك پيامدهايي دارد كه در اينجا فرصت پرداختن به آن نيست. اما، الان حدود 20سال از شروع پروژه آموزش عالي در ايران ميگذرد و حداقل 4رئيسجمهور هر يك تلاش كردهاند كه اين معادله را حل كنند اما نتوانستهاند! فراموش نكنيم نرخ بيكاري 10 تا 12درصد كه هرساله بر اين نرخ اضافه هم ميشود، ديگر با تو بميري و من بميرم حل نميشود. با عدم بهكارگيري بازنشستگان هم حل نميشود. با حذف دوشغلهها، سهشغلههاو چندشغلهها هم حل نميشود. با منع عضويت يك فرد در بيش از يك هيأت مديره در شركتهاي دولتي هم حل نميشود. بگذريم از اينكه براي اين راهحلها هم كلكها و راههايي وجود دارد كه ميدانند و ميدانيم ولي حتي اگر اين كارها درست هم انجام شود، مگر چقدر ميتوان شغل ايجاد كرد. پس بايد در برنامهها و اقدامات عملي ايجاد شغل تجديدنظر شود؛ زيرا ادارات دولتي پر است از كارمنداني كه به انحاي مختلف و به طرزي بيرويه طي سالهاي گذشته جذب شدهاند و بخش خصوصي هم ديگر ظرفيت جذب ندارد. با اين وضع تقريباً در دام افتادهايم و نميتوانيم كاري از پيش ببريم. در وضعي كه تعداد صندليهاي انواع مختلف دانشگاهها بيش از تقاضاست، هنوز هم داريم ولع آموزش عالي را در جامعه تقويت ميكنيم، اما «آب آتش را مدد شد همچو نفت». دچار يك دور شدهايم كه هر چه بيشتر پيش ميرويم بيشتر گرفتارش ميشويم. نيازمند فكري ملي هستيم كه گرفتار قضاوتها و نزاعهاي جناحي هم نشود.