خانه فیروزه‌ای > لیلی شیرازی: بانوی آب‌ها که نمی‌میرد بانوی آب‌ها از ابرها دوباره می‌بارد

از آسمان زخمی

و به برگ‌ها می‌گوید که برویند

تمامی درختان فرزندان او هستند

تمامی شقایق‌ها

مریم‌ها

یاس‌ها...

* * *

آخ، گفتی یاس‌ها!

* * *

بانوی آب‌ها که نمی‌میرد

بانوی آب‌ها

در باران‌ها دوباره می‌بارد

در چشمه‌ها جاری‌ست

و چشم‌های او

دریاست

پلک‌های او

از اشک‌های نریخته سنگین است...

بانوی آب‌ ها،

بانوی اشک‌های نریخته است.

* * *

بانوی اشک‌های نریخته

                          که نمی‌میرد

او در سایه‌ی گل محمدی ایستاده

در سایه‌ی گل محمدی حرف زده

و در سایه‌ی گل محمدی خوابیده

جهان بر قلب بانو آفریده شده است

جهان

      در ستایش بانوست

وقتی بهار می‌آید

و باران بهاری می‌بارد

وقتی پاییز می‌شود

و باران پاییزی می‌بارد

 

وقتی زمستان است

جهان در سوگ بانوی آب‌هاست

در محاصره‌ی قلب‌های یخی

و دست‌های سرد

و نفس‌های سنگین

ها کن

ها کن

ها کن

باید گرم شویم

تا بتوانیم بانو را دوباره پیدا کنیم...