سر جلسه امتحان، دانشجو از استاد درخواستي دارد: لطفا جواب اين دوتا سؤال را به من بگوييد. من همه جوابها را نوشتهام و فقط همين دوتا مانده است.در برگه امتحان، دانشجو به جاي پاسخ پرسشها، نامه سوزناك عاطفي نوشته است: شاغلم، بدهكارم، مستأجرم، بيمارم، مريضداري ميكنم، ترم آخرم.
البته اين قصههاي سوزناك، همراه سوگندهاي صعب و غليظ است كه از تختههاي كشتي نوح تا تبر حضرت ابراهيم و ازعصاي حضرت موسي تا نعل خر حضرت عيسي به ميدان ميآيند تا به استاد بگويند كه دانشجو، بدون حضور در كلاس و بدون درس خواندن و بدون نوشتن چيزي در برگه امتحان، بايد نمره بگيرد و قبول بشود و مدرك بگيرد تا حقوقش اضافه شود، تا استخدام شود، تا در خواستگاري جواب مثبت بگيرد.
* * *
راستي چرا همه بايد به دانشگاه بيايند؟ چرا هم جويندگان كار در پي مدرك دانشگاهياند؟ هم شاغلين، مدرك دانشگاهي ميخواهند؟ هم بازنشستگان ناگزيرند مدرك دانشگاهي بگيرند؟ حتي مديران ارشد و وزير و وكيل هم دنبال مدرك دانشگاهياند.
مدرك دانشگاهي چه گرهي از كار نظام اداري و اقتصادي ما باز ميكند كه تمام دستگاههاي اداري، كارمندانشان را به دانشگاهها ميفرستند؟ آن هم دانشگاههايي كه بيش از آنكه ميعادگاه آموزش و تحقيق و پرسشگري و مطالعه باشد، كلبه احزان و مجمع مصيبت ديدگان و گرفتاران است.
اين چه ولع نامباركي است كه به جان مردم، خانوادهها، مسئولان و نظام اداري و اقتصادي افتاده است كه همگان را وادار ميكند به دانشگاه بروند؟ مگر ممكن است كه مردم يك كشور از جوان و پير و شاغل و بيكار و وزير و وكيل، همگي اهل مطالعه و تحقيق و خواندن و نوشتن باشند؟نكند ما آرمانشهر و مدينه فاضله دانشمندان را ساختهايم و خودمان بيخبريم؟!
كسي كه حوصله كتابخواندن ندارد، كسي كه از نوشتن چند سطر عاجز و بلكه بيزار است، كسي كه هيچ پرسشي در هيچ زمينهاي ندارد، كسي كه بهره چنداني از هوشمندي و ژرفنگري ندارد و كسي كه قدرت تحليل و استدلال ندارد، نبايد به دانشگاه بيايد و محيط علم و آموزش و تحقيق را به بنگاه خيريه و دكان چانهزني بر سر نمره و مدرك بدل كند. چه رسد به اينكه در اين وانفسا چنين كسي به لطايفالحيل، مدرس و استاد دانشگاه هم بشود و به دادوستد مقاله و پاياننامه دل بسپارد.
- شاعر، طنزپرداز و مدرس دانشگاه