شاید کنار هم بنشینید و 16 شمارهی دوچرخه را تصادفی انتخاب کنید و قصههایش را با هم بخوانید. شاید بیشتر وقت بگذارید و از آثار هرخبرنگار افتخاری 16تایش را با هم مرور کنید. شاید هم ایدههای خلاقانهتري داشته باشید...
هرکار کردید و هرجور جشن گرفتید، یک صندلی کنار خودتان را جای خالی تمام نوجوانان مخاطبتان در نظر بگیرید! راستی، توی دلتان 16 آرزو کنید و به هیچکس نگویید!
سايه برين، 16ساله از تهران
- همراه قديمي من
روز بعد از تولد 15سالگی، وقتی داشتم از کنار کیوسک روزنامهفروشی رد میشدم، دوچرخه را دیدم که گوشهاي نشسته و لبخند میزند. دلم قیلیویلی رفت. مگر میشود همراه و دوستت را ببینی و دلت قیلیویلی نرود؟
دوچرخهجانم! تو از خیلی وقت پیشها با من همراه بودهای. هرجای خانه را نگاه میکنم، با ورقهای رنگارنگت آنجايی. عکسهای قدیمی را که نگاه میکنم، باز هم هستی، «سیییب» گفتهای و دندانهایت برق زدهاند.
وقتهایی که حوصله نداشتهام آمدهای، دست انداختهای گردنم و مرا با خودت به سفر بردهای؛ به دیدن فیلمها، عروسکها، دنیای کتابها و... عصرهای گرم تابستان برایم شربت آبلیمو درست کردهای و مرا باد زدهای تا خنک شوم، شبهای بلند زمستان برایم قصه گفتهای تا بخوابم...
دوچرخهي عزیز! وقتی برایم کارت تبریک تولد 15سالگیام را فرستاده و گفته بودي چند آرزو کنم، از ته ته قلبم آرزو کردم روزی با یک دوچرخه دور دنیا را بگردم و دوستان بیشتری پیدا کنم.
راستی چی میشود یک روزی مثل تو این همه دوست داشته باشم که هرهفته برای دیدنم لحظهشماری کنند؟!
وجیهه جوادی
15ساله از نجفآباد
د وست خوب نوجوانها/ و عدهي ضروري صبح پنجشنبهها/ چـ شمهي جوشش ذوق تازهكارها/ ر زومهي اول نيمچهخبرنگارها/ خـ اصترين هفتهنامهها/ هـ ميشه در قلبها
تولدت مبارك
عکس و متن: نوشين صرافها، 19 ساله از تهران
- لبخند دوچرخهاي
کلید قفل دوستي را به سنجاق داد
تنها بود آب كه رنگ قرمزي
ماهي را به او هديه داد
نشسته بودند نرگسها زیر آفتاب
كه دوچرخه لبخند را به آنها هديه داد
تولدت مبارك!
تصويرگري و متن:
نرگس خورشيدي
14ساله از خرمآباد
چه روزها و سالهایی گذشت دوچرخهجان. پنجسال افتخار همراهی با دوستی رو داشتم که هرروز بیشتر از دیروز پیشرفت کرد.
هروقت کارت تبریک برای تولدم میفرستی خیلی خوشحال میشم و مطمئنم تو هم از تبریک دوستانت خوشحال میشی.
شفق مهدیپور، 18ساله از تهران
مليكا غلامي 13 ساله از تهران
- تولدي از جنس كاغذ
- هلیا! برقها رو خاموش کن.
- پریسا فشفشهها رو بیار.
- وای! فاطمه بدو... بیا این شمعها رو روشن کن.
- کوثر، برف شادی رو تو بگیر دستت!
- یک... دو... سه...
تولد... تولد... تولدت مبارک...
* * *
سلام دوچرخه، سلام دوچرخهخوانها!
خبر دارید یا نه؟ میدانید؟ نمیدانید؟ امروز «تولد» است.
اسم تولد که میآید، دست و دلمان میلرزد برای کیک و شربت و شیرینی! برای شوخی و خنده! برای کادوبردن و دستزدن و شادیکردن!
اما اینجا تولدی متفاوت اتفاق میافتد، تولدی از جنس کاغذ، از جنس نوشته، از جنس فکر و از جنس نوجوانی!
تولدی که به ما یاد داد چهطور اینروزها را متفاوت با بقیه و تنها برای دل خودمان بگذرانیم. تولدی که به ما یاد داد دنیا را جور دیگري ببینیم، صداها را جور دیگري بشنویم، طعمها را جور دیگري بچشیم. تولدی متفاوت با تمام تولدهای دنیا! تولدی از جنس فرهنگ!
دوچرخهی عزیز، همهی ما خبرنگارها ظهور خط به خط و رنگ به رنگت را تبریک میگوییم و اعلام میکنیم برای همیشه صمیمانه دوستت داریم...
تولدت مبارک!
مهسا منافی، 17ساله از اسلامشهر
دوچرخهي عزيز، ميدوني ... توي اين دنياي درهم و برهم بيسروته گنده، يكي هست كه وقتي فكر ميكنه چند روز ديگه 16سالت ميشه، چشمهاش رو ميبنده و لبخند ميزنه!
16سالگيات مبارك، دوچرخهجان!
پ ن: بين خودمون باشه، اسمش نيكوئه!
تصویرگری و متن: نيكو كريمي، 18ساله از دماوند
متينه خداوردي، 15ساله از شهرقدس
- شكوفههاي نوجواني
آنروز تنها 72 ساعت از به زمین آمدنم میگذشت... میگویند 16 سال ميگذرد . 16سال از روزی که برای اولینبار چرخ های کاغذیات شروع به چرخیدن کردهاند.
16سال است که نوجوانها را روی زین صدهزارنفرهات سوار میکنی و در جادهي پر از شکوفههای نوجوانی ميگرداني.
تولدهای نوجوانی از زیباترین تولدهاست، اما برای ما کمی هم ترسناک است، ترس از بزرگشدن... اما تو قرار است همیشهی هميشه نوجوان بمانی. چه شیرین است روزی که تو آغاز شدی.
تولد تو اتفاقی بود که برای زیباترشدن نوجوانی ما افتاد. دوچرخهجانم، از تو ممنونم که به دنیا آمدی.
نسرين خرمآبادي
16ساله از آران و بيدگل
- دوچرخه_شانزده
یادم نمیآيد آخرین بار کی نقاشی کشیدم؟ شاید در آخرین زنگ هنر. هرچند نقاش خوبی نبودم، غرقشدن در رنگها و جزئیات را دوست داشتم. چهطور شد تصمیم گرفتم برای 16سالگی دوچرخه نقاشی بکشم؟ آن هم با ۱۲ مدادرنگی کوتاهتر از یک انگشت و دستانی نه چندان ماهر؟ نمیدانم.
دلم یک کاغذ سفید خواست. با لبخند به کاغذ خیره شدم. میخواستم با نگاه حرف بزنم. حرفهای دلم تبدیل به دوچرخهای شدند که در سبدش گلهای سرخ و صورتی داشت. چرخهایت را با پرگار نکشیدم و دستم لرزید. کج کشیدم، اما واقعی. در رنگها و جزئیاتش غرق شدم. نوجوانی همین غرق شدن است. همین دیوانگی. لبخندزنان چشمدوختن به یک کاغذ سفید. نوجوانی دوچرخهای است که در سبدش گلهای سرخ و صورتی دارد و با هررکابش صفا میآورد.
دوچرخه، بینهایت با ما بمان. نوجوانیمان باش. دوستت داریم تا بینهایت.
تصويرگري و متن: فریدا زینالی
16ساله از تبریز
سپيده طاهرخاني، 17ساله از تهران
- سلام خانم خبرنگار
ظهر شنبه بود و من دربهدر دنبال روزنامهی پنجشنبه و خسته و ناامید از پیداکردن دوچرخهی دوستداشتنیام، روی نیمکت پارک نشسته بودم که دخترک گفت: «فال میخرید؟» فال؟ فال میخواستم چهکار؟ دوباره گفت: «فال میخرید؟» و به پانصدی مچالهي توي دستم خیره شد.
گفتم: «فالهات چندن؟»
- پونصدتومن.
اسکناس را به او دادم و کاغذ کوچک فال را گرفتم و توي کیفم انداختم.
از پارک که بيرون آمدم، صدای زنگ گوشیام بلند شد. تند جواب دادم: «الو بهار؟ من پیدا نکردم تو چی؟»
- سلامعلیکم خانم خبرنگار!
- خریدی؟
- بعله! اسم جفتمون هم هست.
سرم را برگرداندم و دیدم دخترک روی نیمکت نشسته و به من نگاه میکند.
لیلا قرمزچشمه
14ساله از تهران
تبریک تولدت شاید بهانهای است، برای سپاس از تو، دوچرخهي مهربان!
متينا عروجي
13ساله از انديشه
- دوچرخهي هميشه نوجوان
یک روز سرد زمستانی، روزي از روزهای دیماه در روزنامهی همشهری متولد شدی و هرپنجشنبه به دیدار بچههای ایران زمین آمدی. تو پابهپای این نوجوانها بزرگ شدی.
دوچرخهی عزیزم، ۱۶سالگیات مبارک! آرزومندم تولد ۱۲۰سالگیات را جشن بگیری. مطمئنم آنزمان نوجوانهایی هستند که مثل ما کیک درست کنند و رویش شمعی بگذارند و برایت جشن بگیرند و برایت نامه بنویسند و تولدت را تبریک بگویند، چون تو دوچرخهی همیشه نوجوانی هستی که ما را با خود به سرزمینهای شعر وشادی خیال میبری.
پریسا سادات مناجاتی، 14ساله از کرج
يگانه مهدوان از اسلامشهر
- يك كتيبهي باستاني
دوچرخهها انواع دارند:
به بعضی از دوچرخهها آنقدر رسیدگی نمیشود که خاک ميگيرند و فرسوده میشوند. وقتی این دوچرخهها را میبینی، قلبت درد میآید و آرزو میکنی جای صاحبانشان بودی و دست نوازشی برسرشان میکشیدی.
اما بعضی از دوچرخهها خستگیناپذیرند و هیچچیز نمیتواند مانع از حرکتشان شود. این دوچرخهها پرطرفدارند. طرفدارانی که یقین دارند هرچه سن دوچرخهشان بالاتر برود، ارزشش بیشتر خواهد شد؛ مانند یک کتیبهي باستانی باارزش!
دوچرخهي من از نوع دوم است. ۱۶ سال از عمرش میگذرد و حالا تولدش است. دوستان همیشگیاش با صدای بلند اعلام ميکنند با افتخار از همراهی با او خوشنودند و آرزو میکنند یار باوفا و قدیمیشان روز تولدش را با ۱۶ خبر خوش آغاز کند.
عمرت به درازای امواج بیپایان اقیانوسها دوچرخهجان، آمین!
یاسمین آشینه
15 ساله از تهران
مهرانا سلطاني، 15ساله از سروستان
حنانه هراتي، 13ساله از تهران
- زمستان رنگي
امسال، زمستان
شاید خیلی سرد باشد
تو که باشی
با رنگها
و نوشتههایت
زمستان رنگی و گرم خواهد شد
تولدت مبارک دوچرخهي دوستداشتنی
صبا خوشکلام
14ساله از همدان
- دلگرمي من
شايد خيليها به استعدادهاي ما اهميت ندادن. شايد خيليها ما رو جدي نگرفتن. شايد خيليها به اينكه هنوز نامههامون رو پست ميكنيم و به چند برگ كاغذ دلمون رو خوش ميكنيم، خنديدن، اما تو دلگرمي من و كساني مثل من بودي. به ما بال و پر دادي. خط همكاري با ما رو پذيرفتي و باعث پيشرفتمون شدي. حالا وقت تقدير از توي مهربونه. تبريكگفتن به كسي كه هميشه دربارهي همهچيز بهمون كمك كرده. ساده ميگم: تولدت مبارك.
همكارهاي دوچرخهاي عزيز، تولد فرزند عزيزتون، دوچرخه، رو به تكتكتون تبريك ميگم. بهخاطر همهي زحمتهاتون متشكرم. به معناي واقعي خسته نباشيد!
صبا نوزاد، 15ساله از رشت
تولد ۱۶ سالگیات مبارک. الهی که ۱۶۰۰ ساله بشی و نوه و نتیجههای ما برات جشن بگیرن!
اسما علیاری، 14ساله از اسلامشهر
تو همیشه برای من آرامشبخش بودی.
فرشته محمودنژاد، 16ساله از تهران
- ناخنك به مرباي نوجواني
اگر روزی زبانم لال یادم رفت که ۱۵ دی چندساله میشوی... نه، به خودم که فکر کنم، حتماً یادم میآید! بیا قراری بگذاریم. هروقت تو بزرگ شدی، من هم بزرگ شوم و اگر نشدی، من هم نمیشوم.
دوتایی مینشینیم، کفش بزرگانهبودن را از پا درمیآوریم، پا توی حوضچهی نقاشی میگذاریم و به مربای نوجوانی ناخنک میزنیم و به این همه بزرگی جهان میخندیم! دوست جان، من همیشه دوست داشتم ۱۶ساله باشم و حالا كه 16سالهام نمیدانم چه کار کنم، جز اینکه خودم باشم.
دوست جان، من همیشه در دل به ۱۶سالههایی که وقت نمیکردند بنویسند، میخندیدم و متعجب بودم که چهطور میشود و حالا خودم...
میدانم که تو از آن ۱۶سالهها نیستی، راستش را بخواهی من هم نیستم، از آنهایی که ناگهان اسمشان لابهلای حوضچهی بزرگسالی گم میشود.
من همیشه رفیقهای روزهای نوجوانیام را دوست داشتم؛ مثلاً ۱۶سالههایی که دی ماهیاند و عدد ۱۵ را در دل دارند.
تولدت بیشتر از سالهای قبل... و بیشتر از همهی دی ماهیها مبارک!
دریا اخلاقی، 16ساله از تهران
دوچرخه منیم عزیز دوستوم دوغوم گونون موبارک!
(دوچرخهي من، دوست عزيزم تولدت مبارك!)
حامد قاسمي، 61ساله از اهر
- نقطهي ادامه
دوچرخه برای خیلیها نقطهی شروع و ادامه است. برای كساني که به زبان هنر علاقه دارند و آن را دست و پا شکسته صحبت میکنند. دوچرخه باحوصله یادشان میدهد به این زبان جهانی صحبت کنند. ياد ميدهد چهطور بخوانیم و کار کنیم و نقد کنیم. یاد میدهد عجول نباشیم و بایستیم و تماشا کنیم.
دوچرخه خوب میداند عشق به قلم و شعر و کتاب، عشق به رنگ و بوم و عشق به دوربین عکاسی و موسیقی را چهطور تقویت کند.
حالا، در سالگرد تولدش برایش آرزو میکنم که همیشه عمر کند و وقتی هم که پیر شد و عمری از او گذشت، وقتی ما دیگر نیستیم، او باشد و مثل همین 16سالگیاش دنیای نوجوانها را بفهمد. آرزو میکنم چرخهایش هیچوقت کمباد و پنچر نشود و هیچوقت نایستد!
سارا نجفي
15ساله از سروستان
رقيه آفنداك، 14ساله از آستانهي اشرفيه
- كوچهي تورج تا ابد
تو به دنیا اومدی که پنجشنبههای من رنگ و بوی دیگه بگیرن. که چشمهام رو باز کنم و یادم بیاد پنجشنبه است و به شوق دیدن اون لوگوی خوشگلت تا خود دکهي روزنامهفروشی یه نفس بدوم. آره، اصلاً به دنیا اومدی که به واسطهی تو دوستهایی پیدا کنم به قول سهراب بهتر از آب روان! به دنیا اومدی که نشونی پارکوی، کوچهي تورج، تا ابد توی ذهنم بمونه!
دوچرخهجون، با اینکه چند سال ازم کوچیکتری، اما با تو من خیلی بزرگتر شدم، خیلی بهتر درک کردم و بهتر فهمیدم.
آهای دوچرخهی مهربون، مرسی که به دنیا اومدی. تولدت مبارک!
زهرا اميربيك، 18ساله از شهرري
ديگر 16 سالهاي... يقين دارم 116 ساله هم كه بشوي، همچنان نوجوان خواهي بود!
متن و تصویرگری: فاطمه اكبري
16 ساله از اراك
مليكا نادري، 14ساله از تهران