اگر اين شهيد جوان، اين روزها حضور داشت بايد از پاياننامهاش دفاع ميكرد اما تقدير طور ديگري رقم خورد و مصطفي كريمي، دانشجوي نخبه افغانستاني، 25مهرماه در سوريه به آرزوي ديرينش رسيد و به خيل جواناني پيوست كه مدافعحرم شدن را به هر اسم و رسم ديگري ترجيح دادند و رفتند. شهادت كريمي باعث شد تا جلسه نمادين دفاع از پاياننامه براي او در دانشكده هنرهاي زيبا شكل بگيرد. جلسه دفاعيهاي كه هر چند دانشجو در آن حاضر نبود اما نمره الف را از اساتيدش دريافت كرد؛ جلسهاي علمي اما با حس و حال معنوي. همه آماده بودند تا جلسه دفاعيه آغاز شود. چند دقيقهاي مانده بود به شروع جلسه كه سالن كاملا پر شد و ديگر جايي براي نشستن پيدا نميشد. برخلاف اكثر جلسات دفاع از پاياننامه ، در اين سالن خبري از استرس و اضطراب نبود. حس عجيب آرامش در اتاق جلسه غالب بود. همه نگاهها به مادر شهيد بود؛ شهيدي كه بايد ميبود تا از پاياننامهاش دفاع كند اما او رفته بود تا از اعتقاد والاتري دفاع كند و در اين جلسه، شايد براي نخستينبار در دنيا، استاد به جاي دانشجويش از پاياننامه او دفاع ميكرد. همه آمده بودند؛ اساتيد مشاور و راهنما و همچنين هيأت داوري و خانواده و دوستانش. بغض حرف اول را در اين جلسه ميزد. جاي خالي شهيد مصطفي كريمي را گلها و عكسهايش پر كرده بود؛ عكسهايي كه مادرش گاهي به آنها خيره شده و اشكش جاري ميشد و با گوشه چادر چشمانش را پاك ميكرد.
استادراهنما شروع كرد به دفاع، اما گاهي اوقات بغض گلويش را ميفشرد؛ مخصوصا وقتي كه با مادر شهيد چشمدرچشم ميشد. آقاي دكتر هر صفحه را كه بلند ميكرد و به صفحه قبل ميچسباند بغض در نگاهش پيدا ميشد. هر كس ديگري هم جاي او بود، بعيد بود كه بتواند تسلطش را حفظ كند. پدر شهيد در جلسه حضور داشت اما معلوم بود كه حواسش به حرفهاي استاد نيست. شايد با خودش فكر ميكرد كه الان اگر خود مصطفي پاياننامهاش را ارائه ميداد چه ميشد؟
مادر شهيددر بهشت دامادش مي كنم
- مخالفتي با رفتن مصطفي نداشتيد؟
2سالي بود كه حرف از رفتن ميزد و گاهي اوقات هم بحث را بهصورت شوخي مطرح ميكرد؛ آن هم جايي كه همه باشند؛ مثلا سر سفره، موقع ناهار يا شام. همه چون فكر ميكردند شوخي است، قضيه را جدي نميگرفتند. اما بعدها متوجه شدم كه شوخيهايش جدي بوده و براي اينكه بداند ته دل من چه ميگذرد در غالب شوخي خواستهاش را ميگفته. ما مشهد بوديم و او دانشجوي تهران شده بود، روزي زنگ زد و گفت: مادر ميخواهم بروم سوريه، زحمتي بكش و آن پوتينهاي قديمي را پيدا كن فردا ميآيم براي خداحافظي. راستش را بخواهيد آن لحظه دلم گرفت اما هيچ مخالفتي نكردم، راضي بودم به رضاي خدا و او هم عازم شد براي دفاع از حرم حضرت زينب(س).
- به سوريه كه رفت با او در ارتباط بوديد؟
دفعه آخري كه زنگ زد گفت در اينجا چند تن از دوستانم شهيد شدهاند، احتمال دارد من هم با پيكرشان برگردم؛ البته دعا كن شهيد بشوم و رو سفيد برگردم.
- دعا كرديد؟
عاقبت به خيرياش را خواستم. البته يك درخواست ديگر هم داشت و آن، اين بود كه اگر شهيد شد اصلا برايش ناراحت نشوم و گريه نكنم، كه خواسته سختي بود اما سعي كردم به آن عمل كنم. اگر هم الان سر مزارش گريه ميكنم بيشتر بهخاطر غريبي حضرت زينب(س) است.
- نميخواستيد مصطفي را داماد كنيد؟
ما خيلي اصرار داشتيم، اما او به من ميگفت كه فعلا دور من را خط بكشيد، هر وقت به آرزويم رسيدم بعدش داماد ميشوم. آن زمان نميدانستم اما الان مشخص شده كه آرزويش چه بوده.
- خبر شهادتش را كه شنيديد عكسالعملتان چه بود؟
باور نميكردم. در حقيقت نميخواستم باور كنم. حتي وقتي كه پسر ديگرم عكس پيكرش را نشانم داد باز هم باور نكردم و گفتم او خواب است و زماني باورم شد كه خودم پيكرش را از نزديك ديدم و چون مصطفي خواسته بود كه گريه نكنم سعي كردم خودم را نگه دارم. اما حالا قلبا خوشحال هستم، از اين جهت كه من هم براي حضرت زينب(س) كاري كردهام.
- اگر الان مصطفي را ببينيد چه درخواستي از او داريد؟
اول از همه فرزندم را در آغوش ميگيرم و بعد از او ميخواهم كه براي سعادتمندي و عاقبت بهخيري مان دعا كند و شفاعت ما را فراموش نكند.
- امروز دوست داشتيد مصطفي در اين جلسه حضور داشت؟
من مطمئنم كه او حضور داشته و دارد. اصلا همين كه من در اين جلسه حس خوبي داشتم قطعا بهخاطر حضور مصطفي بوده است. اينجا درست همان حسي را داشتم كه بر سر مزار مصطفي دارم.
پدر شهيد
زودتر از من شهيد شد
- فكر ميكرديد روزي پدر شهيد بشويد؟
علاقه ما خيلي تأثير ندارد. در رابطه با پدر شهيد شدن بايد بگويم هرگز چنين فكري به ذهنم خطور نميكرد، حتي همين حالا هم فكر ميكنم در خواب هستم. هرچند پدر يا مادر شهيد بودن عنوان خوبي است اما بد نيست بدانيد كه خيلي از پدران شهدا، خودشان هم آرزوي شهادت دارند، مثل من. شايد برخي به من طعنه بزنند كه چرا اجازه دادي فرزندت برود و شهيد شود. به آنها ميگويم اگر الان لازم باشد خودم هم براي دفاع و كمك به جبهه مقاومت اسلامي راهي ميشوم.
- از آنجا كه شما بهعنوان مهاجر در ايران هستيد، به مصطفي نميگفتيد جنگ در سوريه به ما ارتباطي ندارد؟
خير، هرگز چنين حرفي نزده و نميزنم چرا كه جنگ سوريه، جنگ اسلام است مقابل جبهه كفر. و اسلام هم مختص به يك محدوده جغرافيايي يا در يك مرز خاص نيست.
- عدهاي ميگويند رزمندگان فاطميون براي گرفتن اقامت يا مسائل مادي راهي سوريه و عراق ميشوند، سخن درستي است؟
ما تاكنون مشكلي براي اقامت در ايران نداشتهايم. حتي مصطفي شناسنامه هم داشت و ما فقط يك مشكل داشتيم كه با رفتن مصطفي بهعنوان مدافع حرم، آن هم برايمان حل شد. ما نميتوانستيم درد غربت و مظلوميت بيبي را ببينيم و اين تنها مشكل ما بود.
- مهمترين ويژگي شخصيتي فرزند شهيدتان چه بود؟
چند خصلت اخلاقي مهم داشت؛ نخستين و مهمترينش نماز اول وقت، آن هم به جماعت بود كه به آن اهتمام داشت. دومين مورد هم انس داشتن با كتاب و مطالعه بود. همچنين نوع اخلاق و برخورد خوبش با دوستان و اقوام، او را حسابي در خانواده محبوب كرده بود، طوري كه همه او را امين ميدانستند و از مصطفي مشورت ميگرفتند.
- امروز با ارائه اين پاياننامه بر مدرك مهندسي مصطفي مُهر تأييد خورد، نظرتان چيست؟
اين مدركها دنيايي هستند و ارزششان هم فقط به وسعت عمر انسان در دنياست. بايد همه ما بهدنبال اين باشيم كه اين مهر تأييد بر كارنامه اعمالمان بخورد. فكر ميكنم شهادت هم مهر تأييدي باشد بر زندگي يك فرد در دنيا. براي مصطفي هم همين امر ارزشمندتر از باقي امور است.
- اگر در خواب فرزندتان را ببينيد، او را مهندس مصطفي صدا ميزنيد يا شهيد؟
شهيد مصطفي و فكر كنم خودش هم علاقه دارد كه او را اينچنين صدا بزنم. اصلا عشق به شهادت بود كه او را از مهندس ماندن در اين دنيا منصرف كرد.
برادر شهيد
به او ميگفتم تو بايد دروازهبان حرم بشوي نه مدافع
- در طول جلسه فهميدم كه همه خواهرها و برادرهاي شهيد مصطفي كريمي تحصيلكرده هستند. توضيح ميدهيد؟
بله، الحمدلله همه ما تحصيلات آكادميك داريم. ما 6فرزند هستيم. بنده جراح و متخصص ارتوپدهستم. بعد از من برادرم محمد است كه او مهندس كامپيوتر است. پسر بعدي خانواده، شهيد مصطفي است كه مهندسي معماري خوانده و 2 پسر ديگر به نامهاي سجاد و مرتضي كه هر دو هماكنون مهندسي عمران ميخوانند. اما خواهرانمان، يكي فارغالتحصيل كارشناسيارشد رشته علوماجتماعي، يكي دانشجوي كارشناسي همين رشته و ديگري هم دانشجوي كارشناسيارشد برنامهريزي مديريت آموزشي است.
- كي جرقه سوريه رفتن در ذهن مصطفي زده شد؟
فكر كنم اربعين 2سال پيش بود كه در كربلا تصميم گرفت برود؛ تصميمي كه خيلي آن را تكرار ميكردو در نهايت هم عملي شد و مزد اين تصميم مهم را با شهادتش گرفت.
- چرا معماري را انتخاب كرد؟
مصطفي بسيار نكتهسنج و ريزبين بود؛ چه در رفتارش و چه در دقت در جزئيات، به همينخاطررشته معماري را انتخاب كرد چون معماري از آن رشتههايي است كه ظريفكاري در آن حرف اول را ميزند. حتي در پاياننامهاي كه دفاع شد هم دقت در جزئياتش به زعم اساتيد قابل تحسين است.
مصطفي به فعاليتهاي ورزشي حسابي علاقهمند بود و هميشه در مسابقات فوتبال و فوتسال درون دروازه ميايستاد. روزي كه ميگفت ميخواهم مدافع حرم بشوم به شوخي به او ميگفتيم تو دفاع بلد نيستي و فقط دروازهباني بلدي. اگر ميخواهي به سوريه بروي بهتر است دروازبان حرم بشوي نه مدافع حرم.
از وطنم دفاع كرد؛ من هم از پاياننامهاش دفاع كردم
گفتوگو با دكتر حامد مظاهريان؛ عضو هيأت علمي دانشكده معماري دانشگاه تهران
- مصطفي چطور دانشجويي بود؟
4سال دانشجوي من بود؛ دانشجويي آرام و پرتلاش. هنوز رفتار، سكنات و مناعت طبعش در خاطرم هست. هميشه از خودش انتظار بالايي داشت و شايد بتوان گفت انسان كمالگرايي بود.
- درسخوان بود؟
اگر درسخوان نبود كه در دانشگاه تهران تحصيل نميكرد.
- موضوع پاياننامه را خودش انتخاب كرد؟
انتخاب موضوع و استادراهنما حق دانشجو است و دانشجوها در اين امر كاملا آزادند.
شهيد مصطفي كريمي موضوع پاياننامهاش را «موزه جنگ افغانستان با رويكرد صلح» انتخاب كرد؛ موضوعي كه نشان از روحيه صلحطلبي او دارد. پيرامون اين موضوع چندين و چندجلسه با هم صحبت كرديم.
حدود يك سالونيم طول كشيد تا پاياننامه به مرحله قابلقبولي رسيد و از آنجا كه انتظار بالايي از خودش داشت باز هم ميخواست كه كار به اوج خودش برسد.
خاطرم هست يكبار به جهت طول كشيدن پاياننامه به او تلخي كردم اما او انسان كمالگرايي بود كه دوست داشت بهترين حالت را از پاياننامهاش به نمايش بگذارد؛ همانطور كه در زندگياش هم اين كمالگرايي را نشان داد.
- فكر ميكرديد روزي شما به جاي او از پاياننامهاش دفاع كنيد؟
شهيد مصطفي كريمي همه مراحل آموزشي را گذرانده بود؛ حتي وقت دفاع از پاياننامهاش هم تعيين شده بود. اما تقديرش طوري رقم خورد كه به اين جلسه نرسد و من با كمال ميل از پاياننامهاش دفاع كردم.
- خصوصيت ويژه پاياننامهاش چه بود؟
ويژگي اصلي پاياننامهاش صلح پايدار بود؛ يعني خارج از فرم به محتوا هم به خوبي انديشيده بود.
در موزه براي 4 قوم افغانستان (پشتون، تاجيك، هزاره و ازبك) جهت بازسازي خاطرات جنگ، فضاي جداگانهاي طراحي كرده است اما درنهايت هر يك از اين 4قوميت بايد به يك فضاي اصلي ميرسيدند كه نماد وحدت اين 4 قوم است.
در حقيقت مصطفي با اين طرح ميخواست نشان بدهد كه راهحل نجات افغانستان درگفتوگوي اقوام داخلي است. علاقه داشت درآيندهكشورش را يك كشور آباد و متحد ببيند.