روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش با تيتر« اگر همه آتشنشان بودیم...»نوشت:
مشکلات و مسائل مهم ملی را چگونه باید حل کرد؟ سهم حرف و عمل، و نقد و اقدام در حل هر کدام از مسائل مهم چقدر است؟ آسیبها و فجایعی مانند تصادم دو قطار و آوار شدن ساختمان پلاسکو، بهانهای برای هماندیشی در باب مکانیزمها و مسیرهای حل مشکلات مختلف در مقیاس ملی است.
1- خداوند است که «لایشغله سمع عن سمع»؛ شنیدن صدایی مانع از شنیدن صدایی دیگر نمیشود. ما انسانهای معمولی ناچار از اولویتبندی هستیم. وقتی مشغول کاری میشویم، از توجه ما نسبت به سایر امور کاسته میشود. مدیران و تصمیمگیران و تصمیمسازان ما ناچار از این اولویتبندی معطوف به مردم و اصول اسلامی هستند وگرنه، از مشکلات و اولویتهای اصلی بازخواهند ماند. به هر میزان که سیاست و رقابت و انتخابات و همباندیها و نزدیکان و منافع آنها ذهن مدیران ما را درگیر خود کند، عرصه بر خدمت به مردم و پیگیری آرمانهای اسلامی تنگ میشود. دقیقترین رهنمودها را در این زمینه امیرمومنان علی علیهالسلام، هنگام انتصاب جناب مالک اشتر به امارت مصر بیان فرمود آنجا که نوشت: «ولیکن احبّ الامور الیک اوسطها فیالحق و اَعمّها فیالعدل و اجمعها لرضا الرّعیه... دوست داشتنیترین امور نزد تو باید میانهترین آنها در حق و فراگیرترین آنها در عدالت و جامعترین در رضایت توده مردم باشد؛ که همانا خشم و نارضایتی مردم، رضایت خواص را از بین میبرد. و نارضایتی خواص در صورت رضایت عامه مردم، قابل بخشش و اغماض است؛ و هیچ کس برای والی پرخرجتر از خواص به هنگام آسایش، و کمیاریتر به هنگام بلا و گرفتاری، و ناراحتتر نسبت انصاف، و اصرارکنندهتر به هنگام خواستن، و ناسپاستر هنگام بخشش و عطا، و عذرناپذیرتر در زمان منع و محرومیت، و کمطاقتتر هنگام حوادث روزگار نیست. و همانا ستون دین و جمعیت مسلمین و تدارک برای مقابله با دشمن، از میان عموم امت است؛ بنابراین گوش شنوا و تمایل تو باید به سوی آنها باشد.» (نامه 53 نهجالبلاغه)
2- آتشنشان جانفشانی که به خاطر جان و حتی مال مردم، دل به آتش میزند و با شنیدن صدای منع همکارش میگوید «مال مردم است»، دقیقا همان احساس تعهد و ایثاری را دارد که یک رزمنده در دفاع از مرز یا حرم اهل بیت(ع) از خود نشان میدهد. گرههای بزرگ را فداکاران گشودهاند، همچنان که افتادن برخی از گرههای بزرگ در زیست اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و سیاسی مردم، زیر سر اشرافیت خودبنیاد و مستأثر (در هر شکل و شمایلی) است. رهبر معظم انقلاب 24 مهر 1391 در جمع بسیجیان خراسان شمالی و در تبیین همین موضوع مهم فرمودند «ایثار، نقطه مقابل استئثار است. استئثار یعنی هرچه که وجود دارد، ما برای خودمان بخواهیم. گاهی در برخی از دعاهای ائمه(علیهمالسلام) از مستأثرین شکایت شده است. مستأثرین یعنی آن کسانی که هرچه هست، برای خودشان میخواهند، دنبال منافع شخصی و دستاندازی به داشتههای دیگرانند. ایثار، نقطه مقابل این است؛ یعنی از سهم و حق خود برای دیگران گذشت کردن... پایینتر از قلههای ایثار (آنها که جانشان را کف دست گرفتند)، صرف نظر کردن و گذشتن از منافع کوتاه مدت مادی است که ما برای خودمان تعریف میکنیم. آنجا که میبینیم رسیدن به یک حق شخصی، معنایش این است که از حقوق دیگران و از قانون عبور کنیم، اینجا مهار و زمام نفس خود را به دست بگیریم.»
متاسفانه برخی اوقات، همّ و غمّ شماری از مدیران ما در ردههای گوناگون صرف تخلیه هیجانها و حبّ و بغضهای شخصی و جناحی و سیاسی میشود و مصالح بزرگ ملی را چنان زیر دست و پا میاندازند که مصداق «تضییع الاصول و التمسک بالفروع» میشود؛ مسائل اصلی و مهم تباه میشوند و حاشیهها و مسائل فرعی، نصبالعین مدیران قرار میگیرند. خسارت بزرگی است که تصمیمگیری و اقدام یا امتناع برخی مدیران و سیاستمداران، نقطه مقابل این تذکر امیرمومنان(ع) به ابن عباس باشد: «فلایکن افضل ما نلت فی نفسک من دنیاک بلوغ لذهًْ او شفاء غیظ... نباید برترین چیزی که در نفس خود از دنیایت به آن میرسی، دستیابی به لذتی یا فرونشاندن آتش خشمی باشد بلکه باید خاموش کردن آتش باطل یا زنده کردن حقی باشد» (نامه 66 نهجالبلاغه).
3- هرچه زمان بیشتر میگذرد، حکمت و اهمیت نامگذاری پیاپی 2 سال اخیر به عنوان «دولت و ملت، همدلی و همزبانی» و «اقتصاد مقاومتی، اقدام و عمل» بیشتر آشکار میشود. نقطه مقابل همدلی، «تفرقه» و بدتر از آن، فرسایش و اصطکاک و استهلاک ظرفیتهای ملی است. و در مقابل اقدام و عمل گفتار درمانی و بیعملی و مجادلهزدگی قرار دارد. مدیران دستگاهها بعضاً خود را با سخنران و نظریهپرداز و منتقد و رقیب انتخاباتی دستگاه تحت مدیریت خود اشتباه میگیرند؛ دوست دارند همچنان حرف بزنند و نقد کنند و به گردن دیگران بیندازند و سیاهنمایی کنند و انجام مسئولیتهای تعهد کرده را به رفتارهای ساختارشکن یا هزینه از منافع کلان ملی مشروط کنند و... به هزار بهانه متوسل شوند و هر کاری بکنند، جز همان مسئولیتی که پذیرفتهاند. سنت الهی بر این است که موفقیت برمدار وحدت باشد و ناکامی، میوه تفرقه؛ چنان که امیرمؤمنان فرمود عبرت بگیرید از سرنوشت پیشینیان و «ملتزم باشید به هر آنچه موجب عزت آنها شد؛ از جمله پرهیز از تفرقه و پایبندی به الفت... و اجتناب کنید از هر کاری که کمر آنها را شکست و قدرتشان را به ناتوانی تبدیل کرد؛ از کینه و عداوتهایی که نسبت به هم در دلهایشان جا گرفته بود و خصومتهایی که در سینهها نسبت به یکدیگر انباشته بود و رویگردانی از هم. و تخاذل الایدی. و دست از یاری هم کشیدن و یکدیگر را خوار کردن...» (خطبه 192 نهجالبلاغه). امام همچنین در خطبه 34 سوگند خورد و فرمود «غُلِبَ و الله المُتَخاذِلون: به خدا سوگند، آنها که یکدیگر را خوار کردند، مغلوب و مقهور شدند» و در خطبه 27 لب به شکوا گشود که چرا دعوتش به جهاد اجابت نمیشود و سپس فرمود «تواکلتم و تخاذلتم حتی شُنَّتِ الغارات. آن قدر مسئولیتها را گردن یکدیگر انداختید و همدیگر را خوار کردید تا غارتگران تاختند».
4- رفاه زدگی و تدارک بساط زندگی اشرافی، یک مصیبت بزرگ برای کار و خدمت مجاهدتآمیز است. برای هموار کردن مسیرهای ناهموار و برداشتن موانع بزرگ از سر راه پیشرفت، روحیه جهادی لازم است. اشرافیتزدگی و سهمخواهی، بیماری بزرگی است که به جان هر مدیر و مدیریتی بیفتد، زمینگیر میکند. به تعبیر مولای متقیان «خداوند شکر را برعهده شما نهاده و امر خویش را به شما واگذاشته و در میدان محدود دنیا مهلتی به شما داده تا سبقت بگیرید. پس کمربندها را محکم کنید. و لا تجتمع عزیمهًْ و ولیمهًْ. و عزم و اراده مجاهدت با سورچرانی و رفاهطلبی یک جا جمع نمیشود» (خطبه 241). وقتی قبیلهگرایی و اشرافیت و رفاه اطرافیان و خاصان اولویت شد، همواره بودجه برای خدمت به مردم کم میآید حال آن که برای حقوق و پاداشهای نجومی، محدودیت مشابهی نزد مدیران مذکور دیده نمیشود.
اگر پیامبر اعظم(س) فرمودند «جدوا و اجتهدوا... بکوشید و سخت بکوشید و نافرمانی نکنید که همانا هر کس بنا کند و ویران ننماید، بنای او ارتفاع میگیرد هرچند که کوچک باشد اما کسی که میسازد و ویران میکند، بنایش برافراشته نمیشود»، آلوده شدن به همتهای غیرالهی و غیرانقلابی، راهزن نیت و عمل مسئولین است. آنجا که غرضها از ابتدا یا در میانه راه آلوده میشوند، انحراف آغاز میشود و کارها و وعدهها نیمهکاره میماند. این حکمت والا از امیرمومنان(ع) است که فرمود «العمل العمل، ثم النهایهًْ النهایهًْ، و الاستقامهًْ الاستقامهًْ، ثم الصبر و الورع...» (خطبه 176). فرمود در کار پشتکار داشته باشید و به سرانجام برسانید و استقامت و مداومت به خرج دهید و آن را به چاشنی شکیبایی و پارسایی بیامیزید. کارها و برنامهها و شعارهای خوب معمولا هیجانانگیزند اما در میانه راه که سختیها پدیدار یا اولویتها گم میشود، آن برنامهها نیز به حاشیه میافتند. اما به تعبیر پیامبر اعظم(ص) رحم و لطف خداوند، شامل آنهاست که کار را محکم و استوار به سرانجام برسانند؛ «رحم الله أمرأ عمل عملا فأتقنه (فأحکمه)».
5- غرقشدگی در حجم سیاستبازی و مجادلات و منازعات سیاسی، جفای بزرگی در حق مردم و انقلاب است و متاسفانه برخی رسانهها نقش بزرگی در این «احتجاب» مدیران و مسئولان نسبت به اولویتها و مشکلات اصلی دارند. آنها به جای ایفای نقش آینه، وارونهنمایی میکنند، حاشیهها را جای اولویتها و اصول را به عنوان مسائل فرعی جا میزنند، جنجال میآفرینند و هو میکنند و آدرس غلط میدهند و در مسیر اقدام و عملهای ملی انحراف میآفرینند. برخی از آنها ابزار دست مدیران اشرافیاند و در واقع چون خریده شدهاند، استقلال و صلاحیت نقادی و ارزیابی و بازنمایی صادقانه را از دست دادهاند و برخی دیگر، فراتر از دعواهای جناحی و سیاسی، نفوذی و پایگاه رسانهای دشمنان خارجی هستند هرچند که خود را طرفدار این مدیر یا آن حزب و جناح جا بزنند.
برخی از همینها که مثلا در ماجرای تلخ ساختمان پلاسکو، اشک تمساح میریزند، قطعاً اگر مبادرت به کار پیشگیرانه میشد، علیه آن اقدام موضع میگرفتند؛ چنان که در ماجرای مشابه بر سر کاستن از طبقات پاساژ علاءالدین، هوچیگری کردند. قبیل این نشریات چند سال پیش تمام صفحه اول خود را به عکس شیک از بابک زنجانی و تیتر تبلیغاتی «جوان 25 هزار میلیاردی» اختصاص دادند اما حالا عکس تمام قد صفحه را به عکس شلخته و بازداشت شده او و تیتر «بدهکار ملی» زینت میدهند!! همین طیف یک بار در تیر 89 و بار دیگر در مهر 91 به تحریک و فضاسازی برای ناآرامی و تعطیلی بازار پرداختند؛ همچنان که در ماجرای درست سهمیهبندی و ساماندهی مصرف بنزین (7-8 سال پیش) به جای حمایت از اقدام مسئولان، به استقبال ناآرامی و اغتشاش رفتند و تیتر و عکسهای تمام صفحه را با عناوینی نظیر «بلوای بنزین» و عکس پمپ بنزین آتش گرفته منتشر کردند. (ارگان کارگزاران). اصلا میدانید تفاوت آتشنشان با طالبان فتنه و سوداگران سیاست و کاسبان رسانه و حزب چیست؟ اولی جانفشانی میکند تا آتشی را فرو بنشاند و طایفه دوم، تمام همتشان در کارشکنی و آتشافروزی و ایجاد بیثباتی و فرسایش و نابودی ظرفیتهای ملی است.
- «آستانه»؛ نشست متفاوت
جعفر حقپناه کارشناس مسائل منطقه در ستون سرمقاله روزنامه ايران نوشت:
اجلاس بینالمللی در «آستانه» قزاقستان که به منظور دستیابی به راهحل دیپلماتیک بحران سوریه در آستانه ورود به ششمین سال این فاجعه غمبار انسانی برپا میشود، به جهات زیر قابل تأمل به نظر میرسد:
نخست؛ در غیاب اراده و راهحل بینالمللی برای حل بحرانهایی از جنس بحران سوریه، ابتکارهای منطقهای به شرط دریافت حمایت محدود از ناحیه قدرتهای بزرگ توان اثربخشی بالایی دارد. بنابر نظریههای مطالعات منطقهای در شرایط کنونی پس از جنگ سرد که مناطق از استقلال عمل بیشتری نسبت به نظام بینالملل برخوردارند، قدرتهای منطقهای بعضاً توان بیشتری حتی در مقایسه با قدرتهای جهانی برای امنیتسازی و نقشآفرینی سلبی و ایجابی در ایجاد یا برهم زدن ترتیبات امنیتی مغایر با منافع خویش برخوردارند. چنانکه در حال حاضر در مدیریت بحران سوریه ایران و ترکیه از چنین موقعیتی برخوردارند. نفوذ این دو دولت و همراهی روسیه به عنوان یک قدرت جهانی با آنها توانست مقدمات کاهش بحران، مدیریت جنگ در شرق حلب و خروج مردم از این شهر و سپس برقراری آتشبس سراسری شکننده اما کمابیش پایدار را برای نخستین بار تمهید نماید. بر این اساس ادامه تلاش برای یافتن راهحل دیپلماتیک جهت برونرفت از این فاجعه بزرگ جز از همین طریق امکانپذیر نخواهد بود.
دوم؛ بحران سوریه با وجود ریشههای جدی و ابعاد متنوع داخلی آن ماهیتاً پدیدهای منطقهای و بینالمللی به شمار میآید و همین امر مشارکت حداکثری کنشگران و نهادهای بینالمللی ذیربط را گریزناپذیر میسازد. طبیعتاً همه دولتها در بحران سوریه منفعت مشترکی ندارند و اساساً تعارض منافع آنها باعث طولانیتر شدن این جنگ داخلی بودهاست. اما گسترش بحران در شرایط کنونی وضعیتی را پدید آورده است که شمار بیشتری از بازیگران اگر چه منافع مشترکی با یکدیگر ندارند، دستکم برای دفع تهدیدات مشترک حاضر به همکاری با یکدیگر باشند. گسترش تروریسم، فرقهگرایی و مهاجرت، دولتهایی مانند ترکیه را وادار به چرخش جدی در سیاست خارجی خود در قبال سوریه کرده است. تداوم این روند و تسری این تجدیدنظرطلبی به سایر کنشگران میتواند امیدهای بیشتری برای مدیریت بحران در سوریه برانگیزد. در این میان به نظر میرسد دولتهای اروپایی که بیش از گذشته از ناحیه افراطیگری، مهاجرتهای انبوه و تروریسم احساس تهدید میکنند، آمادگی بیشتری برای پیوستن به روند صلحسازی در سوریه داشته باشند. از این رو تلاشهای جمهوری اسلامی ایران میتواند بیش از پیش بر جلب همکاری و تعامل با اتحادیه اروپا متمرکز گردد.
سوم؛ دولت جدید در امریکا قطعاً انگیزه و تمایل بیشتری نسبت به دولت قبلی برای مداخله در بحران سوریه دارد. تیم سیاسی و امنیتی دونالد ترامپ آشنایی و ممارست بیشتری نسبت به مسائل خاورمیانه دارد و با وجود برخی اختلافنظرهای وزیر دفاع جدید ژنرال «جیمز متیس»، در مجموع این تیم تحرک بیشتری به سیاست خاورمیانهای واشنگتن خواهد داد.
بویژه که دونالد ترامپ در شعارهای انتخاباتی خود تأکید بیشتری بر مبارزه با داعش (که او از آن با عنوان تروریسم اسلامی نام میبرد) داشته است. در عین حال شرط لازم برای ورود هر بازیگری از جمله امریکا به مدیریت بحران سوریه پذیرش جایگاه دولت مستقر در دمشق و اجتناب از سیاستهای غلط گذشته است که عمدتاً به تقویت جریانهای تروریستی انجامید. طبعاً در شرایطی که مقامات جدید کاخ سفید در وضعیت گذار و آغاز به کار خود به سر میبرند، حضور امریکا در ابتکارات منطقهای و بینالمللی از جمله در مذاکرات آستانه چندان مؤثر و جدی نخواهد بود. به همین خاطر تیم امریکایی در حد سفیر این کشور در قزاقستان در این نشست شرکت کرده است. بنابراین، این حضور صرفاً جنبه اطلاع و در جریان مذاکرات بودن دارد و خالی از تأثیرگذاری جدی خواهد بود. اما انتظار میرود که در آینده نقشآفرینی ایالات متحده با محوریت تعامل و چانهزنی با روسیه بیشتر شود. در عین حال، هم مقامات واشنگتن و هم مقامات مسکو میدانند که در صحنه میدانی و روی زمین نمیتوان نقشآفرینی و بازیگری مؤثر قدرتهای مؤثر منطقه از جمله جمهوری اسلامی ایران را نادیده گرفت. چهارم؛ نفس اینکه به جای مذاکرات انبوهی از کشورها در اجلاس ژنو 1 و 2 که نتیجه چندانی هم در پی نداشت؛ صرفاً شمار اندکی از کنشگران مؤثر در آستانه گرد هم آمدهاند، نشان دهنده تحول جدی در مدیریت بحران است. وزن کنشگران تقریباً مشخص شده و باید انتظار داشت که با مشارکت و همراهی همین دولتها و ملحق شدن معدودی از بازیگران منطقهای و بینالمللی دیگر فرآیند مدیریت بحران در سوریه وارد فاز جدیدی از تأثیرگذاری به منظور کاهش بحران بشود.
تنشآفرینی ترامپ در خليجفارس
رضا نصری . حقوقدان بینالمللی در ستون سرمقاله روزنامه شرق نوشت:
با رویکارآمدن دونالد ترامپ بسیاری از کشورها در حال «سنجش ریسک» و بازنگری سیاستهای امنیتی خود در قبال ایالات متحده هستند. در این فرایند سنجش و بازنگری، مؤلفهها و عوامل متعددی وجود دارد که تحلیلگران و متخصصان امور راهبردی، امنیتی و نظامی به آن اشراف کامل دارند. اما در کنار این عوامل و مؤلفهها، برخی فاکتورها نیز وجود دارد که در این گونه ارزیابیها معمولا کمتر لحاظ میشوند اما نادیدهگرفتن آنها در مورد خاص «ایران - آمریکا» قطعا به مصلحت کشور نیست. با توجه به اینکه نیروهای دریایی ایران و آمریکا در خلیجفارس در مجاورت تنگاتنگی با یکدیگر به سر میبرند، نادیدهگرفتن هر فاکتوری که مستعد برهمزدن تعادل و همزیستی ظریف میان این نیروها باشد، قطعا به صلاح نیست. یکی از مهمترین فاکتورها، دامنه اختیارات، نقش و اهمیت شخص و شخصیت رئیسجمهور آمریکا در درگیرکردن نیروهای مسلح خود با نیروهای خارجی است. با توجه به رفتار و کردار منحصربهفرد دونالد ترامپ، تشریح و کالبدشکافی این فاکتور امری ضروری به نظر میرسد. در این راستا، در این مطلب موازین و سازوکارهای مربوط به «توسل به زور» در ایالات متحده را بهصورت اجمالي مرور میکنیم. در بدو تأسیس، بنیانگذاران ایالات متحده آمریکا، «قانون اساسی» و سیستم سیاسی این کشور را بر ضرورت «مهار قدرت» بنا کردند. «دولتسازی» بنیانگذاران این کشور بهشدت متأثر از تجربه استبداد سلطنتی انگلستان بود.
آنان قصد داشتند با ایجاد یک نظام سیاسی جدید، آن تجربیات تلخ را پشت سر بگذارند - تلاش کردند روابط قوای سهگانه و تخصیص اختیارات را به نحوی سامان دهند که «قدرت» در هیچیک از نهادهای ایالات متحده به صورت انحصاری متمرکز نشود. اسم این سیستم را نیز - که در سالهای متعاقب، در برخی حوزهها از موفقیت درخورملاحظهای برخوردار بوده - نظام «بازرسی و توازن/ Checks and Balances» گذاشتند. اما تاریخ نشان داد اگر این ساختار «بازرسی و توازن» فقط در یک مورد کارآمد و مؤثر واقع نشده باشد، آن مورد حوزه «توسل به زور» یا اختیار استفاده از قوای نظامی از سوی رئیسجمهور است. کنگره آمریکا اختیار «اعلام جنگ» و تخصیص منابع مالی برای قوای نظامی را دارد و رئیسجمهور - بهعنوان فرمانده کل قوا - اختیار کنترل و «هدایت» ارتش و نیروهای مسلح را دارد. ضمن اینکه رئیسجمهور میتواند به تشخیص خود قطعنامه «اعلام جنگ» کنگره را نیز «وتو» کند. در دو مورد مهم و بدعتساز دوران «جنگ سرد» - یعنی در جنگ ویتنام و جنگ کُره - رؤسای جمهور بدون «اعلام جنگ» از جانب کنگره و بدون احساس نیاز به رجوع به این نهاد به منظور اخذ مجوز، علنا مبادرت به آغاز جنگ کردند. در مورد کره، رئیسجمهور ترومن ضرورت بهکارگیری قوای نظامی - به جای استناد به قانون - را به یک «عملیات پلیسی» تشبیه کرد که میتوانست بدون عبور از محذوریتهای قانون اساسی به آن متوسل شود و در مورد جنگ ویتنام، رئیسجمهور جانسون ماجرای «خلیج تانکین» - یعنی ماجرای ادعای حمله قایقهای ویتنام شمالی به ناو آمریکایی - را دلیل کافی و «قانونی» برای مداخله وسیع نظامی کشورش دانست. از آن پس نیز تلاش کنگره برای محدودسازی رؤسای جمهور بعدی و تعدیل اختیارات قوه مجریه از طریق تصویب «قانون اختیارات جنگی/War Powers Resolution» در سال ۱۹۷۳ کفایت نکرد. قانون مذکور سه محدودیت مهم برای رئیسجمهور به وجود میآورد؛ اول اینکه این قانون مقرر کرد اختیار «هدایت» قوای نظامی از جانب رئیسجمهور (فرمانده کل قوا) تنها از زمانی قابل اجرا خواهد بود که کنگره «اعلام جنگ» کرده باشد، به صورت ویژه برای یک مورد خاص «مجوز توسل به زور» صادر کرده باشد یا اینکه منافع ایالات متحده - در یک وضعیت اضطراری - مورد حمله قرار گرفته و رئیسجمهور به «دفاع مشروع» پرداخته باشد.
دوم اینکه این قانون رئیسجمهور را موظف کرد پیش از ارسال نیرو - یا حتی در زمان حضور نیروهای آمریکایی در عملیات نظامی - با کنگره «مشورت مستمر» داشته باشد. سوم رئیسجمهور موظف شد در صورت اجبار به درگیرکردن نیروهای مسلح آمریکا، در ۴۸ ساعت حادثه را به کنگره گزارش کند و آنگاه - از لحظه ثبت گزارش - حداکثر در ٦٠ روز نیروهای نظامی را بازگرداند. چنانچه از نظر عملی بازگرداندن قوا میسر نبود، قانون مقرر میکند رئیسجمهور حداکثر تا ٣٠ روز بعد به بازگشت آنها مبادرت کند. اما همین محدودیتها نیز که با وجود تلاش ریچارد نیکسون در وتوی قانون مربوطه به تصویب کنگره رسید، با تمرد و بیاعتنایی رؤسای جمهور بعدی آمریکا مواجه شد. در سال ۱۹۷۵، یعنی تنها دو سال پس از تصویب «قانون اختیارات جنگی»، رئیسجمهور جرالد فورد بدون اجرای موازین آن، به پیشبرد عملیات نظامی «مایاگز» در كامبوج پرداخت. در سال ۱۹۸۰، جیمی کارتر بدون اجرا و رعایت این قانون، عملیات نظامی «آزادسازی گروگانهای سفارت آمریکا» در ایران را در دشت طبس کلید زد. در سالهای ۱۹۸۳ و ۱۹۸۶ رونالد ریگان بهترتیب به لبنان و لیبی (به بهانه بمبگذاری در یک دیسکوتک در برلین) و همچنین به سکوهای نفتی ایران در خیلج فارس حمله نظامی کرد و توجیه حقوقی آن را ماده ۵۱ منشور سازمان ملل متحد - و نه قانون مذکور - عنوان کرد. پس از آن، جورج هربرت بوش به عراق (در جنگ اول خلیج)، بیل کلینتون به هائیتی و یوگسلاوی سابق و جورج بوش دوم - در تناقض کامل یا با اجرای ناقص این قانون - به عراق حمله کردند. از حادثه ۱۱ سپتامبر به بعد نیز با طرح مقوله «جنگ با تروریسم» همین محدودیتهای صوری در توسل به زور نیز در عمل بلاموضوع شد؛ بهنحویکه مطابق آخرین گزارشها از سال ۲۰۱۵ تا امروز، بیش از ۲۶هزار مورد استفاده از بمب در هفت کشور - عمدتا بهواسطه پهپادهای نامحسوس - در کارنامه باراک اوباما به ثبت رسیده است که غالبا کنگره یا سایر نهادها در تأیید یا نظارت بر آن نقش چندانی نداشتهاند.
درحالحاضر نیز تحلیلگران و تصمیمگیران حوزه امنیتی و نظامی ایران، این حقیقت را مقابل خود میبینند که احتمال برخورد فیزیکی و نظامی - بهویژه میان قوای نظامی آمریکا و نیروهای دریایی سپاه پاسداران در خلیج فارس - بیش از آنکه تابع قانون یا پیروِ برآوردهای راهبردی یک نظام خردمند، محاسبهگر، متعادل و قانونمدار باشد، تابع روحیات و تصمیمات شخصی رئیسجمهور آمریکا و فضایی که او در صفوف نظامیان آن کشور حاکم ميكند، خواهد بود. شخصیت بیپروا و پیشبینیناپذیر دونالد ترامپ، تمایل او به قدرتنمایی و نمایش اقتدار خود و آمریکا، روحیه تهاجمی و همچنین وعدههای انتخاباتی او مبنی بر ایجاد درگیری با ایران در صورت بروز تنش میان قایقهای تندرو ایران و ناوهای آمریکایی در خلیج فارس، عواملی است که نمیتوان آنها را به آسانی دستکم گرفت. ضمن اینکه ترکیب تیم سیاست خارجه و امنیتی او - بهویژه در شورای امنیت ملی - و سوابق ایرانستیزی افراد منصوبشده در پستهای کلیدی- همگی از احتمال افزایش بهانهسازی طرف مقابل حکایت دارد.
نظر شما