ماجرای حمله گروهی کمونیستی به نام اتحادیه کمونیستهای ایران(که نام سربداران را برای خود انتخاب کرده بودند) به شهر آمل که با مقاومت مردم در کمتر از یکشبانهروز شکست خورد و مثل بسیاری از حملههای گروههای چریکی و تروریستی ناکام ماند.
حضور پرشور مردم - كه در اين واقعه 40 نفر از آنها به شهادت رسيدند- اين واقعه را به يكي از حماسههاي ماندگار انقلاب اسلامي تبديل كرده است. آنقدر كه امامخميني(ره) در وصيتنامهاش از اين حماسه مردمي تجليل كرد. انبوه سنگرهايي كه مردم در درگيري با مهاجمان در شهر ساختند سبب شد كه شهر آمل از آن پس لقب «هزار سنگر» بهخود بگيرد. براي واكاوي ابعاد اين حماسه مردمي با سردار ناصر (محمدرضا) شعباني، فرمانده سپاه پاسداران آمل در زمان حماسه ششم بهمن گفتوگو كردهايم. سردار شعباني-كه با مديريت و تدبير خود در پايان بخشيدن به اين غائله نقشي بسزا داشت- در سالهاي فراغت از كارهاي عملياتي و اجرايي، پژوهشي چندساله درباره اين واقعه انجام داده كه سالگذشته مركز اسناد انقلاب اسلامي آن را با عنوان «مقاومت مردمي در حماسه آمل» منتشر كرده است.
- گروههاي سياسي سالهاي اول انقلاب آنقدر زيادند كه بازشناسي و تمايز دقيق آنها از يكديگر دشوار است. اتحاديه كمونيستها دقيقا چه گروهي بود؟
با پيروزي انقلاب اسلامي گروههاي مختلفي سربرآوردند كه معتقد بودند در پيروزي انقلاب اسلامي نقش داشتهاند و حالا بهدنبال سهمخواهي بودند. يكي از اين گروهها اتحاديه كمونيستهاي ايران وابسته به كنفدراسيون دانشجويان خارج از ايران بود. بيشتر اعضاي اين گروه خوزستاني بودند. از سال1352 كه درآمد نفتي زياد شد، رژيم شاه براي تشويق پرسنل شركت نفت بچههاي شركت نفتيها را بورسيه كرده بود به دانشگاههاي خارج از ايران. اينها بيشترشان بچههاي كارمندان صنعت نفت بودند كه در آمريكا با ديدگاههاي كمونيستي آشنا شدند. آنها فداييان خلق شاخه مائوييست بودند كه الگويشان مائو رهبر چين بود. در حوالي سالهاي انقلاب اينها به ايران برگشتند و مشغول فعاليتهاي سياسي شدند. مدتي در جنوب فعاليت كردند و مدتي به كردستان رفتند و بعضي از خانههاي تيميشان تا سال 1360 در تهران بود.
بعد از وقايع تابستان 60 و درگيري سازمان مجاهدين خلق و فرار بنيصدر و درگيريهاي مسلحانه بين جمهورياسلامي و گروههاي مسلح معاند، عملا تهران براي اين گروهها ناامن شده بود چون بسياري از خانههاي تيمي كشف شد. به شهرستانهاي خودشان هم نميتوانستند بروند چون خيلي زود شناسايي ميشدند.
آن زمان طرحي اجرا ميشد به نام مالك و مستأجر كه هر مالكي بايد مستأجر خود را معرفي ميكرد. براي همين شهرهاي ديگر هم برايشان ناامن بود. يكي از بندهاي قانون مالك و مستأجر اين بود كه هر مالكي خانه خود را در اختيار گروههاي معاند قرار دهد و آن خانه تبديل به خانه تيمي منافقين شود، خانه مصادره خواهد شد. براي همين عملا امكان تشكيل خانههاي تيمي در شهرهاي ديگر هم منتفي شد.
- چرا كمونيستها جنگلهاي آمل را انتخاب كردند؟
اعضاي اتحاديه كمونيستها در تئوريهايشان شمال را بهعنوان جبهه سوم مطرح كردند. بر اين اساس كه الان حكومت با عراق درحال جنگ است. پس جبهه اول جبهه جنوب است. جبهه دوم جبهه كردستان است كه كومولهها با حكومت ايران ميجنگند. ما بايد جبهه سومي براي ضربهزدن به حكومت جمهوري اسلامي انتخاب كنيم.
پس جنگلهاي شمال برايشان گزينه خوبي بود. چون امكان استتارشان در جنگل زياد بود. از طرف ديگر امكانات غذايي برايشان فراهم بود. چون مردم شمال تابستانها كه به ييلاق ميرفتند معمولا بخشي از آذوقههايشان مثل برنج و... را آنجا ميگذاشتند و به شهر برميگشتند و كمونيستها ميتوانستند از اين آذوقهها استفاده كنند.
جنگل آمل به تهران نزديك بود. آنها ايدهشان اين بود كه اول آمل را بگيرند و بعد سراسر شمال را، بعد از آن به تهران بيايند. جنگلي مثل جنگل آمل كه عمق زيادي داشت بسيار برايشان مناسب بود چون درصورت شكست ميتوانستند به اعماق جنگل بروند و امكان تعقيبشان خيلي سخت بود.
مجموع اين دلايل سبب شد كه آنها جنگل آمل را انتخاب كنند. البته گروههاي ماركسيستي ديگري هم بودند كه در جنگلهاي اطراف ساري و قائمشهر و جنگلهاي اطراف گرگان ساكن شده بودند. عدهاي هم در رامسر و تنكابن و ارتفاعات دوهزار مستقر شدند. اما اعضاي اتحاديه كمونيستها از اواخر تابستان سال60 در جنگلهاي اطراف آمل مستقر شدند. از بچههاي مازندران هم چند نيرو جذب كرده بودند كه به نوعي بلد آنها هم محسوب ميشدند.
- شما از كي متوجه حضور اينها در جنگل شديد؟
ما وقتي مطلع شديم كه اينها به داخل شهر ميآمدند و سرقت مسلحانه انجام ميدادند، بانك ميزدند و ترور ميكردند. يكبار براي ارائه گزارش خدمت حضرت آيتالله جوادي آملي رفتيم. من خدمت ايشان عرض كردم كه ما در آمادگي كامل به سر ميبريم كه اگر اينها حمله كردند يا آمدند براي سرقت يا ترور، آماده باشيم و بتوانيم مقابله كنيم. آيتالله جواديآملي فرمودند كه وقتي اينها در جنگل مستقر هستند چرا شما به جنگل نميرويد؟ مگر نه اين است كه اينها از جنگل به شهر ميآيند كه شهر را ناامن كنند، شما هم جنگل را برايشان ناامن كنيد. ما براساس فرمايش ايشان رفتيم و در جنگل پايگاه زديم. 18پايگاه در نقاط مختلف جنگل ايجاد كرديم تا تحركات آنها را زيرنظر بگيريم.
- چرا همان زمان به جنگل حمله نكرديد كه همه اعضاي سربداران را متلاشي كنيد؟
توجه داشته باشيد كه بيشتر نيرويها ما در جبهه بودند و ما آنقدر نيرو نداشتيم، علاوه بر اينكه جنگيدن در جنگل دشواريهاي زيادي داشت. آنها در اعماق جنگل و در ارتفاعات بالاتر از ما بودند و بر نيروهاي ما تسلط كافي داشتند. ما را به خوبي رصد ميكردند درحاليكه ما نميدانستيم دقيقا در كجاي جنگل مخفي شدهاند. علاوه بر اين يادتان نرود كه گروه سربداران يك گروه چريكي بود. همه اعضاي گروه بسيار ورزيده بودند و به خوبي از پس جنگ چريكي برميآمدند. علاوه بر اين تجربه چندماه زندگي چريكي در جنگل را هم پيدا كرده بودند. پيش از آن هم درگيريهاي زيادي در جنگل پيش آمد. 18نفر از پاسداران ما در اين درگيريها به شهادت رسيدند. ما جنگل را ناامن كرديم. آنها منتظر بودند تا در ارديبهشتماه در هواي مناسب به شهر حمله كنند اما وقتي جنگل ناامن شد چارهاي نداشتند كه يا بروند به شهرهايشان يا طرح حمله به آمل را جلو بيندازند.
- شب واقعه آنها چطور به شهر آمدند؟
نيروهاي سربداران توانستند با يك نامه جعلي با امضاي بنيصدر از يكي از كارخانههاي توليدي كه لباس سپاهي توليد ميكردند، لباس بگيرند. شب ششم بهمن با پوشيدن همان لباسها به شهر آمدند تا كسي هم در مسير به آنها مشكوك نشود؛ چون آمل بهدليل موقعيت استراتژيك محل آمدوشد پاسداران بسياري بود. در همان شب هم بسياري به اشتباه افتادند. آنها هم با استفاده از همين حربه تا وسط شهر آمدند و خيليها را شهيد كردند.
- حمله ششم بهمن چه ساعتي آغاز شد؟
آنها ساعت 11:30 شب پنجم بهمن حمله خود را با شليك آر.پي.جي به ساختمان بسيج آمل كه در مركز شهر بود آغاز كردند. شليك به ساختمان بسيج به نوعي فرمان حمله و رمز آنها بود به دستههاي ديگري كه در نقاط مختلف شهر مستقر شده و آماده حمله به آمل بودند. گروهي به ساختمان بسيج حمله كردند و گروهي به ساختمان سپاه كه در جاي ديگر شهر بود. دستههايي هم در جاهاي ديگر شهر رفتند و توانستند يكيدو محله مركزي شهر را بگيرند. بچههاي بسيج ميگفتند كه از همه پنجرههاي ساختمان تير ميآمد. من به بچهها گفتم كه فقط تا صبح مقاومت كنيد تا جايي سقوط نكند. بچههاي ما تا صبح مقاومت كردند. صبح كه شد مردم به كمك ما آمدند و جان تازهاي پيدا كرديم.
- حضور نيروهاي مردمي در ماجرا چقدر بود؟
كمونيستها تا صبح حمله كردند. يكي دو منطقه از آمل را به تصرف خودشان درآوردند و در خيابانهاي مركزي شهر نيز حضور داشتند و بعضي از اين خيابانها را بستند. مردم كه صداي تيراندازي را در شهر ميشنيدند از ساعات اوليه صبح به خيابان آمدند. خبر حمله كمونيستها به آمل به گوش همه مردم رسيده بود. بسياري از نيروهاي بسيجي و حزباللهي هم خودشان را به ساختمان سپاه و كميته و ژاندارمري و بسيج رساندند تا به كمك نيروهاي انقلابي بيايند. دوجبهه مردمي شكل گرفت: جبهه غرب كه از سپاه آغاز شد و جبهه شرق كه از آن طرف رودخانه هراز و ساختمان كميته شكل گرفت. نيروهاي مردمي پس از ساماندهي از دوطرف به سمت مركز شهر حركت كردند. نيروهاي انتظامي براي جلوگيري از تلفات بيشتر ابتدا اجازه حضور مردم را در صحنه درگيري ندادند اما پس از نزديك به 2ساعت ازدحام مردم آنقدر زياد شد كه حلقه انتظامي را كنار زدند و وارد كارزار شدند. مردم سلاح نداشتند اما با هر وسيلهاي كه دم دستشان بود به ياري آمدند؛ با تبر، بيل، داس و... .
خيلي از آنها هم مشغول ساختن سنگر شدند تا نيروهاي حاضر در درگيري شهري پشت اين سنگرها پناه بگيرند. در كمتر از چند ساعت دهها سنگر در نقاط مختلف شهر درست شد. اشتباه سربداران اين بود كه فكر ميكردند مردم به كمك آنها ميآيند اما مردم مؤمن و انقلابي آمل با آنها همراهي نكردند و به ياري نيروهاي انقلاب برخاستند.
بسياري از كمونيستها در درگيري كشته شدند. باقيمانده نفراتشان هم با حضور انبوه مردم بهتدريج به سمت يكي دو محله (اسپهكلا و رضوانيه) عقب نشستند. نيروهاي مردمي هم وارد اين دو محله شدند. ساعت 14:30فرمانده آنها تير خورد و كشته شد. كمكم نيروهاي مهاجم عقبنشيني كردند و فرار را بر قرار ترجيح دادند و نيروهاي سپاهي و بسيجي به پاكسازي شهر مشغول شدند.
- ماجرا در چه ساعتي خاتمه پيدا كرد؟
از حوالي ظهر جنگ مغلوبه شد. تعداد زيادي از آنها تا ظهر كشته شدند. ساعت 14:30 كاك اسماعيل، فرمانده سربداران، در يكي از كوچههاي آمل تير خورد و كشته شد. با رسيدن خبر كشتهشدن او روحيه نيروهاي باقيمانده سربداران ضعيف شد و تقريبا فهميدند كه كارشان تمام است. به مرور به يكي از محلهها كه برايشان امنتر بود رفتند و آنجا در يكي از باغهاي مركبات جمع شدند و عقبنشيني كردند. موقع فرار هم تلفات بسياري دادند.
- سرنوشت اعضاي اتحاديه كمونيستها چه شد؟
عدهاي از آنها در شب و روز ششم بهمن كشته شدند. عدهاي هم اسير شدند و روز هفتم بهمن در ورزشگاه آمل اعدام شدند. تعدادي هم كه توانستند فرار كنند تا يك سال بعد بهتدريج دستگير شدند و در دادگاه انقلاب با حضور خانواده شهداي ششم بهمن محاكمه شدند و حكم اعدامشان صادر و در سالگرد واقعه در آمل اعدام شدند.
- برويد سنگر بسازيد
فرمانده بسيج آمل از مردم خواست كه براي رزمندگان سنگر بسازند
سرهنگ رجبعلي ابراهيمي، فرمانده وقت بسيج آمل، ميگويد: من شب واقعه در ساختمان بسيج نبودم و به خانهام در يكي از روستاهاي نزديك شهر رفته بودم. ميدانيد كه رودخانه هراز از وسط شهر آمل ميگذرد و شهر را به 2 قسمت تقسيم ميكند. نيروهاي سربداران فقط در يك طرف شهر بودند و نتوانستند به آن طرف شهر كه با پل از طرف ديگر جدا ميشود بيايند. صبح به جلوي ساختمان شهرباني كه آن طرف رودخانه بود رفتم. ازدحام مردم را ديدم كه براي كمك آمدهاند. با برادر شعباني تماس گرفتم كه كسب تكليف كنم. ايشان گفتند شما نيروهاي مردمي را از آن طرف رودخانه ساماندهي كنيد. به بالاي يكي از ماشينها رفتم. فقط گفتم كه مردم، جنگليها حمله كردهاند. برويد سنگر بسازيد و دمار از روزگارشان دربياوريد. هركس ميتواند برود و هر وسيلهاي كه ميتواند براي كمك بياورد. مردم خودشان آماده بودند و ميدانستند چهكار كنند. در كمتر از يكيدوساعت صدها سنگر در نقاط مختلف شهر و كوچهها و خيابانهاي مختلف ساخته شد تا مدافعان شهر پشت سنگرها پناه بگيرند.
- سقاي شهيد
كوچكترين شهيد حماسه آمل ، يك سنگر ساز 13 ساله بود
سقا عليزاده كمسن و سالترين شهيد حماسه مردم آمل است. دانشآموز 13سالهاي كه در روز ششم بهمن در پي درگيري در آمل به صف مقاومت مردمي در مقابل كمونيستها پيوست. زماني كه جنگ تحميلي آغاز شد سقا بارها به مادرش ميگفت كه كاش زودتر بزرگ شوم و سنم آنقدر بشود كه بتوانم به جبهه بروم. روز ششم بهمن سقا كه از صبح صداي تيراندازي و درگيري را از گوشه و كنار شهر ميشنيد براي دفاع از شهر به ياري مدافعان آمل رفت. مادرش موقع خروج او از خانه گفت: سقاجان! اگر بروي تو را هم شهيد ميكنند و من به جز تو كسي را ندارم. سقا گفت: آرزوي من اين است كه به شهادت برسم. اگر شهيد شدم براي من گريه نكنيد، چون راهم را انتخاب كردهام. سقا رفت و به صف مدافعان شهر پيوست. چون سنش كم بود براي همسنگرانش كيسههاي شني درست ميكرد تا در پشت آن پناه بگيرند. سقا و 2 بسيجي ديگر مشغول انتقال كيسههاي شني براي مدافعان شهر بودند كه بهدست يكي از بسيجيان تير اصابت كرد. سقا با حالت خميده به سمت دوستش دويد و لباس خود را پاره كرد تا زخم دوستش را ببندد. در همين حين 2 تير به پهلو و كتف سقا اصابت كرد و او به شهادت رسيد.
- آمدهايم به رزمندگان كمك كنيم
روايتي از شهادت شهيد طاهره هاشمي از زبان سردار شعباني
من گفته بودم كه هر طور ميتوانيد به بسيجيها و مدافعان شهر آذوقه برسانيد. نزديك ساختمان دادگاه انقلاب بودم كه 2 خواهر محجبه نوجوان را ديدم. گفتم شما براي چه اينجا هستيد؟ گفتند: فرمانده سپاه گفته به رزمندگان غذا برسانيد. گفتم من فرمانده سپاه هستم. شما برويد. اين منطقه خطرناك است. من سينهخيز به سمت دادگاه انقلاب رفتم. وقتي به دم در دادسرا رسيدم نگهبان آنجا گفت كه يكي از خانمها تير خورده است. آن خانم همان شهيد طاهره هاشمي بود؛ تنها شهيد زن حماسه مردم آمل.
- ما باطليم
اعترافات رهام ضرغامي از اعضاي اتحاديه كمونيستها
ميخواهم بگويم كليه افرادي كه هنوز چشم اميدي به اين تشكيلاتها دارند و هنوز بيدار نشدهاند و در اين فكر هستند كه راهي وجود دارد، بيدار شوند. واقعيتها را ببينند. انواع تزهاي سرنگوني اين جمهوري اسلامي توسط ما گروهكها اجرا شد ولي شكست خورديم. اگر مبارزه مسلحانه حقانيت داشت، بايد لااقل در يك مورد منجر به اين ميشد كه ملت ايران و حداقل بخشي از مردم ايران را بهخودش جذب كند. اين موارد نشانگر اين است كه ما باطليم. من از كليه افرادي كه در خارج از زندان هستند درخواست ميكنم خودشان را به دادستاني معرفي كنند. ما كه اين همه جرم مرتكب شديم، نه سيلي خورديم، نه شكنجهاي در كار بود، آنها هم بيايند اينجا خودشان را معرفي كنند تا هم خودشان را راحت كنند، هم خانوادهشان را، هم جمهوري اسلامي را مطمئن سازند... .
ما فكر ميكرديم براي زحمتكشان و افراد پايين جامعه تلاش ميكنيم. درصورتي كه الان ميدانم اينطوري نبود. وقتي كه وارد دادگاه شدم، جلوي در، كفشهاي لاستيكي و كهنهاي را ديدم كه نشاندهنده مستضعف بودن صاحبان آن بود. پيش خودم فكر كردم كه ما در مقابل چه افرادي ايستاده بوديم! اين جريان مرا تحتتأثير قرار داد. اگرچه در زندان از نظر فكري و از نظر برخورد، تغييراتي در من حاصل شده بود ولي با مشاهده اين افراد مستضعف و زحمتكش دچار غليان روحي شدم. امروز در شرايطي جلوي اين افراد نشستهام كه جريان ما باعث شهادت فرزندان آنها شده و همين نشستن من جلوي اين افراد، سنگينترين مجازاتهاست... .
- اگر اسلام را فهميده بودندبه آمل حمله نميكردند
حماسه مردم آمل در كلام امام خميني ره
رفتند تبليغات زياد ميكنند؛ به اينكه مردم در اختناقاند و خودشان همه مخالفاند با جمهوري اسلامي؛ در صد [نفر]، شش تا موافق دارد جمهوري اسلامي يا فوقش ده تا، ولي سايرين همه موافق منفي و مخالف هستند. و ديدند كه همه آمالشان را به شمال دوخته بودند و بيشتر تبليغات اين بود كه شمال ديگر تقريبا صددرصد مخالف با جمهوري اسلامي هستند. و اينها همه قوايشان را جمع كردند و به آمل آن حمله وحشيانه غافلگيرانه را كردند، به اميد اينكه مردم آمل هم با آنها همدست بشوند و آمل را مركز استان قرار بدهند و بعد مازندران و جاهاي ديگر و رشت و همه جاها را بگيرند و جلو بروند.
اينها به خيال خودشان با دست ملت ميخواستند كه-همان ملتي كه آنها تراشيدند كه مخالفند با جمهوري اسلامي- با اينها بيايند و مركز را هم بگيرند و حكومت را تغيير بدهند و بعد هم هرطوري كه دلشان ميخواهد عمل بكنند، مرتجعين را هم از بين ببرند! وقتي مواجه شدند با مخالفت مردم - مهم مخالفت مردم بود- [شكست خوردند] و ما بايد تشكر كنيم از شهر آمل و آن مردم فداكار كه معالأسف، خب عدهاي را هم شهيد دادند، لكن خوب اين مطلب را ثابت كردند كه آنجايي كه شما تمام آمالتان به آنجا بود با شما مخالفند؛ حالا شما ميخواهيد بياييد قم؟ ميخواهيد بياييد تهران، جاهاي ديگر؟
26 اسفند 1360
اگر اين عدهاي كه در جنگل بودند اسلام را فهميده بودند، به آمل حمله نميكردند. اين حمله در عين حاليكه براي ما تأسف انگيز بود و عدهاي از برادرهاي ما را از دست ما گرفت، لكن فهماند به اين دستههاي غيرانساني كه اينطور نيست كه شما خيال ميكنيد كه اگر يك صدايي بلند كنيد مردم با شما هستند. چطور يك مردم مسلماني كه دل بستهاند به اسلام و دل بستهاند به قرآن و شهادت را براي خودشان افتخار ميدانند و هركس شهيدي دارد براي خانمان خودش يك افتخاري ميداند و هست، چطور امكان دارد كه چند تا دزد سرگردنه و چند تا اشخاصي كه هيچ از قرآن و اسلام اطلاع ندارند و هيچ ايمان ندارند، بيايند و يك شهر مؤمن را بخواهند به هم بزنند؟ اين معنا واضح شد كه مسئله آنطور نيست كه اينها فكر كردند.
26 اسفند 1360
اكنون كه شما فريب خوردگان در عشق آن رژيم (شوروي) جان ميدهيد، مردم مظلوم شوروي و ديگر اقمار او چون افغانستان از ستمگريهاي آنان جان ميسپارند، و آنگاه شما كه مدعي طرفداري از خلق هستيد، بر اين خلق محروم در هر جا كه دستتان رسيده چه جناياتي انجام داديد و با اهالي شريف آمل كه آنان را به غلط طرفدار پر و پا قرص خود معرفي ميكرديد و عده بسياري را به فريب به جنگ مردم و دولت فرستاديد و به كشتن داديد، چه جنايتها كه نكرديد.
صحيفه امام، ج 21، 439، وصيتنامه سياسي- الهي