شب از آسمان ستاره میچینیم و در گلدانی از جنس نور میگذاریم. هنگام خواب ترانههای بلبل را به فرداهای پیش رو میبریم.
از امروز آدم دیگری میشوم. در را به روی خوشبختی باز میکنم.
فاطمه قاسملو، 15ساله
خبرنگار افتخاری از ابهر
- كاش باران
کاش باران میتوانست زشتی رفتار آدمها را بشوید. آنوقت شايد ميتوانستم یک دل سیر به آدمها زل بزنم و در آینهي وجودشان خودم را ببینم.
یاسمین آشینه، 15ساله
خبرنگار افتخاری از تهران
- بابا نان ندارد
کافی است سر چهارراه و پشت چراغقرمز مانده باشید تا دو چشم معصوم را ببينيد كه به شیشهی ماشین دوخته شده و میگوید: «دستمال بخر... فال بخر... گل بخر...»
بچههايي كه مدرسه ندارند؛ نه شیفت صبح، نه شیفت بعدازظهر. تمام شیفتها را در خیابان میمانند و با چراغ قرمز قد میكشند و بزرگ میشوند.
این بچهها بابا آب داد و بابا نان داد را نميخوانند و بهجایش ياد ميگيرند: بابا آب ندارد، بابا نان ندارد، اصلاً بابایی وجود ندارد...
بیتا غلامی
13ساله از تهران
- شنبه
تقویمهای ما پر شده از شنبههایی که میخواهیم شروع کنیم. بهتر درس بخوانیم، مهربانتر باشیم و هزاران شروع دیگر که با آمدن شنبه فراموش میشوند و به شنبهي بعد موكول ميشوند. کاش ببینی شنبهی دلت کجاست و از آنجا شروع کنی.
شنبهی دلت ممكن است همين دوشنبه يا چهارشنبه باشد. شاید همین امروز باشد. همین الآن شروع کن. همین الآن را شنبه کن...!
فاطمه بغدادی، 16ساله
خبرنگار افتخاري از اراك
تصويرسازي: هانيه راعي، 17ساله، خبرنگار افتخاري از دماوند
نظر شما