اين زوجها زندگيشان را در نهايت سادگي و بدون اما و اگر آغاز كردهاند. ويژگي مشتركشان پذيرفتن مهريه زير 14سكه است. به همين دليل است كه در ابتداي گزارش، از اين زوجها با عنوان «قانعترين» ياد كرديم. آقادامادهاي اين سفر معنوي هم بدون شك جزو خوششانسترين جوانان ايرانياند؛ مردهاي جواني كه اين روزها خوشحالترين مردهاي دنيا هستند كه شريك زندگي آيندهشان با كمترين توقع پا به زندگي جديد گذاشته. سينا و زهرا 2 نفر از مهمانان اين سفر معنوي هستند كه با كولهباري از تجربه و خاطره مشهد را به مقصد تهران ترك كردهاند. در طول سفر با اين دو نفر همراه شديم و داستان زندگيشان را ورق زديم؛ 2جواني كه هرگز اسير تجملات و تشريفات زندگي مدرن نشدهاند. آنها عهد بستهاند در سختترين شرايط كنار هم بمانند و تا ايستگاه بهشت از قطار «سادهگرايي» پياده نشوند.
- از شرط و گرو بدم ميآيد
با سينا و زهرا در لابي هتل محل اقامتشان قرار ميگذارم. آنها ناهار را در مهمانسراي حرم حضرت امامرضا(ع) خوردهاند. نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاهها به هر زوج 2عدد ژتون هديه داده است. سينا و زهرا با هيجان درباره كيفيت غذا صحبت ميكنند. براي عروس خانم اين نكته كه غذا را در ظرفهاي چيني سرو كردهاند جالب است و آقاداماد هم دارد درباره ايراني بودن برنج قورمهسبزي صحبت ميكند. به هر زوج يك بسته فرهنگي دادهاند كه شامل «سجاده، مُهر و عطر مشهدي» ميشود. سينا چشمش كه به عطر مشهدي ميافتد لبخندي ميزند و از ماندگاري رايحه اين عطر ميگويد. «بوي عطرهاي مشهدي تا ابد ماندگار است. مگر اينكه دستات را كلا قطع كني!»
بعد از مرور خاطرات سفر، سراغ بحث شيرين مهريه ميرويم. «مهريه 5سكهاي» موضوعي است كه خود عروس و داماد قبل از همه بر سر آن توافق كردهاند. در خانواده زهرا خانم مهريه همه عروسها بالاي 500عدد سكه است. مادر زهرا خانم پيشنهاد داده كه مهريه او در عمل 5 سكه باشد ولي پيش بقيه وانمود كنند كه بيشتر است. اما عروس خانم با اين پيشنهاد مخالفت كرده است؛ «من با مادرم صحبت كردم و گفتم چرا بايد دروغ بگوييم. من نخستين نوهاي هستم كه ازدواج ميكنم. ميخواهم اين كار در خانوادهمان رسم بشود. الان مادرم به داداشم گفته حتما بايد با دختري ازدواج كني كه مهريهاش 5سكه باشد. به مادرم گفتم با دروغ هيچ كاري پيش نميرود. بعد از گفتن دروغ مدام دست و پاي آدم ميلرزد كه نكند ديگران بفهمند. ممكن است در يك لحظه از دهان يك نفر دربرود كه مهريه اينها فلان تعداد بوده است.»
زهرا و سينا معتقدند وقتي پولي در كار نباشد بحث بر سر گرفتن يا نگرفتن آن بيفايده است. زهرا ميداند كه همسرش توانايي پرداخت مهريه بالا را ندارد و اگر رقمي روي كاغذ نوشته شود صرفا يك عدد نمايشي است. زهرا ميگويد: «يكي از دوستان من مهريهاش 114سكه بود. بعد از بچهدار شدن رقم مهريه را بالاتر برد و به 614سكه رساند. خانم خانواده ميگفت پشتوانه زندگيام همين سكههاست. حق حضانت بچهام را هم گرفتهام كه خيالم جمع باشد. اين خانم به شوهرش ميگفت اگر مرد هستي همين الان 14سكهاش را به من بده. بهنظر من وقتي مرد نميتواند اين رقم را بدهد خب، نوشتن آن چه فايدهاي دارد؟ آن خانم ميگفت كه رقم مهريه نشاندهنده عشق و علاقه زياد بين ماست. بهنظر من اين كار يك جور گولزدن است. دوستم ميگفت اين كار باعث ميشود كه شوهر من حواسش را جمع كند و مراقب خانوادهاش باشد. بهنظر من او دارد براي شوهرش خط و نشان ميكشد و اين كار غلط است».
زهرا خودش را از مهريه بالا محروم كرده ولي به جايش صاحب يك نعمت بزرگ شده است؛ «وقتي حرف مهريه وسط نباشد، آدم با خيال راحت زندگي ميكند. الان نه من دغدغه مهريه را دارم و نه همسرم. پشتوانه زندگي آدم بايد آرامش باشد. اگر آرامش نباشد هزار تا سكه هم نميتواند جاي خالي آرامش را پر كند. من از شرط و گرو بدم ميآيد.»
سينا به زندگي متلاشيشده زوجهايي اشاره ميكند كه اتفاقا مهريه بالايي هم داشتهاند؛ «دوست من به زنش ميگويد اگر مهريه نبود تا حالا صدبار تو را طلاق داده بودم. چون آهي در بساط ندارد مجبور است بسوزد و بسازد. حالا من كاري به اين مسئله ندارم كه كدامشان مقصر هستند. الان دارند در كنار هم زندگي ميكنند اما از نظر روحي همديگر را طلاق دادهاند؛ يعني همان طلاق عاطفي كه روانشناسان ميگويند. اين زندگي چه فايدهاي دارد؟»
- 5سكه را جيرينگي گرفتم
پرداختن زودهنگام مهريه فوايد زيادي دارد. اصليترينش اين است كه عروس خانم به آقا داماد به چشم يك طلبكار نگاه نميكند. مثل سينا و زهرا كه با هم تسويهحساب كردهاند و حالا به چيزهاي مهمتري فكر ميكنند. زهرا 5عدد سكه را به قول خودش بهصورت «جيرينگي» از همسرش گرفته است. پول سكهها را روي پساندازش گذاشته و با آن يك دستگاه خودرو خريده است. سينا ميگويد: «قرار بود روز جشن عقد و زماني كه خطبه خوانده ميشود سكهها را تقديم كنم اما چون مشكل مالي داشتم اين كار انجام نشد». رقم مهريه نخستين بار از طرف سينا پيشنهاد شده است؛ «من از روز اول گفتم اندازهاي مهر ميكنم كه هر وقت طلب كردي بتوانم بدهم چون مهريه در دين ما عندالمطالبه است. اگر از دنيا رفتم دوست ندارم ديني بر گردنم باشد.»
از زهراخانم ميپرسم: «آيا شما هم مهريه را پشتوانه زندگي ميدانيد؟» او درحاليكه دارد چاي مينوشد، يك «نه» قاطع ميگويد و ادامه ميدهد: «من آدم مستقلي هستم. حتي روي پدرم هم حساب مالي نكردهام. آنها به من كمك كردهاند ولي من انتظاري نداشتهام. بودن همسرم بيشتر به من آرامش ميدهد تا ثروتش. اگر روزي از همسرم جدا شدم، ترجيح ميدهم دوباره از نو شروع كنم. بعد از طلاق بين زن و شوهر دعوا و دشمني پيش ميآيد. من حاضر نيستم بروم از دشمنم پول بگيرم».
- مهريه كارگشا
مهريه پايين زهرا و سينا تا حالا 2 جا كارشان را راه انداختهاست. آنها زودتر از بقيه راهي مشهد شدهاند و خيلي سريعتر از آنچه فكرش را ميكردهاند وام ازدواج گرفتهاند. سينا احمدي درباره سفر خودش و همسرش به مشهد ميگويد: « يك نفر با ما تماس گرفت و گفت چون مهريه شما پايين بوده اسم شما خارج از نوبت درآمده است. بعدها متوجه شديم اسم ما از طرف دانشگاه رد نشده است. قرار شد عيد نوروز ما را به سفر مشهد بفرستند. ما خودمان دوست داشتيم همزمان با سالروز ميلاد پيامبر(ص) بياييم كه مرخصيهايمان نسوزد. دانشگاه اسم ما را رد نكرده بود. اما در دقيقه 90 دوباره تماس گرفتند و گفتند با اعزام شما موافقت شده است. پول هتل و اياب و ذهاب را دانشگاه ميدهد. ما فعلا بليت رفت و برگشت را خودمان خريدهايم و قرار است بعدا پولش را از دانشگاه بگيريم».
اين زوج جوان كه الگوي واقعي «ازدواج آسان» هستند، از مرحله گرفتن وام ازدواج به سادگي گذر كردهاند؛ «براي گرفتن وام ما اول بانك خودمان را انتخاب كرديم. گفتند از 8ماه بعد پيگيري كنيد كه نوبت شما شده است يا نه. معمولا گرفتن وام يك سال طول ميكشد. 2 هفته بعد همسر من بهصورت اتفاقي وارد سايت شد و ديد اسم ما درآمده است. دوستان من كه خرداد ثبت نام كردهاند هنوز بانك خودشان را هم انتخاب نكردهاند. ما بهخاطر مهريه در اولويت قرار گرفتيم.»
- اولين جرقه آشنايي
«پرداخت شهريه» سختترين بخش تحصيل در دانشگاه آزاد است. وقتي ميخواهي دست به جيب بشوي با خودت ميگويي كاش كمي بيشتر درس ميخواندم و ميتوانستم روي صندليهاي دانشگاه دولتي بنشينم. اما همين بخش سخت براي سينا و زهرا خوشيمن بوده و مسير زندگي اين دو نفر را دستخوش تغيير كرده است. سينا و زهرا بهصورت اتفاقي در بانك دانشگاه با هم آشنا شدهاند. سينا دفتر خاطراتش را ورق ميزند و ميگويد: «ما 2 نفر هم دانشگاهي نبوديم. زهرا خانم چند تا واحد عمومي در دانشگاه ما داشتند. به بانك آمدهبودند كه شهريهشان را واريز كنند. من نوبتم را به اين خانم دادم تا كارشان زودتر راه بيفتد. همان جا نخستين جرقه آشنايي زده شد. بعدها فهميديم دو تايي شمالي هستيم.
وقتي 2 نفر متعلق به يك آب و خاك باشند كارشان خيلي راحت ميشود. آداب و رسوم من و زهرا خانم شبيه به هم است».زهرا حبيباللهي الان بهعنوان دستيار دندانپزشك كارهاي درماني مراجعان تهرانياش را انجام ميدهد. همسرش صدها كيلومتر آن طرفتر مهندس ناظر ساختمان است.عروسخانم پذيرفته كه بعد از مراسم عروسي با شهر تهران خداحافظي كند و عازم سلمان شهر در شمال كشور شود. او ميگويد: «من از بيثباتي بدم ميآيد. دوست ندارم 2سال تهران باشم و 5 سال يك شهرستان ديگر. دوست دارم يك جا ساكن باشم. براي من مهاجرت به شهرستان كار سختي نيست. با خودم فكر ميكنم بعضيها بهخاطر همسرشان حتي به اروپا و آمريكا ميروند. من هم بايد تابع همسرم باشم». سينا وقتي حرفهاي همسرش را ميشنود لبخندي به نشانه رضايت ميزند و ميگويد: «در خانواده دور و نزديك خودمان 8-7 نفر مهندس ساختمان داريم كه همه كنار هم كار ميكنيم. اگر به تهران بيايم كسي من را بازي نميدهد؛ ضمن اينكه من نميتوانم با دود و ترافيك تهران كنار بيايم».
- ازدواج خريد و فروش نيست
بحثمان با سينا و زهرا ميرسد به اين نقطه كه الان بين برخي زوجها تعيين مهريه پايين تبديل به يك پُز روشنفكرانه شده است. اين دو نفر خيلي در جريان اينجور مباحث نيستند. سينا ميگويد: «ما اصلا به مد و اينچيزها كاري نداشتيم. من 5 تا انگشتم را نشان دادم و گفتم همين قدر سكه ميتوانم بدهم. هر كسي كه درباره مهريهات پرسيد انگشتانت را نشان بده و بگو 5عدد».
در روز خواستگاري سينا و زهرا درباره مهريه صحبت زيادي نشده است. 2 خانواده خيلي سريع سر اصل مطلب رفته و دست اين زوج عاشقپيشه را در دست هم گذاشتهاند. سينا تمام حرفهاي آن روز را به خوبي به ياد ميآورد، مخصوصا حرفهاي مادرش كه باعث شد پرونده مهريه خيلي سريع بسته شود؛ «مادرم در جلسه خواستگاري گفتند دختران خودم مهريه بالايي دارند اما درباره پسرم به خواست عروس و داماد احترام ميگذارم. من به پسرم نگفتم كه چقدر سكه تعيين كن. از اين به بعد هيچ دخالتي نميكنم. پدر خانمام هم گفت هر چه خودتان صلاح ميدانيد تعيين كنيد. ازدواج خريد و فروش نيست كه بخواهيم درباره مبلغش چانه بزنيم.»
- مهريه من آب روي آتش بود
سينا و زهرا در اين چند روز با زوجهاي زيادي آشنا شدهاند كه ويژگي مشترك آنها پيروي از روش «زندگي آسان» است. اين دو نفر داستان زندگي چندين زوج را از حفظ هستند؛ مثلا ميدانند كه چرا «مستوره» پيشنهاد مهريه بالا را از طرف شهرام نپذيرفته و به يك سكه قناعت كرده است. مستوره را صدا ميزنند تا خودش ماجرا را برايم شرح دهد؛ «سطح زندگي خانواده همسر من خيلي بالاست. ما در شلوغترين نقطه تهران زندگي ميكنيم و آنها بالاشهري هستند. همه با زبان بيزباني به من گوشه و كنايه ميزدند كه تو بهخاطر مال و ثروت پدر شهرام ميخواهي با او ازدواج كني. من براي آنكه جواب دندانشكني به آنها بدهم گفتم حاضرم با يك سكه ناقابل زن شهرام بشوم؛ يك سكه و ديگر هيچ. اين مهريه آب روي آتش بود و دهان همه را بست.»
مستوره اصلا احساس پشيماني نميكند و از كاري كه كرده راضي بهنظر ميرسد؛ «اگر صد بار ديگر هم پاي سفره عقد بنشينم، باز هم همين كار را ميكنم. روي تعداد 363سكه توافق كرديم اما من به شهرام قول دادم كه تعداد 362سكه را در محضر رسمي ببخشم. با اين كارم به همه ثابت كردم كه من شهرام را بهخاطر خودش ميخواهم و حاضرم در هر شرايطي كنارش بمانم.»
- هم چرت زديم هم استفاده كرديم
نگاه زهرا خانم و آقا سينا به برنامههاي سفر زوجهاي دانشجويي
در آخرين روز سفر معنوي دانشجويان، براي آخرين بار با سينا و زهرا قرار مصاحبه ميگذارم. مطابق برنامهاي كه برايشان تعريف شده آنها بايد مدام از اين جلسه به آن جلسه بروند. بقيه وقتشان هم به زيارت ميگذرد. اين دو نفر محتواي برخي جلسات را پسنديدهاند و در برخي جلسات آموزشي فقط چرت زدهاند. سينا ميگويد: «در يكي از جلسات تفاوتهاي زن و مرد را به لحاظ روحي و رواني توضيح دادند كه خيلي مفيد بود؛ مثلا اشاره كردند كه آقايان خيلي سرعتي كارها را انجام ميدهند و خانمها با آرامش. خانمها جزئيات را ميبينند ولي آقايان متوجه كليات ميشوند. وقتي مثال ميزدند زن و شوهرها به پهلوي هم ميزدند كه يعني تو هم اين كار را ميكني».
زهرا حرفهاي همسرش را ادامه ميدهد و ميگويد: «مسابقاتشان هم بامزه بود؛ مثلا در جلسهاي پرسيدند چهكسي عكس مادرخانمش را دارد. عكس تلگرامي هم قبول نبود. عكس 3 در 4 رنگي چاپ شده ميخواستند. شوهر من اين عكس را نداشت و نتوانست جايزهاي بگيرد».
عروسخانمها همه چادر سفيد به سر كرده و در پيادهروي خيابان امامرضا(ع) ايستادهاند و منتظر بقيه هستند تا دسته جمعي به حرم مشرف شوند. رهگذران از ديدن اين همه عروس و داماد در كنار هم شگفتزده ميشوند. با عجله تبريك ميگويند و براي همه آرزوي خوشبختي ميكنند. عروس و دامادها دست در دست هم به سمت بابالجواد حركت ميكنند. چشمشان كه به گنبد طلايي ميافتد، منقلب ميشوند و دست همديگر را مهربانتر از قبل ميفشارند. 2 نفر از خادمان جلوي ورودي خواهران و برادران ايستادهاند و به زوجهاي دانشجو شكلات تعارف ميكنند.