همشهری آنلاین: گفتگوی فرهنگی در جهان اسلام، فوت آیت الله هاشمی و فضای سیاسی کشور و... از جمله موضوعاتی بودند که در ستون سرمقاله‎های روزنامه‌های شنبه-۹ بهمن- جای گرفتند.

روزنامه كيهان در ستون سرمقاله خود با تيتر«باید دوباره خواند» نوشت:

گفتمان دولت یازدهم، پس از حدود چهار سال نهایت کارآمدی و توانمندی خود را نشان داده و آثار و علائم آن در دو عرصه کاملا مشهود است.

  نخست عرصه تبلیغی و آمار و ارقام که توسط برخی مراکز خاص یا نشریات وابسته به دولت، دائما به گونه‌ای زیبا، موفق و حتی بی‌نظیر در تاریخ ایران و بعضا جهان به مردم ارائه می‌شود.

و دوم در عرصه زندگی حقیقی و روزمره مردم که بی‌هیچ پرده‌پوشی و مجامله‌ای، جامعه را با حقیقت خروجی گفتمان دولت مواجه می‌کند.

در باب هریک دهها و صدها شاهد و مثال می‌توان آورد که برای پرهیز از طولانی شدن کلام، فقط به یک نمونه از گروه اول بسنده می‌شود.

بانک مرکزی در سالروز اجرای برجام با انتشار بیانیه‌ای مدعی شد  پس از اجرايي شدن برجام دسترسي به ذخاير ارزي تسهيل و بخش اعظم دارایي‌هاي بلوکه شده به کشور بازگشته است.در آن اطلاعیه اینگونه عنوان شده که «پس از اجراي برجام بالغ‌بر ۹/۹ ميليارد دلار از وجوه مسدود شده بانک مرکزي ناشي از مطالبات نفتي از کشورهاي امارات، انگلستان، هند، يونان، ايتاليا و نروژ آزاد و دريافت شد. علاوه بر اين ۱۲ ميليارد دلار از وجوه مسدودي بانک مرکزي پس از توافق اوليه برجام به‌صورت اقساط از کشورهاي ژاپن، کره و هند دريافت شده است.»

جمع اعداد مندرج در اطلاعیه فوق 21 میلیارد و 900 میلیون دلار است که با یک محاسبه سرانگشتی براساس قیمت روز  دلار، نزدیک به 88 هزار میلیارد تومان می‌شود.

از دیگر سو رئیس‌جمهور در آخرین نشست خبری خود از افزایش درآمد نفتی به عنوان یکی از دستاوردهای برجام نام برد و اعلام کرد: «با اجرای برجام ما امسال نزدیک 70 هزار میلیارد تومان درآمد نفتی داریم.»

از تجمیع این دو گزاره خبری که از سوی دو شخص حقیقی و حقوقی معتبر بیان شده، اینگونه می‌توان فهمید که دولت در یک سال، به اندازه دو سال درآمد نفتی داشته و از محل فروش نفت و مطالبات معوق و بلوکه حدود 158 هزار میلیارد تومان عایدی داشته است.

بقیه قضاوت با خودتان که اثر این پول هنگفت و بی‌سابقه در یک‌سال را در زندگی و معیشت خودتان یا اقتصاد جامعه و هزاران کارخانه و کارگاه تولیدی دیده‌اید یا نه!؟ اما نگاهی به سخنان وزیر اقتصاد که اخیرا در گفتگو با روزنامه شرق، از نیامدنش در دولت احتمالی آتی سخن گفته بود، گویای همه دستاورد‌های گفتمان دولت یازدهم است.

اگر فارغ از نتیجه  و محصول، یگانه دستاورد دولت یازدهم را برجام بدانیم، حرفی بیراه نگفته‌ایم و راه به خطا نرفته‌ایم. حالا چند مرکز تحقیقاتی معتبر و البته غیرایرانی و غیروابسته به جناح‌های مخالف دولت، خبر از ناامیدی بیش از 75 درصد مردم کشورمان از برجام و نتایج آن می‌دهند که آخرین نمونه آن، بررسی دانشگاه مریلند است که چند روز قبل در کیهان منتشر شد.

این میوه همان درختی است که در ابتدای دولت یازدهم کاشته شد. درخت اعتماد به آمریکا و آرزوی همراهی با کدخدای جهان با انبانی از طرح‌ها و تئوری‌های غیرحقیقی و متوهمانه که تماما ناشی از عدم شناخت ماهیت انقلاب اسلامی و همین‌طور خوی استکباری آمریکا بود.

حالا و با این مقدمه می‌توان به انتخابات پیش رو که بزنگاه و نقطه عطف نگاه ملی است نگاهی تازه و دوباره کرد.

آنچه بیان شد و آنچه مردم در زندگی خود مدام با آن درگیرند، تنها یک روی سکه انتخابات است. یعنی قضاوت درباره وضع موجود و جواب آنها با یک گفتمان.

قابل تصور است پدری که چند فرزند بیکار در خانه دارد، پدری که چند ماه است شغلش را از دست داده، جوانی که با داشتن تحصیلات عالی، نمی‌تواند هیچ شغل آبرومندی برای خودش دست و پا کند، جوانی که به خاطر مشکلات معیشتی و اشتغال، نمی‌تواند به ازدواج فکر کند و ... نظرشان درباره گفتمان مسبب این وضع چیست. اما این تنها یک روی سکه انتخابات است!

اتفاقا همین قضاوت مردمی، می‌تواند برخی را به توهم بیندازد که حالا و در هنگامه «نه» مردم به یک گروه، لزوما «بله» آنها برای ماست! و این نقطه آغاز انحراف و خطر است.

نباید از نظر دور داشت که رویکرد نفی و سلب، یک روی سکه انتخابات است و بخش مهم‌تر آن، رویکرد ایجابی و گفتمانی ماجراست. این بخش است که مردم را به مشارکت فعال برای تعیین سرنوشتشان ترغیب می‌کند و متاسفانه بخش مغفول سیاست‌ورزی جریانات مطرح سیاسی کشور است.

برای برافراشتن دوباره پرچم مجد و عظمت ایران اسلامی، بیش از قبیله‌گرایی کور سیاسی، بازخوانی مفاهیم اصیل و بلند انقلاب اسلامی -که عامل اصلی وحدت و انسجام ملت ایران در عرصه‌ها و لحظه‌های خطیر بوده- ضروری است.

این ضرورت مهم و اجتناب‌ناپذیر یگانه راه رهایی از شر قبایل سیاسی و کاسبانی است که هر از گاهی با نقش و ترفندی، خود را صدای مردم معرفی می‌کنند و با تقسیم غنایم بین خودشان، مردم را جا می‌گذارند.

نمی‌توان انکار کرد که در هر نحله و جریان سیاسی وفادار به جمهوری اسلامی، انگیزه‌های خیرخواهانه‌ای هم وجود دارد اما نباید از نظر دور داشت که سال‌ها مشی و سعی برای تثبیت برخی جریانات در کشور و زاویه گرفتن‌های پی در پی با نسخه اصیل انقلاب از زمان دولت کارگزاران تاکنون، نسخه‌های دروغین و بی‌اثری را پیش روی مردم گذاشته و نسخه اصیل و نورانی انقلاب را که می‌تواند مشعل‌دار امید و هدایت برای جهان باشد، زیر آوار قبیله‌گرایی سیاسی دفن کرده است. همین اتفاق تکلیف را برای آحاد مردم و برای هر آنکه دغدغه انقلاب و مردم انقلابی را دارد، روشن می‌کند و این مهم را گوشزد می‌کند که نمی‌توان با رویگردانی از نسخه اصلی و دل خوش کردن به نسخه‌های تقلبی، با دل بستن به لبخند دشمن و با امید ترحم و گوشه چشم از سوی اصلی‌ترین منازع انقلاب اسلامی، راه به جایی برد و کیان انقلاب و ایران را حفظ کرد.

بالاخره باید به شفافیت هرچه تمام‌تر روشن شود که مردم آنگونه که تئوریسین‌های جریان اصلاحات می‌گفتند، «لشگر قابلمه به دست هستند» یا به زعم برخی مدعیان دیگر«قشر خاکستری(!) هستند و ماشین رای» یا نه، آنگونه که امام راحل می‌فرمود «ولی نعمتان انقلابند»!؟ هرکدام از این نگاه‌ها در عمل تبعاتی دارد و روی سرنوشت مردم اثر خاص خود را دارد.

«نه » به تنهایی و بدون اینکه مردم بدانند باید به چه چیزی«بله» بگویند راهگشا نیست و کاری از پیش نمی‌برد. این خلاء گفتمانی باعث می‌شود اندک اندک سرو کله کاسبان سیاسی پیدا شود و مثلا همان جماعتی که در 20 دقیقه برجام را تصویب کردند، یک مرتبه نگران سرنوشت مردم شده،احساس تکلیف سیاسی کنند! همان‌ها که به ناکارآمد‌ترین افراد ممکن رای اعتماد دادند و آنها را چهارسال بر هستی مردم مسلط کردند، به ناگاه در پوستین دلسوزی و خیرخواهی ظاهر شده و علمدار مخالفت با وضع موجود شوند بی‌آنکه به روی مبارک خود بیاورند که با دست‌پخت خودشان ستیزه می‌کنند.

بدون هیچ تعارفی عده‌ای می‌کوشند اینگونه به جامعه القا شود که هشتاد میلیون ایرانی، از زایش و پرورش مردان مرد انقلابی عاجز و ناتوانند و ناچار به سبک مردمان عقیم، محدود به انتخاب چند مهره همیشگی عرصه سیاست هستند!

این درست برخلاف نسخه اصیل انقلاب و تاکیدات چندین و چندباره رهبر عزیز انقلاب است که رویش‌های انقلاب را با برکت، موثر و پیشرو‌تر از نسل‌های پیشین می‌داند و کسانی که دانسته یا ندانسته در این راه گام می‌زنند، در صدد ناامیدی جوانانی هستند که زیر پرچم انقلاب، بالیده و رشد کرده‌اند.

  • گفت‌وگوی فرهنگی ضرورت جهان اسلام

سیدرضا صالحی امیری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در ستون سرمقاله روزنامه ايران نوشت:

 

انتخاب مشهد به عنوان پایتخت فرهنگی جهان اسلام و مراسم رسمی افتتاحیه آن در هفته گذشته در جوار آستان حضرت امام رضا(ع)،  فرصتی بی‌نظیر بود تا شاهد انسجام، همگرایی و اتحاد جامعه اسلامی فارغ از هر ملیت و قومیت و رنگ و نژاد و پوست باشیم و صف واحده امت اسلامی را تشکیل دهیم. روزی که نمایندگان کشورهای اسلامی در کنار یکدیگر سرود وحدت و همدلی سر دادند و در سایه لطف امام رئوف و مهربان و پرچمدار صلح و گفت‌وگو، حضرت علی بن موسی الرضا(ع) دل‌هایمان به همدیگر نزدیک‌تر شد.

از رهگذر این رویداد بین‌المللی توانستیم گامی بلند به سوی معرفی فرهنگ اسلامی به جهانیان برداریم و نشان دهیم که می‌توان با سازگاری و تأکید بر نقاط مشترک به مسائل بزرگ‌تر و دغدغه‌های اصلی جهان اسلام فکر کرد. چرا که در جهان پرآشوب کنونی راه تداوم حیات اجتماعی ملت‌ها بازگشت به هویت دینی و آموزه‌های اسلامی است. توحید، نبوت و معاد هویت مشترک ماست و دوستی اهل‌بیت هم باور ما مسلمانان از هر مذهبی است. واقعیت آن است که ریشه اصلی منازعات جهانی در یک قرن گذشته، فرهنگی بوده و عامل اصلی منازعه، تخاصم فرهنگی است. در حقیقت، منازعه فرهنگی به‌دلیل عدم گفت‌وگو و مدارای فرهنگی شکل می‌گیرد و ما در این اجلاس به این اصل مهم دست یافتیم که راه‌حل مشکلات امروز جهان اسلام نهادینه ساختن فرهنگ گفت‌وگو است.

همچنان که تنوع و تکثر فرهنگی نیز یک واقعیت انکارناپذیر است و نباید به منازعه فرهنگی منجر شود، بلکه باید به وحدت و همگرایی فرهنگی بینجامد و نوع مواجهه مسلمانان با این تکثر و تنوع از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار است. نباید به دنبال شبیه‌سازی و یکسان‌سازی فرهنگی بود. اتفاقاً جریان‌های افراطی و دشمنان اسلام همین اشتباه را مرتکب می‌شوند. خشونت، انتقام‌جویی، نسل‌کشی و خونریزی آفت چنین تفکری است که به دنبال شبیه‌سازی و یکسان‌سازی فرهنگ است. در یک سو تفکر داعشی معتقد است که همه باید مثل او فکر کنند و عمل کنند و این ضربه‌ای است که ما از درون جهان اسلام با آن مواجهیم و در سوی دیگر رژیم غاصب صهیونیستی قرار دارد که مدعی است هیچ‌کس جز آنها صاحب حق نیست. رژیم اشغالگر قدس، اکنون حاکمیت جدید امریکا را به مثابه فرصتی برای صهیونیزه کردن بیت‌المقدس برمی‌شمرد و می‌کوشد منزلگاه معراج رسول مکرم اسلام را تبدیل به پایتخت موجودیت جعلی خود بکند و جهان اسلام نباید در مقابل این توطئه ساکت بماند.

در مقابل تفکر شبیه‌ساز و یکسان‌ساز، مسیر درست همانی است که معتقد است همه اندیشه‌ها، ادیان، نحله‌های فکری و فرهنگی حق حیات دارند و دولت‌ها باید حقوق آنان را به رسمیت بشناسند. اصل پذیرش تنوع فرهنگی یک ضرورت عقلی است و بر اساس مبانی و فلسفه الهی و انسان‌شناختی بر مبنای درک واقعیت‌های فرهنگی جوامع است. این نگرش بر این باور است که کثرت باید در مرزهای وحدت به رسمیت شناخته شود و برای رسیدن به چنین الگویی باید گفت‌وگو، تعامل، سازگاری، ‌هم‌اندیشی، تحمل، مدارا و پذیرش حق دیگران برای زیست فرهنگی متناسب با شرایط، اقلیم، اندیشه و باورهای خاص خود به رسمیت شناخته شود.

از این رو گفت‌وگوی فرهنگی می‌تواند وسیله‌ای برای یافتن ارزش‌های مشترکی باشد که مبنای عمل قرار بگیرد. گفت‌وگوی فرهنگی زمینه‌ای است برای اشاعه گفت‌وگو به دیگر حوزه‌های تعاملی نظیر سیاست و اقتصاد؛ و این گفت‌وگو برای اثرگذاری بیشتر باید در بستری مستقل از دولت‌ها، میان ملت‌ها و نخبگان، دانشمندان و اندیشمندان جهان اسلام شکل بگیرد. در این میان آنچه که نباید مورد غفلت قرار گیرد، لوازم اخلاقی تحقق گفت‌وگوی فرهنگ‌ها در عرصه سیاست و روابط بین‌الملل است و آن  تواضع، وفای به عهد و مشارکت است. گفت‌وگو باید با اصل احترام به تفکر، اعتقادات، اندیشه، رهبران و آداب و رسوم طرف‌های گفت‌وگو همراه باشد. گفت‌وگو به مفهوم دادگاه برای اثبات خود و ابطال دیگری نیست بلکه هدف از گفت‌وگو آگاهی، درک، فهم و کاهش عصبیت‌های فرهنگی است.

هدف گفت‌وگو باید به افزایش سطح اشتراکات فرهنگی و کاهش شکاف فرهنگی منجر گردد. گفت‌وگو علاوه بر گفتن، مستلزم شنیدن نیز هست؛ شنیدن (گوش شنوا) فضیلتی است که باید آن را به‌دست آورد. نتیجه گفت‌وگو باید به صلح، مشارکت‌جویی و همزیستی مسالمت‌آمیز فرهنگی متنوع منجر گردد. کوتاه سخن آنکه گفت‌وگوی فرهنگی، بخشی اساسی از تداوم حیات اجتماعی ما است. هیچ ملتی از فراگیری و استفاده از معارف سایر ملت‌ها و ملیت‌ها در تمام زمینه‌ها از جمله فرهنگ بی‌نیاز نیست و به همین دلیل گفت‌وگوی فرهنگی، امری لازم و ضروری به شمار می‌آید. در طول تاریخ ملت‌ها در ارتباط خود با یکدیگر، آداب، سبک زندگی، خلقیات، علم و فن، چگونگی لباس پوشیدن، سخن گفتن (زبان)، آداب معاشرت، معارف دین و... را از یکدیگر فراگرفته‌اند. این نحوه ارتباطی که گفت‌وگوی فرهنگی نام دارد، مهم‌ترین نوع ارتباط ملت‌ها را در طول تاریخ تشکیل داده که گاه از گفت‌وگوی اقتصادی هم مهم‌تر بوده است.گفت‌وگو تنها استراتژی، ابزار، آلترناتیو و مهم‌ترین کلید گشاینده قفل درهای بسته و تنها محصول عقل جمعی انسان‌ها در طول تاریخ بوده است. جایگزین گفت‌وگو، تعصب و جهل و خشونت و انتقام‌جویی است. ریشه همه منازعات جهانی در عدم گفت‌وگو و تنها راه نجات بشر برای عبور از دنیای تیره و تاریک و از ظلمت به روشنایی، گفت‌وگوی سازنده  فرهنگی است. پایتختی فرهنگی جهان اسلام این فرصت را به ایران اسلامی بخشیده تا از فراز مناره‌های مشهد ندای صلح و دوستی سر دهد و بتواند مقوم گفت‌وگو و نزدیکی بیشتر امت اسلامی برای همدلی، همگرایی، انسجام و فائق آمدن بر آلام و مشکلاتی باشد که میان همه مسلمانان مشترک است و راه آن جز اتحاد و انسجام نیست. چرا که «این درد مشترک، هرگز جدا جدا درمان نمی‌شود.»

چشمان نخفته در گور

احمد غلامی . سردبير روزنامه شرق در سرمقاله اين روزنامه نوشت:

بی‌تردید انتخابات سال ٩٦ در سیطره مرگ هاشمی است و آنچه مرگ این روحانی هشتادودو ساله را بیش‌‌ازپیش نمادین می‌کند، این ادعای سردار سعید قاسمی است که تابوت در روز تشییع، خالی از پیکر هاشمی بوده است. اگر هم این مدعا درست باشد، نه‌تنها نمی‌توان آن را دستاویزی برای تخفیفِ حضور مردم در مراسم قرار داد، بلکه از دل آن مفهوم دیگری زاده می‌شود دال بر اینکه، این مشایعت به خانه اُخروی بیش از آنکه پاسداشت سنتی مرگ در مذهب تشیع باشد، یک کنش سیاسی است. این تعبیر ابدا به نفع مخالفان هاشمی به‌خصوص سردار قاسمی نیست، این داعیه معنایی ندارد جز اینکه بدنِ بی‌جان هاشمی، در بود و نبودش می‌تواند جان‌های زنده را متحد کند. آن‌هم بدن‌ها و جان‌های ناهمگن و دور از هم و متفرق با اختلافات و دیدگاه‌های سیاسی متفاوت و حتا متضاد. اگر هاشمی چنین روزی را تصور می‌کرد، حق داشت بعد از عمری مصلحت‌اندیشی درست یا نادرست واگویه کند، مرگی چنین میانه میدانم آرزوست. البته ناگفته نماند بسیاری از مشایعت‌کنندگان، هاشمی را به‌خوبی می‌شناختند و جزوِ مردمی بودند که برخي از آنان از سیاست‌های اقتصادی‌ او زخم‌ خورده بودند. همین نکته است که مخالفان سیاسی هاشمی را می‌آزارد و به تشییع پیکرش معنایی عمیق و تأمل‌برانگیز می‌دهد.

شاید بتوان گفت مرگ ناگهانی و بدرقه دور از انتظار هاشمی، به ‌نوعی آینده سیاسی ایران را رقم زده است. اینک در هر معادله سیاسی، نادیده‌گرفتن یا در شمار نیاوردنِ جمعیت ‌میلیونی در پشت تابوت هاشمی، خطای فاحش سیاسی است. سیاست، کینه و عناد برنمی‌تابد و درست یا نادرست بر عقلانیت ابزاری استوار است. از این منظر، می‌توان به مخالفان هاشمی گفت که نبايد چنین بی‌پروا به او بتازند و با القاب ناپسند خطابش كنند. این‌گونه برخورد با هاشمی رودرروی مردم ایستادن است. هاشمی با مرگش همه‌چیز را وارونه کرده است و پای مخالفانش را به میدانی باز کرده که خود در آن غایب است. بیایید ما هم مانند فوکو عبارت مهمِ کلازویتسن را معکوس بخوانیم: «سیاست ادامه جنگ با ابزارهایی دیگر است. به عبارت دیگر سیاست عدم تعادل نیروهای متجلی‌شده در جنگ را تصدیق و بازتولید می‌کند. معکوس‌سازی کلازویتسن معنای دیگری هم دارد؛ یعنی درون این صلح مدنی، این مبارزه‌های سیاسی، این تعدیل روابط نیرو و به‌ طور کلی این وارونگی‌ها و دگرگونی‌ها و توازن در یک نظام سیاسی را به ‌طور یکجا باید به منزله ادامه نبرد تفسیر کرد. ما همواره در حال نوشتن تاریخ یک نبردیم، حتی زمانی که تاریخ صلح و نمادهای آن را می‌نویسیم١». سیاست از جمع نیروهای ناهمگون شکل می‌گیرد. برخورد و مواجهه این نیروها با هم‌، پایه‌های جامعه مدنی و موتور قدرت سیاسی را می‌سازد. اصلاح‌طلبان هم بخش اقلیت‌شده‌ای از این جریان ناهمگون‌اند. اصلاح‌طلبانی که به دلیل برخی از ناهمگونی‌ها‌شان با قدرت با مردم همگون شده‌اند.

تصور اینکه آنان غافله‌سالار این مردم‌اند، اغراق‌آمیز و به‌دور از واقعیت است، اصلاح‌طلبان نباید دچار این خودفریبی شوند که همان مردم‌اند و صدایشان صدای همه مردم. آنان هم بخشی از مردم‌اند که به دلایلی در مقاطعی تاریخی به یکدیگر می‌پیوندند و مهم این است که پیوندشان منفعت‌طلبانه نیست. خلق مردم، یعنی خلق سیاست و خلق سیاست، یعنی خلق قدرت. «یکی از نخستین آثار قدرت این است که امکان می‌دهد بدن‌ها، ژست‌ها، گفتمان‌ها و میل‌ها به صورت امری فردی شناسایی و ساخته شوند، به عبارت دیگر فرد همتای قدرت نیست، فرد یکی از نخستین آثار قدرت است و درعین‌حال تا جایی که یک اثر قدرت است، یک تقویت‌کننده نیز است.»

شاید گردهمایی گروه‌ها و طیف‌های ناهمگون در تشییع پیکر هاشمی را بتوان رفراندوم انتخابات سال ٩٦ خواند. انتخاباتی با این مطالبه محوری که مردم خواستار اصلاح‌ هستند. بی‌تردید حضور ‌میلیونی مردم در مراسم بدرقه تنها به دلیل محبوبیت هاشمی نبوده و دلايل ديگري ازجمله تغییرات چشمگیر این سیاست‌مدار کارکشته در سیاست‌ورزی داشته است. هاشمی نماد تغییر رَویه شده بود، البته نه از جنس رئیس دولت اصلاحات و دیگران. تغییری از جنس خودش. همین نکته است که مخالفانش را آشفته و خشمگین می‌سازد، کنده‌شدن از جمع همراهان و جداکردن ماترک سیاسی‌اش از آنان. آناني که همواره كج‌دار و مریز با او در تقابل بوده‌اند. جدالي گاه در لفافه، گاه آشکار. تقابلي بین استاد و شاگردان که دیگر شاگردی در سیاست را برنمی‌تابند و خود می‌خواهند فاعل سیاست باشند. اما آنچه بیش از هر چیز خصومت رقبا را برمی‌‌انگیخت، استقلال ‌رأی هاشمی در سیاست بود. او به منافع جمعی رفقای رقیب تن نداد. هاشمی در سال‌های پایان عمر پذیرفت که در سیاست سوژه بی‌طرف وجود ندارد. همه ما ناگزیر رقیب کسی هستیم. با این باور و عمل به آن، او همه رقیبان و مخالفانش را جا گذاشت، تا جایی‌که حتا در انتخاباتی که حضور ندارد اثرگذار باشد و آینده سیاسی ایران را رقم بزند. هاشمی در بستر مرگ خفته، اما چشمانش رو به سیاست باز است.