تاریخ انتشار: ۲۰ بهمن ۱۳۹۵ - ۲۲:۰۵

پدر زیبا می‌خواهد با یک طناب و چهارتا آب‌میوه‌ی پاکتی از آسایشگاه فرار کند تا روز ۲۵ آبان را که تولد زیباست، در کنار دخترش باشد.

تا آن روز را با هم بگردند، بخورند، بخرند و خلاصه خوش بگذرانند، اگر یاد اتفاق‌های بد گذشته بگذارند، اگر بیماری پدر بگذارد، اگر...

مادر زیبا به‌خاطر بیماری پدرش از او جدا شده و پدر در آسایشگاه نگه‌داری می‌شود. زیبا از طرف ناپدری‌اش وادار به کارهای خلاف می‌شود و از خانه فرار می‌کند، اما پدر اين را نمي‌‌داند.

بیان صمیمی و خودمانی و توصیف‌های خوب كتاب باعث مي‌شود كه شخصیت نوجوان داستان را درک کنیم و خود را جای او بگذاریم و با او استرس، ترس، هیجان، دوراهی و... را تجربه كنيم.

 

 

  • زيبا صدايم كن

نويسنده: فرهاد حسن‌زاده

ناشر: كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان

 

مجتبی مرتجی، خبرنگار جوان از ساوه