بالأخره بين انبوه افكارت راهت را پيدا ميكني، خودت را لمس ميكني، خودت را از بين دنيا و بازيها و بازيگرهايش جمع ميكني، وابستگيهايت را دور ميريزي، خودت ميماني و خودت.
هنر همينجاهاست كه پيدا ميشود؛ به شكل صدا، حركت، كلمه، نقش. حرفهاي نگفتهات را با حنجرهي هنرت ترانه ميكني. هنر امنترين جا براي شناكردن است. زمينهي حالت خوب ميشود. لبخند ميزني. هنر كه باشد، منطق هست، حس هست و تداخل آزار نميدهد.
تو هنرت ميشوي و جايت به آدمها نزديك. عمقت يواشكي بينشان تراوش ميكند، بيآسيب. تأثير ميگذاري، روي آدمهاي دنيا و دنياي آدمها. بهبود پيدا ميكني، بهبود پيدا ميكني، بهبود پيدا ميكني. شايد رؤيايت همين شود. شايد رؤيايت همين بوده.
سروناز احمدي
17ساله از تهران
عكس: نوشين صرافها، خبرنگار جوان از تهران